من زمستانی ترین فصلم برو!
تا مبادا با دلم سازش کنی!
یک بغل گرمم کنی با اشتباه
در تنم ایجاد آرامش کنی!
****
زندگی را سربکش با اشتیاق
بی خیال این همه احساس باش!
شعر هایم را بسوزان بعد از این
خواهشم را تیزی الماس باش !
****
نوش بادش آن که زیباییت را
روزشب بااشتها سرمی کشد
خوش به حال دست هایی که تورا
با تمام شوق در بر می کشد؛
می زند زل در تن ریواسی ات
بعد از آن در باورش حل می شوی
در نگاه دست های خواهشش
نرم وزیبا مثل مخمل می شوی
****
من به این افسوس های ناگزیر
دیری ودوری ست عادت کرده ام
دیده ام پاداش های دوزخی
بس که بت هارا عبادت کرده ام!
شاعری از جنس درد وحسرتم
می گریزم از تمنای محال
نیست قدر ذره ای در باورم
خواهش نوشیدنی از آن زلال!!
***
رفته است از نردبان شعرمن
شهرت زیبایی ات تا آسمان
ناز تو اما نشد یک بارهم
بانیاز ممتد من هم زبان!
بعد از این مانند طاعون دیده ها
در سکوتی تلخ پنهان می شوم
شعر هایم از تو خالی می شود
اوج سرمای زمستان می شوم!
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 7
طارق خراسانی 28 خرداد 1395 23:13
سلام و درود بر اقتدار ادب سرزمینم
در پناه خدا
حمیدرضا عبدلی 28 خرداد 1395 23:39
با سلام بسیار زیبا سروده اید
حسن کریمی 29 خرداد 1395 00:11
سروده ای زیبا وفاخر یست جناب نوروزی لذت بردم درود بر قلم توانیتان
حسن کریمی 29 خرداد 1395 00:14
ببخشید من نام شریف شما را جناب اقتدار ی اشتبا ه تایپ کردم
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان) 30 خرداد 1395 00:29
درودتان باد
بسیار عالییی لذت بردم
چهار پارهای موزون و یکپارچه که کمتر میتوان دید و خواند.
فکر کنم یک اشتباه تایپی داشت
"خواهش نوشیدنی از آن زلال"
اگر خواهش نوشیدن از آب زلال تایپ شود وزن شعر کامل است.
مریم شانظری 31 خرداد 1395 04:17
جناب اقتداری واقعا عالیی
علی معصومی 11 اردیبهشت 1399 23:51
درود بر شما ارجمند
☆☆☆☆☆