جنگلها و بیابانها، زادگاه خورشیدند.
و بلوطهای تازهی رویش، آوازی که از دل خورشید زاده شدهاند.
سبز و نارنجی.
خواب میبینم، شاید...
آوازی از انتهای دشت برمیآید.
التهابِ زمان در طبیعت،
و شاخههایی خشک، که دستهای بادِ کور را گرفتهاند،
رها از گمراهی زمان، و تا دشت آرزو، رهسپار.
در خیال خود، سرزمینی بنا میکنم،
پر از بیداریِ خوابهایِ دخترِ نجیبِ همسایهی باغِ بهار .
خوابهایی به رنگِ رستاخیزِ آفتاب.
شاید کسی در خوابم بیدار شد،
و شاید کسی در خوابم به آوازِ زندگی لبخند زد، سبز و نارنجی،
شبیه بلوط هایِ تازهی رویش.
معصومه محمدی سیف، برگرفته از مجموعه شعر «گنجشک های ساعت 12، بی صدا لِی لِی می کنند»، 1398
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
خسرو فیضی 06 اسفند 1398 22:33
. با بهترین درودهایم
. مهر بانوی فرهیخته . سروده زیبایی را ترسیم کرده اید . در سطور دوم و ششم
. دچار اشتباه تایپی شده اید .
. آیا این مجموعه چاپ و پخش شده است ؟؟
. روزگارتان شاد و خرم باد