‎قدِ زلزله هم نشدی
‎لااقل
‎او میایدو میلرزاند
‎تو میروی و میلرزانی

زنت خبر دارد برادرانه نگاهت نمیکنم ؟!!!!!


کاریکلماتور: ندامحرمی

دلتنگ تو ام
هیچکسی نیست
بفهمد ...

‎سرطانی شده ام
‎سیر ازین دارو ها
‎مغز بی مار که داروی
‎دو مارم شده است
‎اصل ضحاک منم
‎توطئه کن خونم ریز
‎این همه قاتل و مقتول
‎که این قاضی منم
‎این همه ضحاک بی مار
‎و آقا زاده ها
‎ا...

این همه مغز مریض و منِ تب دار چرا؟
این همه روح نحیف و تنِ بیمار چرا؟
جذبه ی چشم تو اقا شوکت اهل دل است
منِ بیچاره ی نازک دل بی یار چرا؟
جان به لب آمده چون مرد مگر ناز کند؟
رک بگو حرف دلت اینهمه...