- لیست اشعار
- موضوع
- عاشقانه
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
سپهر صحراییان
در09 /01/ 1373 -
اعظم قارلقی
در09 /01/ 1360 -
علی اکبر امیدی
در09 /01/ 1370 -
احمدرضا میرزایی
در09 /01/ 1360
نقل است از رسول که هر کس محب توست حاشا اگر که درک کند او عذاب را مدیون بحر لطف تو خشکی عالم ست پر نور کرده نور شما آفتاب را نام تورا شنیدم و بی خود شدم ز خود با خمر نام تو ز چه خواهم شراب را؟ «پرسی...
ادامه شعرنگارا تو بیا نگذار شعر فراقم به درازا بکشد عمر شاعر به بلندای همین وعده پوشالی فرداها نیست ! #محمدعلی_یوسفی
ادامه شعرسکوتِ خانه را با نیّتِ شَر زیر و رو کرد مرا پیشِ همه سَرخورده و بی آبرو کرد چه دردی داشت نیشِ طعنه هایش بی مروّت نمیدانم زبانش را کجایِ من فرو کرد !!!!؟؟؟...
ادامه شعرگلدان کنار پنجره ای و بی اثر باشی؟ خاک میکنم دلم را ، که پر ثمر باشی گوهری بود به امانت،سپردم نزد تو بازیچه شد در دستت،که پرشرر باشی گویند عشق همه به اظهار است ولی بسته ام چشم نظر، مبادا در نظر باشی...
ادامه شعرهمه وجود من بسته به تار موی تو تویی همه جان و تنم، تصدق، بلای تو نه هوسی نه زود گذر شدی نفس در، من گذر یعقوب پایمرد ...
ادامه شعر<<تایتانیک>> شد ناخدا "پروانهای" بر عرشهٔ کشتی شد شعلهٔ پیوندِ ما شمعِ همین مَشتی شد تایتانیکِ دلم تسلیمِ مردن چون کوهِ یخِ دوریِ ما خورده به این کشتی در چشمِ من دریاست، چون از ساحلِ ...
ادامه شعربسمه اللطیف #رباعی -شماره ۱۲ چشم هایت ای آن که لبت به شهد آمیخته ای دل را به سر گیسویت آویخته ای گشتم ز نگاه چشم مست تو خراب در جام دو چشم خویش چه ریخته ای #مهدی_رستگاری هفدهم مرداد سال یکهزار و چ...
ادامه شعرشدم خسته و دلمرده ِِشبا خوابُم نمی گیره نِگو عاشق شدی؛ اصلا تو درد من نمیدونی میرم دایم جلو اما جهان کارش عقب گرده مثال طفل که مادر از سر تابش نمی گیره ِغما رویایی و چیزی ِشبیه قصه می باشد ...
ادامه شعر"وطن" که در پس هر برگی رگی جوانه می زد، که ساقه ها شده بودند، استخوان هایم، که سفرهای به تو پیش می افتاد در گوشت و پوست ام. وطن! با تو سخن می گویم ای آفتاب! شاعر: مرضیه رشیدپور(کیمیا)...
ادامه شعریاد آمدم از خوابی، در یک شب مهتابی آن گاه که چشمانم، در بندِ تمنا بود آن گاه که محبوبی، خوش منظر و خوش قامت آرام ربود از من، چندان که دلارا بود آن ماه درخشنده، آن مطربِ چرخنده، در هیئت یک حوری دا...
ادامه شعر_عجیب گیج و سردرگمم! _اگر این شهر؛ هوایش مردمش کوچه پس کوچه هایش تمامش شبیه توست... _پس چرا من هنوز دلتنگم از نبودنت؟!...
ادامه شعربغض تنهایی نشسته در گلـو یادش بخیر عاقبت من هم شدم باغصه خو یادش بخیر این که دارو بودی و بر زخم جــــانم مرهمی میتوانی بگذری راهت برو یادش خیر قـــول دادم بر دلم ، دیگـــــر نبینم روی تو نه قــــ...
ادامه شعرهمه چشم ها بر جسد دوخته که چون میشود آخر این داستان؟ چه خواهد شد این ماجرا عاقبت؟ چه میگوید عیسی به زیر زبان؟ کمی بعد مبهوت و حیران شدند چگونه گرفتهست این مرده جان؟ به پا شد بسی شور و غوغا و شوق ز...
ادامه شعر<<شمعِ نقّال>> رودابه ! منم زالِ تو بی آن که بدانی آن عاشقِ تمثالِ تو بی آن که بدانی در خوانشِ شهنامهٔ پروانهٔ یادت شد شمعِ تو نقّالِ تو بی آن که بدانی بر خاکِ خیالم خُللاز ردّ...
ادامه شعر«عشق ربّانی» ای پیر خرد ز عشق ربّانی گو از آتش و سوزِ عشق پنهانی گو از بانگ اذان نیمه شب هیچ نگو از سجده و تسبیح مسلمانی گو این نفس هوای آدمی ابلیس است از خصلت و خوی پاک انسانی گو شام است و د...
ادامه شعر_همین دیشب زنی؛ تمام زیبایی و وقارش را به دستان ِ بی جان خود به پیشواز مرگی تلخ فرستاد به پای طناب دار!!! _ای کاش که لبخندی ناگهان می شد سدّ ِ راه پاره می کرد این طلسم ِ نحس تنهایی... _همین دیشب مرد...
ادامه شعرروزی که فریبِ خنده هایت را خورد رُسوا شد و گریه آبرویش را بُرد یک گوشه نِشَست و زیرِ لب زمزمه کرد : عُمریست که ما را کسی آدم نَشِمُرد !...
ادامه شعردر پلک هایت تنهایی ام گم می شود و در دست هایت خواب هایم بگذار نگاهت را به دریا بسپارم که آرام پلک می زند ✍رجبعلی باقری #سپکو_پلک...
ادامه شعر_آنیما و آنیموس؟! _نه!!! گمان نمی کنم؛ چرا که من همیشه تو را بیشتر از خودم دوست داشته ام... من تو را جور بهتری دوست داشته ام! _نیمه ی پنهان و تاریک؟! _نه!!! من یقین دارم دستانی تو را همپای روشنایی ه...
ادامه شعرمدامم رازِ چشمان و گندمزارِ موهایت مرا بیدل کند زیبا ، کشم شب را به موهایت قلم ها را شکستی تا جنونِ خون نوشت از تو در آنسویِ جهانِ مرگ ، هنوزم دوستت دارم تو رفتی تا که شاعر شم به رقصِ واژه ها حیران...
ادامه شعر