- شاعران
- نگار حسن زاده
- دفتر شعر غزل
- شعر کلاغ های سیاه از نگات می ترسند | نگار حسن زاده | شعر ایران
آخرین نوشته ها
معرفی کنید
-
لینک به آخرین اشعار :
لینک به دفاتر شعر:
لینک به پروفایل :
پربازدیدترین اشعار
کلاغ های سیاه از نگات می ترسند
نهال قلب تو پیوند سیب بود و انار
که ریشه زد وسط دست های گندمزار
و قد کشید و زمین زیر سایه اش چرخید
و قد کشید و شد آغازِ رازِ جاذبه دار
خدا که باخبر از روزگار دنیا بود
کنار اسم تو حک کرد "اسوۀ سردار"
و سمت حجرۀ فیروزه های نیشابور
کسی به نام تو میخواند نغمه ای با تار
برای یوسف چشمت چه چاه ها کندند
عزیزهای زلیخا حوالی بازار
شکوه سلطنتت ماه را هوایی کرد
که بی صدا بشود از ندیمۀ دربار
"""کلاغ های سیاه از نگات می ترسند
شدند پشت سرت گرم پچ پچ و پیکار"""
اگرچه وسعت دنیا برات کافی نیست
"پدر" شدی که بمانی برای قلب "نگار"
بداهه ای ناقص پیشکش به قلب مهربان بابای عزیزم
کاربرانی که این شعر را خواندند
طارق خراسانی (09 /03/ 1394) | علی اصغر اقتداری (09 /03/ 1394) | کرم عرب عامری (09 /03/ 1394) | کمال حسینیان (09 /03/ 1394) | سمانه تیموریان (آسمان) (10 /03/ 1394) | منوچهر منوچهری(بیدل) (10 /03/ 1394) | کریم لقمانی سروستانی (10 /03/ 1394) | نگار حسن زاده (10 /03/ 1394) | بهناز علیزاده (11 /03/ 1394) | سید محمد میرسلیمانی بافقی (11 /03/ 1394) | دادا بیلوردی (12 /03/ 1394) | خدیجه زینالی (مهربانو) (12 /03/ 1394) | اصغر چرمی (18 /03/ 1394) | ندا پیرنظر (21 /03/ 1394) | محمد دهقانی هلان (21 /03/ 1394) | هما تیمورنژاد (24 /04/ 1394) | سعداله مسلمی (29 /08/ 1396) | koorosh behzadnia (03 /12/ 1398) | امیرحسام زمانیان (04 /06/ 1399) |
رای برای این شعر
نظر 22
-
طارق خراسانی 09 خرداد 1394 14:27
سلام بر اعظم الشعرا
ممنونم از این هدیه ی کهکشانی ات
نمی توانم برای این اثر قیمتی تعیین کنم بیشتر از جانم دوستش دارم چون می دانم از ته دل سروده ای، خب دل به دل راه دارد و من هم شما را چون دخترم از صمیم دل دوست دارم
و از همه مهمتر افتخار می کنم در عصری زندگی می کنم که با پدیده بزرگ شعر و ادب زمان آشنا شده ام.
در پناه ایزد منان شاد و تندرست باشی آمین
-
کرم عرب عامری 09 خرداد 1394 19:42
هرچه بود عشق بپدر دران فراوان بود
موفق باشید وپدر که بشما افتخار میکند
-
کمال حسینیان 09 خرداد 1394 23:24
درود بر اعظم الشعرای سایت
به خداوندی خدا وقتی که این همه دوستی و مهربانی در بین اعضای سایت می بینم ، اشک شوق در چشمانم حلقه می زنه ، خوش به حال همۀ شما خوبان این قدر دلتان پر مهر و دریایی و زلال است
افتخار می کنم که همکلامانی چون شما بزرگواران دارم
نگار بانو ، به قدری اشعارتان عینی و صادقانه است که تمام احساسات پاک تان را می توان از آن خواند
تبریک به استاد طارق عزیزم و شما بانوی بزرگوار بابت این زیبایی سرایش
-
سمانه تیموریان (آسمان) 10 خرداد 1394 09:07
به به
چقدر زیبا سرودی واقعااز خواندن این شعر نابت غرق لذت شدم نگار جان
دستمریزاد
و مبارکه بابای عزیز با داشتن چنین فرزند و نگاری
در پناه حق -
منوچهر منوچهری(بیدل) 10 خرداد 1394 11:41
سلام بر تو نازنین دخترم همیشه زیبا ترین را از شما میخوانم این اشعارت چقدر زیبا وپر احساس است دوستش دارم باز میخوانم منو ببخش
چند روزی نبودم دخترم -
کریم لقمانی سروستانی 10 خرداد 1394 19:17
سلام خانم حسن زاده گرامی
دست گلتان بی بلا
سروده ای زیبا وتقدیمی ارزشمندبه پدربزرگوارتان
لذت بردم
شادزی -
اصغر چرمی 18 خرداد 1394 09:28
سلام
شاعر بمانید ان شاالله
برای یوسف چشمت چه چاه ها کندند
عزیزهای زلیخا حوالی بازار
بازدید ویژه
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
ابوالفضل مرادی نیازاغه
در05 /02/ 1394 -
علی امیری
در05 /02/ 1394 -
کریم افشار
در05 /02/ 1394 -
afsane hajipiri
در05 /02/ 1350 -
afsane hajipiri
در05 /02/ 1350 -
ساچلین اربابی
در05 /02/ 1363 -
اکرم کرم زاده
در05 /02/ 1385 -
عباس نعمتی
در05 /02/ 1363 -
amir namdar
در05 /02/ 1401 -
مسعود ویسی
در05 /02/ 1354 -
صاحبه پویان مهر
در05 /02/ 1370
نقد 4
نگار حسن زاده 10 خرداد 1394 22:29
سلام و عرض ادب و احترام خدمت سروران و استادان و دوستان عزیزم
بی نهایت خوش آمدید
عذرمیخوام که قادر نیستم تک تک پاسخگوی محبتتون باشم و امیدوارم دخترکوچکتونو به بزرگواری خودتون ببخشید
راستش از طرفی قطعی و ضعیفی اینترنت و از طرفی نگرانی برای وضعیت دوستمون اجازه نمی ده که با آرامش خیال در خدمتتون باشم
کاش این شعر زودتر منتشر می شد تا با میزبانی شایسته تر درخدمتتون باشم ولی متاسفانه با چند روز تاخیر منتشر شد یعنی همزمان با انتشار خبر بیماری آتنا کوچکی عزیز
دیروز قرار بود آتنا برای سومین بار تحت عمل قلب قرار بگیره که چون ریسک عمل بابا بود فعلا با دارو تحت درمانه
از همگی میخوام برای شفای کامل این دختر نازنین و دوست داشتنی دعا کنید
این صفحه صفحۀ جالبی شد و من این شعرو به تمام پدران مهربان دنیا که دغدغۀ سلامتی و خوشبختی فرزندانشون رو دارند هدیه می کنم
ضمنا از همگی خواهش می کنم با خوندن این شعر فاتحه ای نثار روح پدر آتنای عزیز بفرمایید که مطمئنا از اون دنیا دعاگوی دختر عزیزش هست
و خدا باباطارق و دایی درویش و استاد حسینیان و باباحسین خودم که به جبر مسافرت ازم دوره و تمام پدران مهربون سایت ایران رو درپناه خودش حفظ کنه
بازهم ممنونم
بازهم بابت تاخیرم عذرخواهی میکنم
ضمنا دایی خوبم تبریک می گم
تا باشه خبرهای خوشی از این دست
سپااااس بی کران از همۀ بزرگواران
کمال حسینیان 10 خرداد 1394 23:21
سلام و درود بر نگار بانوی گرامی
از خبر بیماری دوست و همکلام عزیزمان بانو کوچکی خیلی متأثر و متأسف شدم ، امید که به حق همین اعیاد شعبانیه ، خدای متعال برای عیدی ما و خانوادۀ آتنای عزیز ، سلامتی اش را عیدی ما و خانواده اش قرار دهد
نگار بانو ، من زیاد دعای عربی بلد نیستم ، ولی خدا رو قسم می دم به تمام دلهای شکسته ، خدا رو قسم می دم به تمام نگاههای مضطرب ، خدا رو قسم می دم به اشک های مادرانه ، خدا رو قسم می دم به تمام درماندگی های پدرانه ، خدارو قسم می دم به حق تمام دوستی ها و دوست داشتن ها ، با شفا بخشیدن به آتنا ، چشم همۀ ما رو روشن کنه .
خدایا تا حال بارها تا دم مرگ رفته ام ولی چیزی برای خودم نخواستم ، این بار هم برای عزیزی دیگر می خواهم و می دانم که این کمال به حزن نشسته ات را رد نمی کنی ،خدایا می دانی که با تو ندار بوده ام و با من راحت بودی ، راحت عذابم دادی راحت بندۀ بدی بودم ، راحت جدی بودی و راحت با تو شوخی کرده ام ، سربسر هم خیلی گذاشته ام ، و این نیست مگر عین دوستی با خدا
این بار هم قبل از معرفت خدایی ، معرفت دوستی ازت می خوام و می دونم که با مرام ترین دوست تویی و روی دوستت را بر زمین نمی اندازی
خدایا تمام بندگان بیمارت را لباس عافیت بپوشان.
در صورت امکان نگار بانوی گرامی ما را از حال دوست کوچک مان بی خبر مگذارید
سپاس
نگار حسن زاده 12 خرداد 1394 22:43
سلام و عرض ادب و احترام خدمت بزرگان
میلاد ابرمرد زمان،بابای مهربانیها،قائم آل محمد(ع) رو خدمتتون تبریک عرض می کنم
عید همگی مبارک
یک هفته می شد شهر غوغا در سرش داشت
بیتاب آقا بود و سودا در سرش داشت
چشمش به چشم دیده بانان بود هر روز
هر شب به یادش چند رویا در سرش داشت
چشم انتظار مقدم مهتاب بود و....
فکر وصالی خوب و زیبا در سرش داشت
شعبان به گوشش مژدۀ تعجیل می داد
ذکر اباصالح بیا...تا در سرش داشت
از آن طرف مولا غریبانه در این شهر
تنها و مظلومانه نجوا در سرش داشت
وقتی بهانه جشن بود عصیانگری را
افسوس...می دید و دریغا در سرش داشت
آقا غریبانه دعامان کرد وقتی
از خواب غفلت، شهر، لالا در سرش داشت
تا آرزوهامان یکایک جان گرفتند
فهمیدم او فرهنگ اعطا در سرش داشت
او بود، شهر از غیبت خود ضربه می خورد
هرچند تنها شوق اورا در سرش داشت