به یاد همه آنها که این در این چند روز خاطره شدند
پا بکش از این خراب ، این شهر ویران ، رود من !
گریه ات بس نیست ، پر کرد آسمان را دود من
این که می بینید روی آب ، آبادی ماست
با تلاطم بافتند انگار تار و پود من
روی خط اشک و آتش می دوم -پا سوخته -
درد می بوید مشام عیدتان از عود من
خانه ام سیلاب و باغم دستِ بی برکت ترین
جای گل ، گِل میوه داده شاخه ی امرود من
زیر گِل دفن است -آری- کورسوی شعله ام
رنج بیهوده نباید برد در بهبود من
در صدای" باز باران" زیر موجی گم شده است
" آی آدم ها که بر ساحل... " نبود و بود من
گوش تو سهل است ، حتی آسمان را تیره کرد
خسته ام از این صدای خسته ی بی سود من
خواب رفته بخت این شهر و کسانش مرده اند
پا بکش بگذار بر خاکم بمیرم ،رود من !
محسن بیاتیان
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 6
ایمان اسماعیلی 21 فروردین 1398 01:22
درودتان
محسن بیاتیان 21 فروردین 1398 01:28
ممنون جناب اسماعیلی عزیز
ندا عبد حق 21 فروردین 1398 19:44
درود ،،به امید روزهای خوب
محمد جوکار 22 فروردین 1398 01:56
درود و آفرینت باد استاد بیاتیان گرانسنگ
رقص قلمت جاوید
سعید فلاحی 22 فروردین 1398 07:36
درود شاعر ارجمند و فرهیخته
اشعار زیبای شما رت خواندم و لذت بسیار بردم
عالی و ناب سروده اید
احسنت
آفرین
دستمریزاد
موفق و موید باشید
محسن بیاتیان 05 فروردین 1399 01:03
سلام بر دوستان عزیز اساتید عبد حق ، جوکار وفلاحی
نظر لطف تان است و محبت دارید