پیش مردان جهان مردترینی پدرم
همچنان منتظر آمد نت از سفرم
جان من تشنه ی یک خنده ی مردانه ی توست
یا که با اخم بگویی بنشین گل پسرم
بی تو ویرانه شد این خانه بیا جان پدر
پدرم حسرت دیدار تو دارد پسرم
سایه ات از سر من کم شد و آواره شدم
تو در این شهر نباشی بخدا در به درم
حرمت من همه آن هیبت والای تو بود
افتخاریست بگویم که تویی تاج سرم
پیش خوبان جهان خوب ترین خوبی تو
کاش می شد تو بمانی و به جایت بروم
آب و نان چیست پدر جان خودش داد به من
باید از دوری او سینه ی خود را بدرم
بی تو من هیچ کسم ای همه کس جان دلم
پشت ابرا چه خبر زود بیا منتظرم
با دعای تو به هر جا که بخواهم برسم
باورم نیست هنوزم که تو رفتی ز برم
فقیه
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
دادا بیلوردی 09 فروردین 1398 15:02
درود بر جناب فقیه
از احساس گرمتان محظوظ و متأثر گشتم
بهار دلتان گل افشان باد و روح ابوی تان از شما شاد
سیدمحمد مهدی فقیه 10 فروردین 1398 15:51
سپاسگزارم بزگوارم
پایدار بمانید جناب بیلوردی معزز