من خود پاییزم انگاری
پیرهن رنگی من
مثلِ نقابِ لبخند
پوشالی

پشتِ نارنجی آرامش من،
بغضِ بی‌رحمِ سکوت
پابرجا

در سیاهچالِ نگاهم
اندوه،
مرثیه می خوانَد

مَحرَمِ هق هق من
دیوار است
وقتی که
...

1-
عشق،
زانوی غم است در بغلِ خسته ی شب...

2-
غزلسازِ شب و روزم
پریشان موی دلسوزم
به روی دفتر شعرم
برات گلواژه می دوزم

3-
مگر آغوش تو
باغ گل یاس است؟
که جانم مست عطر نابِ احساس است

...

1-
و خیالِ تو
بهارِ نارنج
حال احساس مرا خوب کند

2-
تو همان بستر گرمی که
در این سردیِ دی
نتوانم ز تو راحت گذرم...

3-
از خیالِ تو
فقط کوک شود
سازِ احساس و غزل...

4-
بانوی احساسم
...

سرشارِ از حوادث
تقویم‌های ایران...

مرثیه‌های کشدار
امّیدهای ویران...

خنده فقط نقاب است ...
شادی فقط حباب است...

سهمِ دل جوانان
مرگ و غم و عذاب است

هرروز جای خورشید
دردی طلوع کرده
...

1-
نام تو بر لب من
غزل سرخِ اناری ملس است
******
2-
نگاه من به سوی آسمانی ست
که تو هر روز در آن می درخشی
*****

3-عاشقانه هر دم
عسلِ چشم تو را
می نوشم
دلبرانه
هر شب
مهرِآغوش تو را
م...