هجران
اگر سوزم به هجرانی که من زان مهربان دارم
چه سازم با غمی کز سوز عشقش در نهان دارم
هزاران چشمه گر جوشد کجا بیند فلک بر خود
چنین خونابه سیلابی که من بر دیدگان دارم
چو مجنونی که از رخسار لیلی جلوهها بیند
اشارت های پنهانی از آن ابرو کمان دارم
شبی کز منظرم پنهان شد آن مهتاب خوش سیما
شکایت ها از آن شب تا کنون از آسمان دارم
در آن صحرای سوزانی که آتش می زند بر دل
چو مجنون در پی لیلی سخن با کاروان دارم
مبر لیلای من با خود که دل را برده او از من
مکن چندان پریشانم که بی دل سوز جان دارم
مکن زلفش پریشان ای صبا گر می روی کویش
به هر تاری ز گیسویش نهانی آشیان دارم
مهناز ابهری
12 / 11 / 97
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 13:18
. درودها استاد
. فوق العاده بود
.