" گذشت زمان
ما حرف دل خویش نگفتیم و زمان رفت
افسوس،زمان زود چو آهوی دوان رفت
گر فرصت دیدار میسر شود ای دوست!
حال دل خود با توبگویم که چه سان رفت
عمرمن وتو چیست؟چوآب است ولب جوی
بنشین و ببین عمر،شتابان و دوان رفت
گر لحظه ی دیدار غنیمت نشماریم
یک لحظه ببینی که ازاین جسم،روان رفت
ای بلبل عاشق! تو مگرهجر ندیدی؟
معشوق چه ناگاه که با بادخزان رفت
خوش باش به ایام گل وسوسن و نسرین
دوران گل آن بودکه بی شرح و بیان رفت
پروانه بده تا که شوم شمع شب افروز
شب تا سحرم نام تو بر روی زبان رفت
ارزان نبود وقت خوش وحال خوش اما
افسوس وصدافسوس که این عمرگران رفت
در دفتر ایام نوشتم که بخوانی
درهجرتوای دوست چنین رفت وچنان رفت
صابرصالحی اشرف
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
علی معصومی 21 فروردین 1399 13:11
درود ها بر شما
☆☆☆☆☆
نوشیدم از جرعه های نابتان
آفرین
◇◇◇◇◇◇
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 16:04
. درودها
. استاد سروده ای عالی بود
.