تو یکروز از غروب جاده های سرد می آیی
پس از پاییزهای پر هراس زرد می آیی
صدایت کوچه را مثل بهار آکنده می سازد
تو وقتی پنجره -دستش- شکوفه کرد، می آیی
تو در فصل نجیب مهربانی مثل دریا تا
تقلای دل مردابهای طرد می آیی
کسی در ایستگاه انتظار آرام می پوسد
برای دیدن ویرانی یک مرد ،می آیی ؟
دلم را نذر کردم جمعه ها در جاده بگذارم
که یک روز از غروب جاده های سرد می آیی
محسن بیاتیان
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
محمد جوکار 02 اردیبهشت 1398 00:58
درودها و آفرین ها به قلم زرین نگار و احساس و اندیشه ی نابتان
محسن بیاتیان 02 اردیبهشت 1398 22:08
متشکرم جناب استاد جوکار عزیز
نظر لطف تان مستدام
ندا عبد حق 03 اردیبهشت 1398 14:42
درودتان شاعر گرامی
محسن بیاتیان 05 فروردین 1399 01:01
سلام خانم عبد حق
لطف دارید
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 22:38
. با بهترین درودهایم
. استاد سروده ای عالی بود
.