گاه با شهد خاطره من را
تاکجا می بری به مهمانی
در سکوت حوالی اوهام
مثل خورشید پرتو افشانی
می دوم در پی ات چکاوک وار
تو به دریای بی کران مانی
ازدل من نمی روی بیرون
پاپی ات می شوم به آسانی
حتم دارم که مص...

تلسکوب جیمز وب
.

جیمز وب حقا که غوغا می کنی
عمق هستی را تما شا می کنی
می نشینی در دل اندیشه ها
شعبده هارا چه رسوا می کنی...

گفتم که مهمانت کنم باچند جرعه شعر ناب
دیر آمدی و شد تهی پیمانه ی پندار من

سراسر رستنی ها را شکستند
شکفتن را زبیخ و بن گسستند
تحمل کرده ام در وسعت عشق
وحالا شور و هیجانها نشستند
..................................
خداوندا بمیران درد سر را
بخشکان بوته های بی هنر را
مروت را به ...

خداوندا اگر رنجور هستم
اگر از کو چه باغت دور هستم
میان چنبر تزویر غرقم
نجاتم ده دچار زور هستم