جنگ بی فایده بود عزیزم !
رفتنت...تیر آخرت بود ؛
من از ناحیه ی قلب و غرور و قلم شکست خورده بودم
با هزار سپاه عشق هم نمی توانستم
قلبی را که به تصرف دیگری در آمده ، پس بگیرم
باید تسلیم می شدم
باید به عقب...

دوست داشتن ما
بازی برف و خورشید بود ؛
هر چقدر عاشقانه تر می تابیدم ،
محو تر می شدی !

مینا آقازاده

تا شهریور
روزهای سبزش را
در تقویم می گذرانَد ، تو هم بیا
می ترسم ورق برگردد ،
روزگار آن روی زردش را
زودتر نشان بدهد
وَ تو هنوز راهِ رفته را کوتاه نیامده باشی !
بیا که بادها
دست فصل ها را...

قرارمان
همین بهار
زیر شکوفه های شعر ...
آنجا که واژه ها برای تو گل می کنند !
آنجا که حرف های زمین افتاده ام ،
دوباره سبز می شوند
وَ دست های عاشقمان
گره درکار سبزه ها می اندازند
...قرارما...