شعر ایران

ادامه شعر

حاجی فیروز..؟

از ان روزی که شد فیروزحاجی ؟
دوای دردها شد بی علاجی

کدامین نامسلمان شد معرف
که فیروز عجم شد حج مشرف

به محض آنکه شد حاجی ؛ گداشد
همه مردم بدردش مبتلاشد

‌نه عیدی مانده نه اداب و سنت
از...

ادامه شعر

ترجمه منظوم دعای روز پنجم ماه رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم
ترجمه منظوم دعای روز پنجم ماه رمضان

مرا خواهان بخشایش کن امروز ای خدا در بارگاه خود
که من با لطف تو ره یافتم نزد تو با روی سیاه خود

مرا یک فرد طاعت پیشه و شایسته درگاه خود ساز...

ادامه شعر

ترجمه منظوم دعای روز چهارم ماه رمضا...

بسم الله الرحمن الرحیم
ترجمه منظوم دعای روز چهارم ماه رمضان

توانمندی بده تا من در این اوقات فرخنده کمربندم به فرمانت
بکوشم تا شوم از بندگان پر تلاش و خوب و کوشانت

مرا آماده فرما تا در این روز دل انگ...

ادامه شعر

ترجمه منظوم دعای روز ششم ماه رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم
ترجمه منظوم دعای روز ششم ماه رمضان

الهی در چنین ماهی فرو مگذار من را در گنهکاری
مرا محفوظ دار از سرنگونی در سقوط و پستی و خواری

در این مهمانی نور و سرور و بندگی بر خویش می لر...

ادامه شعر

آقا

عارفه رحیمی جعفری

من شنیدم که شما فصل بهاری آقا

به دل خسته ی ما صبر و قراری آقا

عمر امسال گذشت و خبری از تو نشد

هوس آمدن این جمعه نداری آقا؟

در هیاهوی شب عید، تو را گم کردیم

غافل از اینکه شما اصل بهاری آقا

راستی ...

ادامه شعر

کنج خلوت

صدیقه جـُر

نم نمِ باران بہ شب، یڪ ڪُنجِ خلوت، مال تو
خیسِ دلتنگے شدن از جنسِ غربت، مال من
ساعتِ صفرۍڪہ گویندساعتِ دلداگیست
یڪ بغل دلواپسے در چنگِ حسرت، مال من
بـاز هم قلب مرا بَردے، بـه اوج با خنده ات ...

8دیدگاه

ادامه شعر

سپید و سیاه

«سپید و سیاه»

زندگانی همه سیاهی نیست
یوسفی در میان چاهی نیست

می رود این مسیر پُر کج و خم
مانده ای در کنار راهی نیست

می شود آسمان شبی ابری
در شب ابرِ تیره ماهی نیست

می دمد روشنی پس از ظلمت
بعد...

ادامه شعر

عطر معشوقه

محمد مهدی پاسبان

در میان خلوت شب های تاریک دلم
عطر آن معشوقه ام مستانه غوغا می کنند

ادامه شعر

باور نکنم......

رامین خزائی

من هتکة بیجای تو را سر نکنم
هرمانم و من فکر تو را در نکنم
این گلرخ مهپارة ما ماه مرا
نادیده گرفت از من و باور نکنم

با احترام
تقدیم به نگاه پرمهرتان
کهنه سرباز ایرانی
رامین خزائی
...

ادامه شعر

عشق ممنوعه

یاسر قادری

بوییدن تو مرا آرزوست،ای گل ارغوانی من
در آغوشم بگیر،تا برنگردد حس یتیمانی من

جای حرفهایی که نشد به تو گویم،گریستم
افسوس نشد،بی حاصل است پشیمانی من

در رویاهایم با من ساعتی قدم بزن
بلکه در رویا آرام...

9دیدگاه

ادامه شعر

گفتم ای سلطانِ مه رویان بده پیغامِ ...

فرامرز عبداله پور

گفتم ای سلطانِ مه رویان بده پیغامِ دل
گفت با ذِکرِ خدا تنها شود آرام دل

گفتمش راه دگر هم هست آرامم کند؟
گفت رنگین باده ای باید خوری ازجامِ دل

باده خوردم مست گشتم دیدم و معشوق را
جلوه ای آمد بگفتا بس...

13دیدگاه

7رای

ادامه شعر

مفت فروش

یعقوب پایمرد

رهگذری شیرین لبی لعل پوش

درسفری برد از سرم عقل هوش

طفلکی دل افتاد از جوش وخروش

حورعینی ، زلف زرین، بازیگوش

ویرانی دل گو...

11دیدگاه

5رای

ادامه شعر

"واپسین کوچ"

مرضیه رشیدپور

"واپسین کوچ"

به کمی تماشا
باز می دیدم تو را،
حیرتی دگر
و لختی آفریده شدن.
که بر می داشتی از اندیشه ام
رایحه ی بنفشه گی
همچون خیال پرندگان
در واپسین کوچ.
می دیدم ات
که نرفته ام از بیشه ی آفتاب و
رویا...

ادامه شعر

بهانه ی پرواز

کامران شاه علی

وقتی به طرزِ عاشقی آواز می شوی
در ذهنِ ساز، زمزمه ی راز می شوی

بغضی گلو گرفته و بانگی نهفته ای
با زخمه های سازِ که، دمساز می شوی؟

تو آشنای صبح و شبانِ منی و حیف
در گوشِ غیر، زمزمه پرداز می شوی

با ب...

8دیدگاه

ادامه شعر

هوای تازه

علی معصومی

هوای تازه

بیا تا خاطراتم پا بگیره
خیالت توی قلبم جا بگیره
بیا تا عطر خوب زندگانی
برایم بعد از این معنا بگیره

بزن پلکی که دنیای نگاهت
دوباره موجی از دریا بگیره
جهانی زیر رقص گیسوانت
شراب از چشم ...

5دیدگاه

ادامه شعر

فاصله

حمیدرضا آب روان

هر چند که دورم ز تو اما گله‌ای نیست
در قلب تو باشم که دگر فاصله‌ای نیست

هر روز و شب از وصف تو ای عشق‌ نوشتم
جز از تو نوشتن به خدا حوصله‌ای نیست

خود خواسته‌ام واله و شیدای تو باشم
گیرم که بمیرم ز غمت...

6دیدگاه

116

ادامه شعر

غارت

«غارت»

کدخدا از خواب غفلت خیز شام تار شد
حاکم این ده ببین یک روبه مکّار شد

کاروان را ساربان خود می کند غارت چرا؟
روز روشن از چه رو شامی سیاه و تار شد؟

خوان شده گسترده در آن لاشه ی شیر و پلنگ
...

ادامه شعر

پنج شنبه،در. تنهایی سوختن

یعقوب پایمرد

دوبیتی

هر روز من پنج شنبه است

هر پنج شنبه ام تنهایی است

هر روز در تنهایی سوختن است

هر روز سوختنم از، غم پدر، مادر، چون خواهر است

...

ادامه شعر

سپیدار قمری گون

سحر خالقی

دلنوشته خاص
تو همان قمری هستی
که هر وقت
پنجره قلبم را گشودم
بر سر شاخساران
چشمانم مینشستی
و
آوای نور
را بر دالان گوش هایم
جاری میکردی
ومن را سرشار
از عشق خدا
میکردی
عشقی که
حتی در بازارچه های
آسمان ه...

ادامه شعر

حسِ زیبایی

عاطفه مشرفی زاده

بازهم درگیرودارقافیه
خسته ازیک حس زیبامی شوم

بازهم دریک شب سنگین وسرد
تاسحرپاپیچ رؤیامی شوم

قطره ای درامتدادآرزو
می چکم مهمان دریامی شوم

گم شدم درالتهاب لحظه ها
تازگی درکوه پیدامی شوم

تادرآوندنگاه...

6دیدگاه

ادامه شعر

مریمانه

حفیظ (بستا) پور حفیظ

دوبیتی

آن لحظه ی ماندنی‌تر از نور تویی
وان غنچه ی بشکفته شب کور تویی
برخیز وجهان را ز شگفتی پر کن
آن شعله ی کوه مادری،تور،تویی

بستا پورحفیظ...

9دیدگاه

7رای

ادامه شعر

پدر بدبختی‌ها

جواد مرادی

بسپار
این تقدیرِ سردِ بی‌روح را به من
که نام کوچک من " درد " است
و نام خانوادگی‌ام " تنها " ؛
من
پدر تمام بدبختی‌ها هستم.
جوادمرادی ...

ادامه شعر

گل نیلوفر

یاسر قادری

تو آن گل نیلوفری، روییده در مرداب من
دارد نشانه از تو ماه، فخر شب مهتاب من

مومنم کردی به عشق،در آتش انداختی مرا
تو آن دلیل بندگی و سجد در محراب من

با کمان ابرویت صیدم،اسیرم در یک نگاه
در کمندم و خو...

ادامه شعر

صیّاد دل

«صیّاد دل»

گر نبارد آسمان دریا شود یک شوره زار
گر نباشد لاله ای غمگین شود مرغ هَزار

گر دلی عاشق نباشد خانه ای ویرانه است
غم شود همخانه اش دل می شود بس بیقرار

گر نباشد چشمه ی آبی شود خشکیده باغ...

ادامه شعر

زردی ازتو سرخی از من .؟

قاسم پیرنظر

زردی ازتو سرخی ازمن ؟

پرید از روی آتش دختری ناز
یه دستش باده دست دیگرش ساز

بگفتا زردی از تو سرخی از من
که این نوروز گردد بخت من باز

تورا سوگند بر دلهای عاشق
فقط بین من وتو با شد این راز

به پاکی شه...

ادامه شعر

قلاب راست

سیاوش دریابار

قلاب راست

شنیدم در شهر ماهیگیران
زحمت کشان شهر شیران

که رزقشان از بحر بود
یکی زان همه قلاب راست بود

چو دریا میرود حیران اویند
مگر با این روش ماهی بجویند

همیشه یک کلام در پاسخش بود
که ا...

ادامه شعر

ترجمه منظوم دعای روز سوم ماه رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم
ترجمه منظوم دعای روز سوم ماه رمضان

به من منت گذار و از حقیقت های هستی ساز آگاهم
در این روز خجسته از تو بیداری و درک و هوش می خواهم

به نور پاک دانایی مرا از ظلمت بی حد نادانی
ر...

ادامه شعر

پلنگ حادثه

علی معصومی

پلنگ حادثه
بیا و خنده زنان غرق در نگاهم کن
به پای چشمه خورشید خود تباهم کن

بزن شراره بجانم که شعله ور گردم
مرید حسرت دیرین گاه گاهم کن

به جرعه های سبوئی بگوشه چشمی
بریز شهد شرابی و رو به راهم کن
...

ادامه شعر

کودکی

شقایق رضازاده

چهارپاره

چه نیازی به دختر غربی؟
دلبر موطلایی ات بودم
گور بابای نقل و شیرینی
قند پهلوی چایی ات بودم

زخم می‌شد همیشه زانوهات
توی بازی زمین که می‌خوردم
بارها منچ و زو و سک سک را
با تقلب رساندنت بردم

زنگ آخر که...

6دیدگاه

ادامه شعر

معجزه گر

افسانه نجفی

_برای دردهایم
دیگر
به دنبال درمان
نمی گردم!
_پای رفتنم را شکسته
بی مهری تو...
_به دیدارم بیا؛
اگر هوس کردی
معجزه گر باشی......

ادامه شعر

حق الیقین

محمدرضا بادینلو

به هر خوبی و هر نیکی و هر حُسن اولین باشد
غزل خوب است در وصف امیرالمومنین باشد

تمام عالم امکان به تحت امر و فرمانش
غلام حلقه بر گوشش سماوات و زمین باشد

هو الاول هو الآخر هو الظاهر هو الباطن
علی وجه ...

ادامه شعر

سوگ پاکی

قاسم لبیکی

دود غلیظ پر شده بر ریه های پاک شهر
تیره گی زمان سرد ، نکرد به روشنی گذر

نهان ز دید خلق شده دره و کوه و رود و دشت
رنگ فضای شهرمان روز بروز سیاه تر

به دست خود پسندمان بسته شده راه نفس
از آشیان دو...

ادامه شعر

مدار بی زمان

سحر خالقی

دوباره در مدار بی زمان
تکرار شدم
هم چون مانترایی
در سطح آب بیدار شدم
گرچه ازسطح ذهن
رفتم به عمق وجود
اسرار خواندمو
در مغناطیس قلب
هشیار شدم
شعر رباعی نو
اریحا????
#شعر_نوین
#شعر _رباعی
#رباعی
#رباع...

ادامه شعر

ترس از بیداد

«ترس از بیداد»

من از گرگ و شغال و روبه مکّار می ترسم
من از آن افعیِ هفت سر که خورده مار می ترسم

نمی ترسم ز شیرانی که سلطان زاده می باشند
ز کرکسها و جغدان شب و کفتار می ترسم

مرا پیوندِ با نور اس...

ادامه شعر

به نقاشی می نگرم

بابک پولادی

نیمایی

به نقاشی می نگرم!
همانگونه
که به تو
نگر کرده ام!!
و سپس در خاطرم...
تو را
بر خیالم"
تو را
بر بوم دل تنگیم...
تو را
بر بوم نقاشی
می کشانم!!
همه رفته ی...
رُخ زُلیخاییت!!!

بابک_پولادی_...

ادامه شعر

ترجمه منظوم دعای روز اول ماه رمضان

قطعه

بسم الله الرحمن الرحیم
ترجمه منظوم دعای روز اول ماه رمضان

خدایا روزه و شب زنده داری مرا بر امر دین خود
بیاور بر مدار بندگی بندگان دلنشین خود

مرا بیدار کن از خواب غفلت با ندای پرطنین خود
گناهم واگذا...

ادامه شعر

لباس عیدی (چهارپاره)

مجید ساری

دارم به حال فشفشه ها غبطه میخورم
یلدا برای شادی خاکسترم بس است
اینجا لباس عیدی من بر تن خداست
دیگر حساب خالی پیغمبرم بس است

شوخی نکن که سال دگر، سال اژدهاست
شش دانگ ِ استخاره انگل به نام ماست
دلخو...

19دیدگاه

9رای

ادامه شعر

ضیافت عشق

بسم رب المنزًل القرآن
#رباعی - شماره ۱۰۷
ضیافت عشق

آمد رمضان و دوستان وعده دهید
بر آن که ز اژدهایی معده رهید

در بزم و ضیافتی که بر پا است به صبر
از عشق و محبت خدا بهره برید

غبار دستگاه حسینی- مهدی...

ادامه شعر

رویایِ من

آگرین یوسفی

تو همان خیالِ شیرینی
که با
قهوه یِ تلخ مینوشَم.
#آگرین_یوسفی

ادامه شعر

بهار آمده

علی معصومی

بهار آمده

بهار آمد و با صد ترانه لبریزیم
شکوه لاله سرخیم و برگ پاییزیم

خدا کند که به تقویم عشق برگردیم
کنون که همدم سار و تب شباویزیم

به کیمیای زمین و محبت باران
به شاخه های صنوبر جوانه می ریزیم

ب...

ادامه شعر

دلتنگی

صدیقه جـُر

دلتنگی
چه می دانی تو ، از این شب های دلتنگی؟
چه مے دانی که مُردم من از این تب های دلتنگی؟
چه می دانی که مجنونم به صحرای پریشانی؟
چه می دانی که ویرانم به خلوتگاه دلتنگی؟
به اینکه ساعتی باشم میان گ...

5دیدگاه

ادامه شعر

واگویه های مکتوب

علی حسام زاده

خواهش چشم تر و گونه مرطوب تویی
علت اصلیِ آشفتن و آشوب تویی

فتنه هستی و من مصلحت اندیش هنوز
باز هم در نظرم دلبر محجوب تویی

نازنین پیش تو من قافیه را باخته ام
باعث اینهمه وا ماندن و سرکوب تویی

عمر ...

ادامه شعر

یاسِ دل

سانیا علی نژاد

آری در یأسِ خودش، هر نفری می‌میرد
همه‌جا در همه‌وقت حالِ دلش می‌گیرد

و کنون در دلِ یأس هستم و دائم گریان
کـاش مـرگی بـدهـد بـر هـمه دردم پایان

کـاش امـشب غزلـم نصـفه بمانَد اینجا
مُـردنـی آیـد و مـ...

ادامه شعر

آدمک های نقابدار

افسانه نجفی

_اگر می دانستند؛
دلتنگی
چه به روز آدم می آورد
شاید کمتر زخم می زدند
آن هم با نیشتر حرف های مفت!
_به اشتباه خیال کردیم؛
هر که دم از احساس می زند
آدم است!
_این شهر پُر شده از مترسک های آدم نما!
گنجشک ها...

ادامه شعر

5

آرزو حاجی خانی

هوای خلوت شب در سرای من بودی
ترانه در شب بی انتهای من بودی

به طعم شربت عشق آرزوت می کردم
فراتر از خواهش، که دعای من بودی

میان گرمی بازوت، جا گرفتم زود
و عطر موی سیاه و رهای من بودی

تو را به جای خو...

ادامه شعر

مادر

یعقوب پایمرد

مادر، روزها، هفته، ماه، سال ها در نبودنت بادرد گذشت به سختی

مادر ای که اغوش گرمت ماوایی ،بود بهر ارامشم وهر خستگی

مادرزیباتر از تو ندیده دیدگانم هرگز فرشته ...

ادامه شعر

با سهره‌ها برو...!

کرامت یزدانی(اشک)

قهوه‌ات را بنوش
از پنجره کافه
بیرون را نگاه کن
به برفی که نیست
به بارانی که نمی‌بارد
به کلاغ‌های عزادار
به همهمه گنجشک‌ها...!
در لحظه‌ها که گم شدی
با سهره‌ها برو!
من پول قهوه‌ات را حساب کرده‌ام...!...

7دیدگاه

4رای

ادامه شعر

حسن سهرابی

دوبیتی

در کوچه‌ی یاران شفق، ساکن شو
بر لذت هر خاطره‌ای، ممکن شو

از باغ سعادتت بچین فردا را
آرامش هر روز مرا ضامن شو

حسن سهرابی...

ادامه شعر

دل خانه ی خدا

«دل خانه ی خدا»

در کعبه گذر کردم و دیدم که خدا نیست
دیدم که در آن بادیه جز رنگ و ریا نیست

دیدم که عبادت همه تزویر و ریا بود
آن دل که شود جای ریا جای خدا نیست

دیدم که دل از عشق خداوند تبارک
خالی...