شامگاهی دگرو لب به سخن باز کنم
ساقیا نوش بده تا غزل آغاز کنم
دل گرفتار شده محرم اسرار شده
جمله ی دلشدگان گشتم و پرواز کنم
سالیانیست که عمرم پی غم آمدو شد
چند روزی بر دلدار فلک ناز کنم
حضرت عشق مرا دیده و بنموده سکوت
رازهای ملکوتش همه آواز کنم
نسل من نسل اقاقی هنرش بی هنریست
عاشق و مست نگاهش طلب ساز کنم
درد عشقی بسرایم که به افلاک رود
زهر هجرش بچشم فصل دگر باز کنم
مرجان آزرم نوایی
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 3
حسن مصطفایی دهنوی 22 دی 1398 22:40
درود ها بانو
بسیار زیبا و دلنشین سروده اید
پاینده باشید
پژمان خلیلی 27 دی 1398 17:55
به کرامتی که داری سر خویش پیرو بگذر
تو مهر ماه رویی من و چشم اشک باری
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 14:33
. درودها
. استاد سروده ای زیبا بود
.