جدایی

در سرزمینی نه چندان دور نازنینی در زیر سایه بان درخت چنار آرمیده
است. لاله های داغدار برای او اشک می ریزند.
آرام بخواب ای نازنینم ! هر چند بسته بودن چشم های پر فروغت را برای
همیشه نمی خواهم .
آرام بخواب ای نازنینم !هر چند که می خواهم چشمان مهربانت همیشه به رویم
لبخند بزنند.
آرام بخواب نازنینم !هر چند که لحظه جدایی من و تو از تلخ ترین خاطره
هاست .
آرام بخواب نازنینم ! مهتاب شب را برای تو روشن کرده و به نگهبانی نشسته
است.
آرام بخواب نازنینم ! که قلب سرخ لاله ای برای تو می تپد و شبها را با یاد تو
به پایان می رساند.
آرام بخواب نازنینم ! برایت ترانه عشق را می خوانم تا با آسودگی بیارامی.
آرام بخواب نازنینم ! نمی گذارم تا، کسی آرامش شبانگاه تو را در هم ریزد.
آرام بخواب نازنینم ! هر چند رفتنت ، خنجر زهرداری را در قلبم فرو کرد که
زخم آن هرگز التیام نمی یابد اما تو آرام بخواب.
آرام بخواب نازنینم!

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 152 نفر 202 بار خواندند
محمد مولوی (18 /04/ 1399)   |

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا