زندگی پُر شده از "آن" هایی
که فقط وقتِ خنده on شده اند
وقتِ غم last seen time ago
بی شرفها "فلان فلان شده" اند

هر زمان لفظِ "دوستت دارم"
را شنیدم، دوباره عُق زده ام
سالها در تلاشِ اِبرازش
م...

از آن دوشنبه کارِ دلم انتظار شد
روزی که رفت و بر خرِ شیطان سوار شد

تنها گذاشت این منِ چیزی ندار را
رفت و طنابِ دارِ من، انگیزه دار شد

وقتی که رفت، گفت فراموش می کنی
زد حرفِ مُفت و خاطره اش ما...

آبِ دریاچه های ایران را تا قیامت اگر سبو بکشم
یا به حبسِ ابد دچار شوم، مِنت از مردِ بازجو بکشم
چند راسوی استوایی را در محیطِ طویله جمع کنم
انفعالاتِ جمعِ ایشان را – ظهر قبل از نهار- بو بکشم
همه ی ...

بینِ من و تو هردفه کات افتاده
بر آمدنت دلم برات افتاده
تنهایی و زُل زدن به تنها عکست...
برقی که توی جفتِ چشات افتاده...
دستِ منِ دست و پا چلفتی اما
افسوس که لرزیده و مات افتاده
تابی که قرارگاهِ ...

پرسید که بیماری؟ گفتیم که ها بعله
یک بوسه عنایت کن شاید که شفا... بعله

در محضرِ درویشان اندازه رعایت کن
ما بی سروسامانیم نه بی سروپا...! بعله

این پینه ی پیشانی روزی دهِ دندان است
ما پیرِ خراب...