گاه لازم نیست شعر گیسویش را رو کنی
بعد از دشت خیالاتت غزل پارو کنی
یک اشاره ملت عشق تو را بیخود کند
یا کفایت می نماید اخم در ابرو کنی
ملتی دلداده دیدی کشته تر از ملتت
این شهادتنامه را با هرکه رودررو کنی
گریه ها را پیش از این میدان ز چشمت پاک کن
پهنه ی مرگ است و باید خون ز دل جارو کنی
رستمی ! اما در افتادی به یل اسفندیار
شیر ... نه ، باید به خون خویش شستشو کنی
چشم ها ...؟ نه ! تیرهای زهر ... باید پهلوان
گرچه رستم باشی ، استمداد از جادو کنی
خوش به حال "لیوه "* های بی خیال شهر من
می شود مست می او باشی و کو ؟ کو ؟ کنی
ما پلنگانیم و درک ماه ، درکی مشکل است
تا جگر آتش بگیری قلب ما را بو کنی
بازهم ای خوش به حال لیوه های شهرمان
گاه لازم نیست شعر گیسویش را رو کنی
اسفند 97
محسن بیاتیان
پی نوشت : لیوه از اصطلاحات زبان لری می باشد و به معنی "دیوانه" است
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 3
سعید فلاحی 14 اردیبهشت 1398 16:10
درودتان شاعر گرامی
سروده ای ناب خواندم
موفق و موید باشید انشاالله
محسن بیاتیان 05 فروردین 1399 00:59
سلام آقای فلاحی عزیز
لطف دارید
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 22:13
. با بهترین درودهایم
. استاد سروده ای عالی بود
.