تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
افسانه نجفی

_لابه لای انگشتانت! _پشت بغض ِشانه هایت... _من؛ بوسه هایم را جایی کاشته ام که تا قیامت! شکوفه خواهند داد...

ادامه شعر
یاسر قادری

به گمانت گر ز من بگذری راحت،رفاهش بیشتر؟ هر چه مرور کنم خاطراتت را،برگ سیاهش بیشتر خاطرت هست؟ فریاد میزدی "هل من مبارز" همانا هر که بی‌رحم تر قدرت سپاهش بیشتر سراغ از جاده میگرفتی،به تو میگفت،همانا ...

ادامه شعر
امین  غلامی

من به تنهاییه خود داشتم عادت. که تو از فاصله ی دور نزدیک شدی. اندکی مکث نمودی و کمی عشوه و ناز. و چه آسان دل دیووانه ی ما را بردی. خنده ای کردی و دل رفت ز دست. دل دیووانه ی ما نَبود تاب دگر. خند...

ادامه شعر
یلدا یوسفی

بی تو اما ته این قصه ی ما ویرانی‌ست چشم من در هوست صبحگهی گریانی‌ست دست من گیر بیا تا برویم شیرازم چون که شیراز تنم قدرت صد ایرانی‌ست مثل دریا شده ای،تشنه ی آن ساحل ها از تمامت سخن چای ز هر گیلانی‌س...

ادامه شعر
رضا ناظری

چه بد هوایی است نبودنت!! نه بارانی،نه آرام و نه طوفانیست یک دلتگنی محض و سراسر ترس ویرانیست رضا ناظری

ادامه شعر
آگرین یوسفی

بی تابی می‌کند دلم امشب کاش نمِ باران با بوسه ات شَبَم را رویایی کند. #آگرین_یوسفی

ادامه شعر
یعقوب  پایمرد

مپنداری کنم روزی. فراموشت امیری تو اسیرم رأی به اغوشت اسیری که رهایی را نمی خواست نمی دیدی چگونه با درد می ساخت ...

ادامه شعر
رضا ناظری

راستی... اگر جای بوسه هایم شکوفه میداد!!! با آن همه گل لابلای موهایت چه میکردی؟؟!! #رضا_ناظری

ادامه شعر
امین  غلامی

کاش دل تنها نبود... کاش تنها در میان این همه ادم نبود. کاش ان لحظه که رد میشدی از کوچه ی ما. من دیووانه هواسم به سر کوچه نبود. کاش تو مکث نمیکردی و زود میرفتی. که نگاهم به نگاه تو گرفتار نبود. کا...

ادامه شعر
حفیظ (بستا) پور حفیظ

مریم تو چراغ آسمانی هستی روشنگر راه زندگانی هستی آرام‌تر از باد بهاری و نسیم خوبی و نماد مهربانی هستی

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«شعله ی عشق» اگر چه فصل خزان گشته مرغ دل شاد است بیاد باده ی شیرین دلم چو فرهاد است اگر چه این قفس تن حصار جان گشته میان حصر تن این مرغ جان که آزاد است میان حنجره ی مرغ خوش نوا عشق است میان شعل...

ادامه شعر
رضا ناظری

من از گم کردنت در ازدحام آدمها میترسم من از طغیان دلتنگی در دل شبها میترسم من از نگاه سرد و حرف های نیمه جان من از درد سنگین تا استخوان ،میترسم من از تمنای آغوش بعد از اولین هم آغوشی من از عهد تلخ ...

ادامه شعر
افسانه نجفی

_من برای تو سنگ تمام گذاشته ام؛ و تو تمام سنگ ها را برای خسته پای من... _کمی درنگ کن! _فرصت تکرار نیست...

ادامه شعر
مرضیه  رشیدپور

"آستران بنفش" آفتاب را اینگونه به صد هزار آبگینه زیبایی بر تل مرطوب برگ و چهره بر دریدن آستران بنفش باور دارم. همیشه ی تو برقرار حتا چنین دور! که از عمق جان صدای دیگرات به گوش می رسد. با توام ساقه ی...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«سی و سومین بهار میثم عزیزمان» در فصل خزان بهار ، از راه رسید آوای خوش هَزار ، از راه رسید روئیده شقایقی میان این باغ پیغام خوشی ز یار ، از راه رسید خورشید ، فروزان شده در فصل خزان شادی شده تک...

ادامه شعر
صدیقه جـُر

سالها بازیچه ی تقدیر بودن همچو یک دیوانه در زنجیر بودن سرد و خسته در سکوت خیره بودن دایما چشمی به سلول و نگهبان دیده بودن زندگی در برکه خشک خیالات ماهی بودن عاشقِ تور و قُلاب ماهیگیر بودن د...

ادامه شعر
امین مقدس

<<مسکوت>> با درجِ نگاهِ تو ، جانم درجه دار است از سانِ تو ای خورشید ! سربازِ تو سرداراست در منزلِ تابستان انگور فراوان‌است سرمستِ تو ام تا آن، در چشمِ تو بسیار است یک‌ بار تو را دیدم، ص...

ادامه شعر
رضا ناظری

اگر پرسیدند چقدر تو را دوست دارد؟! بی درنگ بگو آنقدر که اگر لحظه ای پلک بزنم دلش برای چشمهایم تنگ می شود!

ادامه شعر
محمد مهدی  پاسبان

خورشید عالم میکشد رخت سیه بر روی خود وان دم که خورشید رخت بر من کند تابندگی م.پاس

ادامه شعر
محمد جواد علی نژاد

من آن شهریم که یادش رفته کسی را ندارد ... دلش میخواهد برقصد ولی تاب وتوان ندارد ... منم آن عاشق حیران وخسته ... دل ز راهت بسی سخت چشم بسته ...... گر زرخسارت نمی دیدم همی ... پی ز غم درونت نمی ترسیدم ا...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا