نگاهت می‌کنم
شعر می‌شوی
شاعر می‌شوی
آرزوی ساعت دوازده شب می‌شوی.
نگاهم می‌کنی
شعر می‌شوم
شاعر می‌شوم
اولین مخلوقت می‌شوم
خدایم می‌شوی
و به شعر مبعوثم می‌کنی.
خیال می‌شوم
خیال می‌کنم
پررنگ ...

به خانه که رسید
چشمانش را می‌خواست
وحشی رام نشده‌ی موهایش را
نوازش دستان گوشتی نرمش را_
که مثل هم زدن خمیر کیک
همیشه در یک جهت تکرار می‌شد،
بوسه‌ی پرتغالی می‌خواست
و یک سبد حرف‌های عاشقانه
که ...

در سرمای چند روز آخر پاییز
روی چمن‌های مرطوب
چهار زانو
نشسته‌ام.
نم دلتنگی
از پایین
کم کم
به اعماقم نفوذ می‌کند؛
عکس پروفایلت را
عوض کرده‌ای
و من
از لوکیشن آخرین پستت
سال‌ها فاصله دارم.

...