نازنینا چشم خود را بسته ام
از هرآنچه غیر تو بگسسته ام
در رهت قلب و دلم عریان کنم
مثل طوفان در برت طغیان کنم
در رهت جام و سبو بشکسته ام
از همه دنیا بدان دست شسته ام
پای در بند و لا جان مانده ام
از عزیزم دور و سخت وامانده ام
در فراقش شب به شب من مرده ام
خون دل را تک به تک بشمرده ام
بر درم گاهی بزم شعری بخوان
با دلم حرفی بزن گاهی بمان
مثنوی ها وقف چشمت میکنم
با نگاهت بی دلیل مست میکنم
در برم بنشسته ای لیلای من
آتش این جان پرسودای من
شعله برکش خرمنم را نیست کن
بعد آن خاکسترم را نیست کن
باده نوشیدم بدان مست از توام
کافرم عشق نهان.... مست از توام
سنگ غلتان نگاهت گشته ام
موج طوفان نگاهت گشته ام
در به در آواره کویت شدم
عاشق شیدایی رویت شدم
تا تو را دیدم دلم از دست رفت
یا خدا .... حتی نمازم هم شکست
سجده بر روی چو ماهت کرده ام
این دلم را وقف راهت کرده ام
شک ندارم قبله گاهم روی توست
این همه مستی فقط از کوی توست
یک قدح ده هان مرا آوار کن
آنچه با مجنون مرا آن کار کن
آسمانم را کمی بالا ببر
این من سرگشته را حالا ببر
خون دل از زخم دوری خورده ام
آدمم .... هستم ...... ولی من مرده ام
روزهایم رافقط شب کرده ام
هر شبم را مثل ماه تب کرده ام
آمد و راهی به بالا باز کرد
سوی او آهنگ راهم ساز کرد
این دل بشکسته را یا حق بگیر
تو فقط یارب بگو این دم بمیر
در فراقت مثل بغض دق کرده ام
آسمانت را بکشتم شمع عاشق کرده ام
دیگر از بیراهه رفتن خسته ام
دل ز هرچه غیر تو بگسسته ام
تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 19
کمال حسینیان 10 خرداد 1394 22:41
درودتان باد بانو آسمان گرامی
و قلم تان مانا
تقدیم از حزن نوشته های حزین:
غم ســــراغم بازم آمــد ، بی بهانه زیر باران
می شمارم اشک خود را، دانه دانه زیر باران
.
مست و بی پروا و تنها ،رهسپارِ بی کسی ها
تا ســــرایم نغمـــه های ،عاشقــانه زیر باران
.
ناله ها کردم که شاید، وا کند این دربِ حاجت
بنگــــرد چون حـــالِ زارم، دلبـــرانه زیــر باران
.
در برویم بسته ماند و من به سیلِ غم نشستم
دیدۀ حسـرت به سویش، عاجـــزانه زیر باران
.
چشــم تو گریان خدایا، در شب تب دار سردی!!!
چشمِ من گریان تر از تو، غمـــگنانه زیر باران
.
در سکوت و خلوتِ شب ،ناله ها کردم دوباره
شمـــعِ جانِ آتشینـــم، زد زبانه زیـــر باران
.
عشق او را کی توان کَند، اینچنین شد نقش جانم
غم به غم هایم فزون شد، جاودانه زیر باران
.
یا رب این تقدیر و قسمت، چون نوشتی چون سرشتی
قمســـتت آیا ببینــــی ، عادلانه زیر باران ؟
.
ای دوصد لعنت برین عشق، وی هزاران ننگ ننگ
این چه عشقِ پر فریب است،کودکانه زیر باران
.
مثلِ برگِ زرد پائیـز ،روی خاک افتاده بی جان
در دلم خشکید و پژمرد، این فسانه زیر باران
.
ای دوصد لعنت برین عشق، ای دو صدنفرین ونفرین
می شمارم اشک خود را، دانه دانه زیر باران
سمانه تیموریان (آسمان) 12 خرداد 1394 09:38
با سلام درود
ممنون از لطفتان
و باز هم ممنون بخاطر شعر زیبایتان
منوچهر منوچهری(بیدل) 11 خرداد 1394 10:16
سلام سمانه عزیز چقدر زیبا سرودید هزاران آفرین بر شما چه با احساس دوبار خواندم قلمت را دوست دارم گوئی زیبا ترین واژه هارا در قلم زیبای شما جای داده اند همیشه موفق باشی آرزوی من این است خداوند یارو نگهدارتان
موازی تو میدوم.
ونقطه چین هارا شناور میشوم
در اطاق فصل های تنت
کال می شوند گس لبانم
بار نمی آورند
لبهایت را میدوم
شاید آخرین سطر لبهایت را
که لبهایم نمی بوید
نمی دانم تاب نمی آورم
باید کلمه ای شوم
در اعماقت جستجو کنم
سطر را که تا همیشه فر یاد میکشد
تا همیشه هرگز دوستت دارم
با این چیز ها که مینویسم
دور میشوم از تو که دوری
ودوری و نزدیک
سمانه تیموریان (آسمان) 12 خرداد 1394 09:39
با سلام خدمت استاد عزیزم
بسیار ممنونم بخاطر حضور گرم و دلنشینتان
بسیار لطف دارید به بنده حقیر
طارق خراسانی 11 خرداد 1394 14:42
روزهایم را فقط شب کرده ام
هر شبی از عشق تو تب کرده ام
آمدی راهی به بالا باز شد
سوی تو آهنگ راهم ساز شد
این دل بشکسته را از من بگیر
من بمیرم گر بگویی ام بمیر
در فراقت گوشه ای دق کرده ام
سرزنش بر قلب عاشق کرده ام
دیگر از بیراهه رفتن خسته ام
دل ز هرچه غیر تو بگسسته ام
سلام سمانه ی عزیز
مثنوی زیبایی ست
خواندم و لذت بردم
در پناه خدا
سمانه تیموریان (آسمان) 12 خرداد 1394 09:41
سلام خدمت استاد عزیزم
وبسیار ممنون بخاطر حضور سبزتون
همیشه ما رو شرمنده میکنید
کاش ی نقدی هم مرقوم میفرمودید
بنظرم چند جایی مشکل وزنی داره شعرم
بهناز علیزاده 11 خرداد 1394 15:13
درود بر سمانه عزیز شعر زیبایی از شما خواندم،
سمانه تیموریان (آسمان) 12 خرداد 1394 09:41
ممنون بانو
نگار حسن زاده 11 خرداد 1394 22:16
سلام آسمان عزیز
بسیار بسیار زیبا
آفرین
موفق باشی
سمانه تیموریان (آسمان) 12 خرداد 1394 09:41
سپاسگزارم نگار بانو
شما لطف دارید
علی اصغر اقتداری 13 خرداد 1394 09:48
سلام
کاش با این همه استعداد شعری اندکی هم با وزن آشنایی می داشتید
حیف است این نقص در شعر های شما به چشم بیاید
سمانه تیموریان (آسمان) 16 خرداد 1394 12:52
با سلامو احترام خدمت استاد عزیزم جناب اقتداری بزرگ
از حضور و بذل توجهتون واقعا ممنونم
والا بنده نه شاعرم نه استعداد شعری دارم شما لطف دارید
گاهی چیزایی رو که ب ذهنم جاری میشه به روی کاغذ میارم همین
و در آخر حق باشماست خوب از کسی که نه ادبیات خونده و نه چیزی از ادبیات میدونه بیشتر از این نمیشه انتظار داشت
اصلا با وزن و عروض آشنایی ندارم متاسفانه
باز هم از حضورتون ممنونم
بیشتر سعی میکنم
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 15 خرداد 1394 12:38
درو زیبا بودبانو موید باشید
سمانه تیموریان (آسمان) 16 خرداد 1394 12:49
منیژه رستم پور 16 خرداد 1394 09:44
درود عالی است
سمانه تیموریان (آسمان) 16 خرداد 1394 12:48
حسین دلجویی 16 تیر 1394 23:23
روزهایم رافقط شب کرده ام
مثل ماهم در شبم تب کرده ام...
درود بانوی ادب
مهمان مثنوی شاعرانه و واقعا زیبایی بودم...
احسنت...
سحر آمد و صبحم پر صفا کرد
سحر دامان ظلمت را رها کرد
/
سحر آمد شب هجران سحر شد
سحر دلتنگی از شامم جدا کرد
/
سحر آمد بساط تیرگی رفت
سحر آمد گل مهتاب وا کرد
/
سحر آمد ، سحر با ماه آمد
چمن با روی ماهش آشنا کرد
/
سحر آمد شمیم عشق افشاند
غزلها را پر از عطر صبا کرد
/
سحر با نسترن های کلامش
رواج عشق را بی ادعا کرد
/
سحر،آشوب درشهر دلم گشت
ره و رسم مرامی نو بنا کرد
/
سحر آمد و عطر پر حجابش
شب قدرم پر از بوی خدا کرد
/
سحر آمد و قدر آشنایش
دلم با لیلَهً القًدر آشنا کرد
/
سحر آمد و مهتاب نگاهش
طلوع عشق را بی انتها کرد
/
به سر فصل شروع عشق دلجو
سحر آمد و ختم ماجرا کرد
حسن دلجووو