نقش زیبای یکی کلبه میان جنگل
کاش میشد که من و یار سحر می کردیم

می نشستیم میان گل و دستی در دست
می فشردیم و بهم گاه نظر می کردیم

در طبیعت به تماشای گل و بلبل و جوی
قدم اندر قدم خویش و سف...

شاه در شیراز و ما هر چند دوریم از نظر
با نگاهش این دل شوریده را بخشد ثمر

از سرشک دیده تر سازم ره مقصود خویش
می نوازم از سر شوقش من آهنگ سفر

سینه اش تخت روان است و سرایش ملک عشق
زین سبب سر...

تکیه بر سنگ نکن جان و دلم دلتنگم
گر نباشی تو من آوره ام و می لنگم

خنده کن خنده که درمان دل زار من است
ضرب لب های و شکر خند تو در آهنگم

نور بر صخره چو تابید نیم دنبالش
دلبری چون تو به صد ع...

یار می خواند و من در هوس نقش جهان
تاج گل زینت عشق اش کنم آن هم به عیان

شور شیدایی و تفسیر دل آن مه روی
در تمنا و طلب می نگرم همچو شهان

رخ زیبا و دو ابروی کمانی ز نگار
قبله گه می کنم از بس ...

خبر از سر درونم ده و رازم بگشا
بی تو سلطان دلم راه برم گو به کجا

دیدن روی تو آمال دلم تا به ابد
بنما آن رخ زیبا برسانم به رجا

ناز کم کن‌ که قرار دل من گشته تمام
بهر دیدار تو دستی که نبرد...