شهرِ هزار بانوی بوسه ی من
در نماز بود.
و دل برای تو شعر می سرود...
بانو
بانو
بانو
تکرار بی نهایت یک آرزو نبود
بانو،
همان زیارتِ شب های بی کسی ست
بانو همان قیامت کبری ِ دلبری ست
بانو ،
شعو...

ای مرغ آزادِ چمن، پر باز کن، پرواز کن

ازسنگ ها از تیر ها، ترسان مشو آواز کن

گر شاعری شعری بگو، کز آن بَر آید بوی جان

گر عاشقی بر خیز هان، آن کارِ دل آغاز کن

در پشتِ دَر، دَر مانده ام، دستِ...

چشم هایت ستاره ی باران
نازنین چشمِ مستِ این دوران

از تو دیدم که خوب بشناسند
مردمِ سرزمین دل، ایران

ماهِ من هستی و نمی دانند
جمع نادان و قوم سرگردان

تارِ مویت به عالمی ندهم
ای خراسان زِ تو...

وه به چشمت شررِ بی شُمَری می بینم
گوهری را ، که به کارِ گُهری می بینم
تا رود شب، هنرِ باهنری می بینم

آخرِ چشمِ سیاهت، سحری می بینم
امشب از جانب بالا نظری می بینم

عشق رمزی ست به هنگامه ی شب، ...

باید به آسمان نگاهت سفر کنم
از انحنای بوسه داغت گذر کنم

من گفته ام که با تو دلیرم. به خاطرت
حاضر شدم همیشه و هر جا خطر کنم

دیدم به حرف، سخت نبوده ست عاشقى
از هر چه مدعی ست ، همان به حذر ...