3 Stars

فریادْشعر

ارسال شده در تاریخ : 10 آذر 1398 | شماره ثبت : H948291

در سرم لخته لخته فریاد است

در گلویم غزل غزل خفقان

دلم از دست زندگی خون است

توی رگ های خسته از جریان



می نویسم به نام آزادی

می زند زیر گریه ام آواز

می پرد یک پرنده ی زخمی

از قفس های خالی از پرواز



جاده از اعتراض لبریز است

بسته راهش شب خیابان را

بادی از سمت مرگ می روبد

خس و خاشاک این بیابان را



سبز دادیم و سرخ پس دادند

گل به نفع گلوله پر پر شد

هر که انگشت جوهری می خواست

زیر بار شکنجه مادر شد



مردهای قبیله دق کردند

تا زن از زندگی امان ببرد

زیر آشوب شهر منتظر است

توی سفره دوباره نان ببرد



در سرم چرخ می زند خودکار

روی دفتر نوشته صدها هیس!

فقر من را محاصره کرده

یک نفر جار می زند ساندیس



دیگر از انتظار خسته شدم

از هوای حصار خسته شدم

من مسیرم به سمت آزادی ست

لطف کن پای دار...خسته شدم

#مریم_حقیقت

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 193 نفر 374 بار خواندند
امیر عاجلو (29 /12/ 1398)   | مجتبی جلالتی (08 /01/ 1399)   | خسرو فیضی (08 /01/ 1399)   | مریم حقیقت (21 /01/ 1399)   | علی معصومی (21 /01/ 1399)   | علی سلطانی نژاد (21 /01/ 1399)   | محمد مولوی (29 /12/ 1399)   | باقر رمزی باصر (24 /02/ 1400)   | الیاس امیرحسنی (29 /12/ 1400)   | محمدهادی صادقی (29 /12/ 1401)   | نصرت اله صفی زاده (29 /12/ 1401)   | سعید نادمی (29 /12/ 1401)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (29 /12/ 1398)  مجتبی جلالتی (08 /01/ 1399)  خسرو فیضی (08 /01/ 1399)  محمد مولوی (29 /12/ 1399)  الیاس امیرحسنی (29 /12/ 1400)  
تعداد آرا :5


نظر 13

  • امیر عاجلو   29 اسفند 1398 19:56

    rose rose rose rose

  • مجتبی جلالتی   08 فروردین 1399 09:15

    بادرود فراوان
    بسیار لذت بردم

    • مریم حقیقت   21 فروردین 1399 13:36

      درود بر شما
      سپاس از لطف نظرتان rose

  • خسرو فیضی   21 فروردین 1399 13:12

    . درودها استاد
    . مهر بانوی فرهیخته عالی سروده ای بود
    . rose rose applause applause rose rose

  • علی معصومی   21 فروردین 1399 13:58

    درود ها بر شما
    ☆☆☆☆☆
    نوشیدم از جرعه های نابتان
    آفرین
    ◇◇◇◇◇◇
    rose rose rose

  • علی سلطانی نژاد   21 فروردین 1399 14:06

    این باور تمام ، مردان سرزمین شد
    باید برای بودن،،،،،،،، آزار می کشیدیم
    ارزش نداشت انگار،، تا هم‌چو شیر باشیم
    وقتی که خال‌ مان را،، کفتار می کشیدیم
    هر ننگ و خفتی که، بر سینه‌های ما رفت
    از غیر خود نبود و، از یار می‌‌کشیدیم
    ما اعتماد کردیم، بر حقّه های شیطان
    وقتی خدای خود را،، بر دار می کشیدیم
    گر طعم زندگی را، یک بار مزه کردیم
    اما مشقّتش را، هر بار می کشیدیم
    مرگ ست زندگانی،،،،، در پوچی عقیده
    یک‌عمر شد،که از دل، ما خوار میکشیدیم
    بی اعتبار و پوچیم، مابین خلق عالم
    چون‌ خفّتی‌که خود از،قاجار می‌کشیدیم
    جامی بزن که از می ،دردی نرفته بر ما
    ما درد روزگار از،، هشیار میکشیدیم

    ✍️ علی سلطانی‌نژاد

  • محمد مولوی   29 اسفند 1399 23:05

    rose

  • محمد مولوی   29 اسفند 1400 01:20

    rose rose

  • محمدهادی صادقی   29 اسفند 1401 07:08

    زیبا قلمید

  • نصرت اله صفی زاده   29 اسفند 1401 07:59

    درود بر شما
    بسیار عالی applause applause

  • محمد مولوی   29 اسفند 1401 14:31

    rose rose rose

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا