نمیدانم از کجا و کی شروع شد
اما ...
دنیاباور کند یا نه

عاشقانه ترین داستان دنیا از یک چاله شروع شد

یادت هست ؟

تو خندیدی و من
سقوط کردم به عمق خواستنی ترین چاله دنیا



ای به قربان ...

تحریم لبهایت را

لغو کنی یا نکنی

تبعید به آغوشت ...

تنها گزینه روی میزمن است...

دروغ چرا ؟؟؟
تنها نیستم
پرم از خیال تو ...

عاقبت
روزی
جایی در دوردستها
به هم خواهیم رسید ...

خودم دیدم
خطوط موازی ریل
در افق
دست در دست یکدیگر داشتند

نازنینا چشم خود را بسته ام
از هرآنچه غیر تو بگسسته ام

در رهت قلب و دلم عریان کنم
مثل طوفان در برت طغیان کنم

در رهت جام و سبو بشکسته ام
از همه دنیا بدان دست شسته ام

پای در بند و لا جان مان...