به قولی حُرّ هزاری صد و پنجاه
سوار از مشرکان را کُشت ناگاه
زمین افتاد از مرکب ،چه غمگین
زیادی شد جراحت دیده سنگین
بزد فریاد ادرکنی حسین جان
ز مشرک مردمانی ،ناله ، افغان
بتازاند اسب و جانب حُرّ آمد
به لشکر حمله ور شد کُشت باید
بفرمودش ، بیاوردند ، حُر را
نهادندش، مقابل صف حسینا
نشستش ، بر کنارش ، پورِ مؤلا
گرفتش سر به زانویش صف آرا
به پیشانیش ، بستش ، دستمالی
که خون بند آمدش مؤلا به حالی
ز رخسارش ربودش خون حسینا
گشودش دیده دیدش حُر هویدا
تبسّم کرد حُر گفتا حسین جان
ز من راضی شدی مؤلای جانان
بگفتا :راضی ام ،راضی خداوند
چو بشنیدش، نشاطی حُر لبخند
حسین گریان و یارانش به فریاد
عزاداری ، نمودند ، ماجرا ، یاد
ولی اله بایبوردی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 2 از 5
نظر 4
حسن مصطفایی دهنوی 13 شهریور 1398 07:14
درود ها استاد
بسیار زیبا و پر معنی سروده اید
اجرتان با امام حسین (ع)
ولی اله بایبوردی 09 اسفند 1398 17:19
سلام
استاد دهنوی ارجمند
سپاس از همراهی تان
ممنون از حضور سبزتان
قرین رحمت
رباعی تقدیمی :
والی گذری به قبرِ شهرستان کن
با فاتحه ای ، قبور را ، مهمان کن
یاد آر ،که موقعش ، بخوابی در خاک
پس نفسِ پُر اژدهایِ خود ویران کن
ولی اله بایبوردی
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 21:37
. با بهترین درودهایم
. استاد سروده ای عالی بود
.
ولی اله بایبوردی 23 فروردین 1399 11:40
سلام
استاد ارجمند
ممنون از همراهی تان