3 Stars

گرگ بز قندی

ارسال شده در تاریخ : 08 اردیبهشت 1394 | شماره ثبت : H94175

یکی بود
یکی نبود
بز قندی رفته بود
گرگ قصه پشت در نشسته بود
مشغول خوردن تخمه پسته بود
از لای پنجره شنگول چایی پولکی می داد
گرگه هم
با شکلکاش
با اداهاش ... برّه ها رو
از خنده روده بر می کرد
ولی از یه چیزی هیچ خبر نداشت
خبر از خطر نداشت
نمی دونست کسی که یه توله گرگی بگیره
ببره به باغ وحشا بفروشه
یه عالمه پول میگیره
نمیدونست بز قندی دستاشو رفته
سیاه کرده که توله گرگارو
گول بزنه
بکنه توگونی تحویل بده باغ وحش و جاش
کلی به جیب پول بزنه
تق تق تق
کیه کیه در میزنه
منم منم مادرتون
گوشت آوردم براتون ...!!

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 347 نفر 535 بار خواندند
کرم عرب عامری (15 /02/ 1394)   | پویا نبی زاده (15 /02/ 1394)   | منوچهر منوچهری(بیدل) (15 /02/ 1394)   | نگار حسن زاده (15 /02/ 1394)   | کمال حسینیان (15 /02/ 1394)   | طارق خراسانی (16 /02/ 1394)   | حامد زرین قلمی (16 /02/ 1394)   | دادا بیلوردی (16 /02/ 1394)   | آتنا کوچکی (17 /02/ 1394)   | سمانه تیموریان (آسمان) (20 /02/ 1394)   | بهناز علیزاده (13 /03/ 1394)   | محمد مولوی (14 /03/ 1399)   | امیرحسام زمانیان (03 /06/ 1399)   |

رای برای این شعر
تعداد آرا :2


نظر 9

  • کرم عرب عامری   15 اردیبهشت 1394 02:19

    آفرین انتقادی جالب

    rose rose
    rose

  • پویا نبی زاده   15 اردیبهشت 1394 08:12

    سلام


    نمی دونست کسی یه توله گرگی بگیره

    ببره به باغ وحشا بفروشه


    یه عالمه پول میگیره




    جالب بود



    آفرین rose

  • منوچهر منوچهری(بیدل)   15 اردیبهشت 1394 14:50

    ممنونم زیباست rose rose rose rose

  • کمال حسینیان   15 اردیبهشت 1394 22:26

    درود بر آتنا بانوی عزیز
    بسیار زیبا و پر معنا و عمیق بود
    تقدیم تان :

    چوپان گله ای هستم

    که هر روز

    چندین گرگ می دَرند ...!

    تنور کد خدا

    از تنورۀ دیو ها روشن است

    و دیگر

    قصۀ دیو و پری

    هیچ کودکی راهم

    نخواهد خواباند ...!


    rose

  • طارق خراسانی   16 اردیبهشت 1394 08:43

    سلام بر آتنای مهربون
    انگار خواستی مچ گیری کنی !!
    چطوری؟
    آخه بز که گوشت نمی خوره...
    آها منظورتون توله گرگ ها بوده که بز بزقندی براشون گوشت برده
    خب دوباره شعرتو بخون

    بز قندی رفته بود
    گرگ قصه پشت در نشسته بود
    مشغول خوردن تخمه پسته بود
    از لای پنجره شنگول چایی پولکی می داد
    گرگه هم
    با شکلکاش
    با اداهاش ... برّه ها رو
    از خنده روده بر می کرد...
    خب نکنه گرگه اومده پشت در خونه ی بز قندی ... و بز قندی رفته در خونه آقا گرگه
    این توله ی او و اونم توله گرگ رو شکار کنه..
    عجب معمایی شده ها...
    من موندم خلاصه موضوع رو گرفتم یا نه big grin worried confused winking
    rose

  • دادا بیلوردی   16 اردیبهشت 1394 15:57

    rose

  • سمانه تیموریان (آسمان)   20 اردیبهشت 1394 22:31

    rose rose rose rose

  • بهناز علیزاده   13 خرداد 1394 19:44

    rose rose rose rose

  • امیرحسام زمانیان   03 شهریور 1399 12:38

    سلام و درودrose
    خواندم و لذت بردمapplause
    بمانید rose

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا