- لیست اشعار
- موضوع
- عارفانه
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
بابک وفایی
در06 /02/ 1343 -
عبدالرشید حمیدی
در06 /02/ 1369 -
بهزاد فروزنده
در06 /02/ 1385
چون سر افرازم در این اثنای عمرم در نگاه دیده را در ره بشویم زیر چتر نور ماه ساعتی با دل به خلوت گفته باشم بی ریا با تو من هر لحظه ام باشد نگینی دلربا آتش عشق تو جانم شعله ور کرده به مهر در سرای عاشق...
ادامه شعریارب این ماه گران مایه از آن که بُود؟ شمس و خورشید بگو از چه برای چه بُود؟ چرخ گردون به چه کار آید اگر گردش از اوست؟ خالق جان که بود؟این همه ادیان چه بُود؟ نامه های من و تو از چه هزاران گشته جان من...
ادامه شعرخداوندا بترسیـدم به کاری گر دغـل کردم هرآن کاری که نیکوبود به نیکوترعمل کردم خداوندا تو آگاهی که کارم با حقیقت شـد حقیقت را که بشنیدم به معنایش عمل کردم ٭٭٭ خدایـا دانش و علمت ب...
ادامه شعرعالم فرق و سحر گمراه است عالمی پرواز هر سودا است این جهان را هر چه وسعت بسیار آخرش فانی ، بس پایان است هر چه پوشیدی و خوردی و ستم کردی به خود در جهان دیگری احیا است ...
ادامه شعریارب ترحمی کن لطف تو بس عظیم است راهت به هرطرف هست اطراف آن نعیم است علمـم اگر همین است چشمـم به راه باشد چشمم همیشه درعمردرراهت ای کریم است ٭٭٭ چون خدا امرش از آن اول به آدم گفته ا...
ادامه شعریارب نظری کن ،دل من رو به تو باز است این دل به امید تو رهش،سوی حجاز است آن کعبه زِ سنگ وگل دوران قدیم است امروزه دلم نقد برت کعبه بساز است ٭٭٭ این جمع بشر رو به ...
ادامه شعرآن باده کـه بر مسطبـه عشق ، فروشنــد قومی بخرنـد باده و قومی بــفروشنــد قــومی که نگردنــد ، پـی باده ی طاهر عقبی نتواننــد ،کز آن باده بنوشنـــد ٭٭٭ ...
ادامه شعرزندگی مثل صدف در درونش گهر است چون که بازش نکنی زر نامعتبر است از حصار نفست کمی آنسوتر رو تا ببینی که زمین نفسش گرمتر است دانه ی مهر بکار در دل خاک زمان چون که در هردو جهان ثمرش بیشتر است آسمان ...
ادامه شعرمهدی جان تورا بر چشمان اشک دیده طلوع کن وین حال حزین را با ظهورت شادمان کن دگر گیتی بر این امت مثال گرگ و میش است طلوع کن ای نور مطلق ، ای نور مطلق طلوع کن جمعه ها آمد و رفت کردن و یوسف زهرا نی...
ادامه شعر* خورده ام خون تا به حال نیست احساسم برای تو حلال عدل می ترسد ز تو، طبق عدالت من تو را ناله خواهم کرد با سبک زلال دوستی ها شد محال *...
ادامه شعربالِ شبپرهای عاشق با وصالی پاک سوخت بال و جان قربان آن روحی که چون بیباک سوخت درد شیدا، صبر والا، عقل دانا لازم است با شرابی بهر تسکین صدر هر ادراک سوخت عشق خالص آدمی را از بدیها پاک کرد شعله درا...
ادامه شعریاران اسیر ظلمـم ،زین ظلم و جنگ سردا یارب رهاییـم دِه ، زین گونه رنج و دردا یارب به حق احـمد(ص) آن آخرین پیامبـر یارب تو فاتـحم کُن ، زین صحنه نـبردا ٭٭٭ هیهات ، از ...
ادامه شعراسم اعظم اثراتش به جهان، سر به سراست در تمامی جهان بشری ، با اثـر است بی خردهای جهان را خبری می کند آن با چنین نام بزرگ از همه کس با خبراست ٭٭٭ اسم اعظم عملش ...
ادامه شعررو به خشکی هر گیاهی توبه کار زاده عشقی مرگ را طالب چکار تیشه هایی می زند بر ریشه ای با جنونی عقل افکاری فگار ولی اله بایبوردی 22 / 07 / 1401 ...
ادامه شعر* در جهانِ قیل و قال وقتِ حق گویی تو را دیدم چو لال عشق زندانی شد و ننمودی علّت را سئوال لیک بختت بدتر است ای بی خیال باز کن فالِ زلال * ...
ادامه شعر* مست بشکستی سبو تشنگان را پس ندادی آبرو می شدم من زودتر ای کاش با تو روبرو داشتی کی از عدالت گفتگو؟ بر من ِ مسکین بگو! * ...
ادامه شعر* یک نفر راهم گرفت ناله ، بد کردم ز دل ، آهم گرفت پس دل ِ بشکسته از شمشیر هم کاری تر است زانکه از من خال و خط باهم گرفت حقّ ِ خود خواهم گرفت * در تمامِ قیل و قال بوده خطّ ِ قرمزم سبک ِ زلال محت...
ادامه شعرصاحب نظران ، رد شدن از پرده ی پندار تا آنکه به رفتن به ره ، آن پرده نگهدار صاحب نظری باش ،تو هم مثل همان ها تا بلکه مشخص نگری صانع اسرار ٭٭٭ ای وای ...
ادامه شعر* گفتا تــو را چــه شد؟! رنگت پریده پس چرا؟ چه شد؟! من محرمم ، تــو رازِ دلت را بـــه من بگو در عـالــمِ تــو مـاجــرا چه شد؟! دیدی چه ها؟ چه شد؟! * گفتم که عاشقم حاصل مرا ز عشق بوده...
ادامه شعرهنـــوز منتـظـرم و در خیـال، عـمر می سپرم هنوز مهرِ تو را من به جان خــریـدارم کجائی ای که از تو بیخبرم؟! شکسته پشت درم * اگر تو باز آیی و مجـلسِ زلال آرایــــــی همیشه بستـرِ نرمِ دلـ...
ادامه شعر