گفت عاشقم و دلداده ای غریب
گفتم برای چه؟
گفتا فریب
در پشت آن نقاب زاهد نما مگو
صد قافله از ریا به دوش
عمری فریفت
دل بی ریای ما.....
ر.ف.لنگرودی
02/08/95...

دل که آرام ندارد بی تو
شهدُ در کام ندارد بی تو
نکند یاد تو هرصبح اگر
کار و فرجام ندارد بی تو

تو نباشی چه کند این منِ تنهای غریب
چه کند بی تو به صد دام و فریب
هرکجا می نگرم چاه عمیقی ست به راه
...

در شبی خواب به چشمم آمد
دیدمت تشنه و مشکی بر دوش
آسمان پر شده از تیر و سنان
وز میان خیمه
ناله ی واعطشا می آمد
تیر بر مشک و یکی چند بر آن سینه ی پرسوز نشست
کمر اسب شکست
و تو بر خاک نشستی اما
...

آغاز بهاری و بهارم به تو زیباست
ای گل که حضور تو در این باغ پر از رنگ
سرفصل همه خاطره های منِ تنهاست

#ر.ف.لنگرودی
16/05/95...

خداوندا
مرا آن دِه که باید
دلی محکم
وَ صبری بی نهایت
که محتاج توأم تنها و تنها
در این شب های دلتنگی و غربت
که محکومم به تقدیری پر از درد
کنارم باش
با من
تا همیشه
که جز تو یاوری دیگر نخواهم.....