قدیمها هم
فقیر بودم
درست مثل حالا
درشب یلدا فقط ترا داشتم

توضیح : دوستانی که سختشونه و کامنت کلیشه ای میگذارند خواهشمندم برای من فقط یک گل بگذارن خوشحال میشم ...

بدنیا آمدم
کمی بخندم
ویادم بماند
ترا ببینم و تا آخراسیر نگاهی باشم
و در یاد هیچکس هم نمانم
آخر خاطر همگان ممکن است بدنبال چشم سیاهی باشند که دیده اند
یا بدنبالش باشند که ببینند
می بینی بدنیا آمدم ...

باید چیزی ببارد
نه چیزی از جنس خاموشی
بلکه همرزم با باران
تا من بتوانم روزهای خالی ام را بشمارم
(می دانی روزهای خالی یعنی چه)
یا همانند دروغ ببارد
تا من انبار پر از نفرتم را بتوانم خالی کنم
باید ...

سپید گاهی سپید نیست
نه
تقریبا همیشه
من هم مثل خیلی ها اول خودم را گول می زنم
و بعد شمارا
اینروزها سیاههای پاک نشدنی را سپید می گوییم
***
اگر نان بود
اکنون ما کنارهم نشسته بودیم
بی کاغذو قلم
باچشما...

فقط ماهستیم
که با تولد هر فصلی را بهار می کنیم
حتی روزش هم آشکارست
نوروز
نوروزی در هر روزی در چار فصل
وفقط ماهستیم
که با مرگمان هر فصلی را زمستان
و هر لحظه ای را شب یلدا
پس چرا گاهی
تمام عمرمان ش...