تو نیستی و هیچ نیست
تنها با یک رویا زندگی کردن بی مفهوم است
زندگی چیست؟
هستی برای چیست؟
این صدا برای چیست وقتی شنیده نمی شود؟
باران چه مفهومی دارد؟!
صدای ریزش قطرات باران برای چیست؟!
چرا هیچ کس به صدای باران گوش نمی سپارد؟!
تاریکی شب از چه سخن می گوید
این سکوت
این رمز و راز
این شکوه و سخاوت شب
مرا با خود به کجا می برد؟!
مهتاب نگاه مرا می خواند
سکوتش را دوست می دارم
می ستایم
مهتاب آن چنان رمز و رازی دارد
که پرتو طلایی خورشید از آن بی خبر است
چگونه غم را از زندگی بیرون کنم
چگونه باری دیگر از شادی سخن گویم
چگونه باری دیگر زندگی را از سر بگیرم
تو را در یابم؟
چگونه باری دیگر تو را دریابم؟!
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 3
سعید فلاحی 05 اردیبهشت 1398 07:05
درودتان
احسنت
بسیار زیبا سروده اید شاعر جان
پردیس میرزاحسین کاشی 05 اردیبهشت 1398 16:31
خیلی متشکرم
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 22:29
. با بهترین درودهایم
. استاد سروده ای عالی بود
.