زنگ انشاء

زنگ انشا شده است
و کلاس پر ز هیاهوی سخن
خنده ها از ته دل
دور از سایه غمهای کهن
زنگ انشا زنگ رویا و خیال
ثروت و خوشبختی
در خط بد خط ما نیست محال
فصلهامان همگی خوب و
چه بابرکت و عالی بودند
خانه هامان همه گرم
همه زیبا ز اثاثیه
و مفروش به ابریشم و قالی بودند
جمعه ها ما همه مهمان بزرگان بودیم
سفره ها رنگارنگ
جمعمان جمله چه خندان بودیم
خان عمو بهر تولد چه هدایای قشنگی میداد
یک عروسک
قد آدم
که سخن گفت به آهنگی شاد
عیدها جمله کلاسم به سفر می رفتند
به زیارت
به سیاحت
و به صد جای دگر می رفتند
سفر ما فقرا بر خط این دفتر بود
و قلم مرکب ما بود
و چه سان راه سفر میپیمود
آن یکی دوست من
گر ز محل دور نشد هیچ زمان
توی ساحل پی امواج چه خوش میگذراند تابستان
سفره ها خالی اگر بود
چه شادان بودیم
سرخوش از بوی زمین با نم باران بودیم
مرجان آزرم نوایی

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 132 نفر 177 بار خواندند
علی معصومی (08 /01/ 1399)   | محمد مولوی (22 /03/ 1399)   |

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا