تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
حافظ کریمی

دوری از عشق و شقایق بخدا آسان نیست مرده ی زنده نمایی که به مردن جان نیست زندگی کردن بی عشق به انسان سَر نیست عشق بی عشقِ خدا عاقبتش روشن نیست کار دنیا به گرفتن شده ، پس دادن نیست پ...

ادامه شعر
حافظ کریمی

عشقبازی نه از اول به جهان کار من است نه گناهیست که در این دل بیزار من است تو که از درون و حالِ چو منی بیخبری غم دل با کی بگویم تو نگویی خبری ای که اندرز دهی عشق را ملامت گویی تو نبودی و نگفتی به چه...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

نوری به دو چشم من از رب غفور آمد علم و ادبم نزدش آنگه که صبور آمد آن رحمت رحمانی عقل است و خدا داده آن عقل خدا داه اول به ظهور آمد ٭٭٭ هر کس به ر...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

رسم خوبان، گریه در خندیدن است چشم بستن بر بدی، بِه دیدن است زخم را با بوسه پاسخ دادن است پای حق در هر زمان اِستادن است رسم خوبان، آری از خود ماندن است بر دوام دوستان، افزودن است سر درون لاک خلوت بردن ...

ادامه شعر
مهدی فصیحی رامندی

ترک کردم مردمان را، جان پناهی شد مرا قلب خود را باز کردم، خوابگاهی شد مرا ای امان این مردمان بر خلوتم هم می‌پرند چاه یوسف، از خطر آرامگاهی شد مرا قلبِ رب را محضِ رب با نامِ رب هی کوفتند از جماعت سوی...

ادامه شعر
کاویان هایل مقدم

در این آشفته بازاری که هر دم می رسد دردی خدایا سایه را آخر دریغ از این جهان کردی دلم گاهی به تنهایی، سراغ شعر او می‌رفت میان هق هق و اشکم، دمی فارغ ز نامردی اگر چه عاشقان را نیست پایان و فراموشی نیار...

ادامه شعر
علی ناب

چو پروانه گردیدم دور جهان ندیدم یکی در عمل پهلوان به هرجاکه رفتم فقط حرف بود عمل کردن بر آن مزخرف بود ندیدم یکی لوطی و بامرام به هرکس نگاه کردم بود از عوام رسیدم خرابات رندان شهر بگفتم میان شما ه...

ادامه شعر
حافظ کریمی

سال شد نیمه و عمر میگذرد هوش بدار نیمه اش خواب گذشت پند مرا گوش بدار خیلیها اول سال بودند و اکنون نیستند عده ای هم نبودند شروع نمودند زیستند بچه ها قدکشیدند صداهاشون عوض شده بزرگترها خمیدند به ت...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

یک فعل هوسبازی هر جا به بروز آمد صد فعل هوسرانـی آنجا به ظهور آمد هرجا که هوسبازی پیدا شد و شهرت یافت بر فعل نکوکاران غارتگـر و زور آمد ٭٭٭ در دا...

ادامه شعر
حافظ کریمی

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین خدا حافظ ای حاجیان به حج رفتهِ کربلا خدا حافظ ای سرزمین مصفای دل کربلا خداحافظ ای لاله های بخون خفتهِ کربلا خداحافظ ای عاشقان دل آسوده ی کربلا خدا حافظ ای راهیا...

ادامه شعر
حافظ کریمی

گروهی ملائک به سجده شدند ز یزدان طلب کرده گریه شدند و گفتند الهی تویی برترین به عالمها شاهی و والاترین شنیدیم که دنیا خروش آمده به جنگ عظیمی بِجوش آمده بفرما تو رخصت به این چاکران تماشایِ جنگ...

ادامه شعر
محمد علی رضا پور

سروش های عاشورایی سروش 11 دیگر انگار یک نفر هم نیست سقّا رفته قاسم رفته اکبر هم نیست اصغر هم نیست دیگر یک جنگاور هم نیست سرلشکر، آن بالا، قرآن می خواند به تحیّر می نگرند کودکان و زنان. سروش...

ادامه شعر
علی رضایی پور مشیزی

صد هزاران شکر، با نامت دلم آبی شود آسمان چشمهایم خیس و مهتابی شود یاد آن ایّام دل را آسمانی می کند مکر شیطان، کوفیان را یار نانی می کند روی زیبای تو دل را می برد سوی حرم سوی ایثار و شهادت، سوی عبّاس و...

ادامه شعر
یلدا یوسفی

من را به حال خودم باز بگردان
این منه خسته ، منه غزل‌خوان

از همه خسته و دلشکسته ام ولی
باز این رسمش نبود ای دورگردان

صبر کردیم و باز جایی نرسیدیم
ایوب نبودیم ما پیش...

ادامه شعر
بابک  قدمی واریانی

"دنیای افسونگر " در این دنیایِ افسونگر خدایا در امانم دار از این دزدانِ غارتگر الهی در نهانم دار در این وادی مکان خالی مرا یاری رسانی نیست تو یاور باش حامی را مرا همچون عیانم دار در این برزخ رفاق...

ادامه شعر
حافظ کریمی

خوشا دلهای پاک و بی غل وغَش همیشه توام هستند با گل و وَش شکایت هم ندارند از دلِ کَس به دنبال خدا هستند نه هر کَس به دل دارند فقط نور خدائی نه هر جنبده ای نورند گدائی به دنیا دل نبندید ایها ا...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

ما غافل از آن فرد خـداونـد مُبین ایم بیهوده بر آن دیدن جسمش به کمین ایم در ما بصر دیدن جسمی زِ خدا نیست بینـا به همین گردش دنیا و زمین ایم ٭٭٭ نام...

ادامه شعر
حافظ کریمی

اگر تقدیر آن قادر مقدر بر دلم گردد به تدبیرش در این دنیا تلاشم مقتدر گردد خداوندا سپاس از این همه اعجاز و تقدیرت مقدر کرده ای که من شوم تسلیم تدبیرت مدیر و مقتدر تنها تعلق بر تو دارد ربّ تویی درم...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

پیر روشن به ضمیرش زِ خود اسرار بِهِشت دانشی را زِ ضمیرش به کتابی بنوشت پیر دانا به ضمیری که نـهفتند به خاک مرقدش ثابت و واضح شدومخفی نگذشت ٭٭٭ در نزد سخن چینا...

ادامه شعر
فاطمه امیدی

کوله بار عاشقی بر دوش داشت پشته ای از مهر در آغوش داشت عازم پس کوچه های مرگ بود زندگی را گرچه از دل دوست داشت با همه بیگانه بود از پیش و پس صحبت مولای حق در گوش داشت نغمه دلدادگی را ساز کرد بار بربس...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا