ما به پژمردن هر یاس ، بسی حساسیم
به خراشیدن احساس ، بسی حساسیم
به غریوانه ی نای و نفسِ نی انبان
ما به یک خاطره خاص ، بسی حساسیم
به دِلیری، به وفا ،عشق ،امید ، آزادی
قبله های دل حساس ، بسی حساسیم
وقتی از کتف یقین تا به سرانگشت عمل
فوران می زند اخلاص ، بسی حساسیم
ما به یک کاسگی زور و زر و عقل و ریا
شّرِ خَنّاسیِ وسواس ، بسی حساسیم
به ترازویِ پلشتی که ، زمینی مسلک
بشود واحد مقیاس بسی حساسیم
عنکبوتی که دمادم بزند ازکاخش
گوشه و طعنه به الماس ، بسی حساسیم
ما به بال و پر ققنوس زمان سالاریم
به ندای ملک الناس، بسی حساسیم
به قمر راوی خورشید و به اخترهایش
ما به این وارث و میراث ، بسی حساسیم
فرق یأس و دل تاول زده را می فهمیم
به چروک دل انفاس ، بسی حساسیم
یوسُف و فوج برادر وَ حسین ، یک عباس
به همین شاخصِ اشخاص ، بسی حساسیم
به عطش ، یأس ،عمو، مشک ، وضو در بازو
ما به سر منشا احساس ، بسی حساسیم
وارث لایق بازوی قلم ، گشت علم
به علم ماندن وراث ، بسی حساسیم
بگذارید که فریاد زنم بی هر قید
ما به عباس به عباس ، بسی حساسیم
فهیم بخشی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
محمد جوکار 09 آبان 1396 01:11
درودت باد دوست گرانقدرم جناب بخشی
خرسندم که غزلی زیبا از احساس و اندیشه نابتان میخوانم
در پناه خالق پروانه ها
علی معصومی 26 اردیبهشت 1399 22:39
درود و ارادت
☆☆☆☆