3 Stars

من آخریک شبی آرام درچشم تو میمیرم

ارسال شده در تاریخ : 19 خرداد 1394 | شماره ثبت : H94414

....
تو می آیی و من دیگر نمی یابم نشانم را
چنانکه دست من گم میکند راه دهانم را
/
تو میایی و مرهم میشوی برزخم تبدارم
تو میآیی و ساکت میکنی آتش فشانم را
/
تو می آیی و دریای دلـم آرام میگیرد
به نازی تا برافرازی سپید بادبانم را
/
تو میآیی و میبینی که درمهتاب اندامت
شهاب چشم من گم کرده راه آسمانم را
/
شبی آخرنسیمی میرساند موج گیسویت
نسیمی که به یغما می سپارد دودمانم را
/
بنازم آن خدایی که چنان شهد لبت داده
که تا بیند چگونه میدهم پس امتحانم را
/
من آخریک شبی آرام درچشم تو میمیرم
شبی که پرکند دست قشـنگت استکانم را

حسین دلجووو

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 3 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 482 نفر 736 بار خواندند
مینا آقازاده (20 /03/ 1394)   | طارق خراسانی (20 /03/ 1394)   | نگار حسن زاده (20 /03/ 1394)   | منوچهر منوچهری(بیدل) (20 /03/ 1394)   | حسین دلجویی (20 /03/ 1394)   | زهرا نادری بالسین شریف آبادی (20 /03/ 1394)   | بهناز علیزاده (20 /03/ 1394)   | محمد دهقانی هلان (22 /03/ 1394)   | دادا بیلوردی (22 /03/ 1394)   | روح الله اصغرپور (26 /03/ 1394)   | علی معصومی (11 /02/ 1399)   | محمد مولوی (15 /03/ 1399)   |

رای برای این شعر
مینا آقازاده (20 /03/ 1394)  نگار حسن زاده (20 /03/ 1394)  بهناز علیزاده (20 /03/ 1394)  علی معصومی (11 /02/ 1399)  
تعداد آرا :4


نظر 15

  • طارق خراسانی   20 خرداد 1394 12:50

    با سلام و درود و بی حد

    بنازم آن خدایی که چنان شهد لبت داده
    که تا بیند چگونه میدهم پس امتحانم را
    /
    من آخریک شبی آرام درچشم تو میمیرم
    شبی که پرکند دست قشـنگت استکانم را

    applause applause applause applause applause applause applause applause
    applause applause applause applause applause applause applause applause
    applause applause applause applause applause applause applause applause
    applause applause applause applause applause applause applause applause
    نمی خواهم بگونه ای صحبت کنم که خاطرعزیزی آزرده شود زیرا ذاتن مایل نیستم باعث اندوه برای کسی باشم.
    ولی چه کنم با این موج شعر نو که صد سال پیش کشور را در نوردید و توهین ها به شعر کلاسیک شروع شد و هر بقالی و چغالی جرأت کرد که خودش را مفسر شعر خطاب کند و بی رحمانه بر ساحت مقدس ادبیات این سرزمین بتازد.
    قبل از آنکه اصل حرفم را بزنم من از نیما پرستان و نیما زدگان یک سوال دارم که نیما چه کرد؟ او فقط گفت شعر اگر وزن منظم و قوافی مرتب نداشت اشکالی ندارد و به طبع از محمود طرزی شاعر افغانی و شعر مرثیه ی مینای او شعر نوی گفت و بنام ایشان شعر نو زده شد.
    ایشان کاری دیگر نکرده اند و بعد از این ماجرا بود که حمله به شعر کلاسیک شروع شد و هر کجا می رویم چه در دانشگاه های ادبیات و چه وبلاگ ها و و بسایت ها ی شعر می بینیم گروهی می آیند و می نویسند این شعر مثل اشعار قرن سوم و چهارم هجری قمری ست!!! اشکالی ندارد که حقیر هم بگویم شعر نو کهنه تر و قدیمی تر از شعر کلاسیک است ...
    چرا؟
    چون شعر کلاسیک یک شبه پدید نیامده است و ابتدا با همین روش شعر نو شعر کلاسیک پدید آمده است. یعنی مادر شعر کلاسیک شعر به اصطلاح نو امروزی بوده است.
    غزل زیبای جناب دلجویی مرا به وجد آورد بنده و خیلی ها با این غزل حال می کنیم از خواندنش لذت می بریم دنیای ذهن غم گرفته ی مرا این غزل تغییر داد .
    شما را به خدا از این مطالب نا صواب بیایید دست کشیده و شعر را ویرایش کنیم... زیباترش کنیم... ولی از این واژگان که قرون را به میان می کشاند استفاده نکنیم زیرا گل همان گل است آسمان همان آسمان است و دریا همان دریا هیچ چیز با گذر زمان تغییر نکرده و این شاعر است که هر زمان تصاویر زیبای خیال خود را با همین مظاهر پایدار می آفریند.
    جناب دلجویی عزیزم شعر زیبا و فاخرتان را خواندم و لذت بردم


    در پناه خدا

    rose rose rose rose
    rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   20 خرداد 1394 15:33

      جناب استاد طارق خراسانی
      جانا سخن از زبان ما میگویی....
      ببخشید، مرا به ملکوتی بردید ک سلام را هم فراموش کردم
      سلاااام...
      پیرو فرمایشات شما گاه گاهی کلماتی میخانم و بدعتهایی من دراوردی در قوافی مشاهده میکنم که در هیچ عطاری سراغش را نیافتم
      میگویم چراااا؟
      میگویند بدعت است و بدعت عامل پیشرفت
      مگر نیما بدعت نگذاشت و طرحی نو نریخت؟
      مگر سهراب نیامد و شاملو حجت را تمام نکرد؟
      من هم قبول دارم
      البته بدعت گاهی تلنگریست به ذهن و راهگشایی ست برای اندیشه ها و طرحهای جدید
      اما نه هر کاری
      اما نه هر هنجار شکنی
      اما نه قلقلکی به پیکر فرتوت ادبیات..
      به کجا چنین شتابان...؟؟؟
      درود بر شما...
      ====
      و اما....
      جناب خراسانی،باور بفرمایید هیچکس از تعریف و تمجید بدش نمیاید>>ولی بنده از تعریف ها و تمجید ها خسته ام
      باور بفرمایید سالهاست ک همین را میشنوم
      کاش میشد باز مردی میرسید
      مرهم شبهای دردی میرسید
      دوست دارم شما عزیز هم منبعد به نقد و نظر بپردازید
      حلاجی کنید و سلاخی کنید
      کار و زحمات جناب فیروزکوهی بزرگ را میستایم
      خدا خیرشان دهاد که وقت میگزارند و زحمت میکشند

      ماجراهایی که ما یک عمر پنهان داشتیم
      بی هوا افشا نکن ما دل فراوان داشتیم

      .
      در هوای دل سپردن ها به غـوغای حرم
      نه دلی درسینه و نی سربه سامان داشتیم
      .

      پای یک گلدسته امضا گشت تا پیمان عشق
      برق در دل ها فتاد و شـوق باران داشتیم
      .

      حس و حالی بود با یک معـجری دلواپسی
      اشک وصلی بود و ما حاجات پنهان داشتیم
      .

      نم نمی از عشق تا در چشم کفترها نشست
      ما به دست مهر گـندم های افشان داشتیم
      .

      دل که از دسـتم ربودی در صف بازار ها
      یوسفی بودیم درچاهی ولی جان داشتیم
      .

      سال ها چشم انتظاری را مگرمیشد سرود ؟
      یک خیابان زیر باران حرف عـریان داشتیم
      .

      تا هــنوزم مانده در بغ بغ بغوی کفـتران
      آن غزلهایی که بر آن هر دو ایمان داشتیم
      .

      این همه نقش و نگار مانده بر ایوان دوست
      تابلو فرشی است کز طوس خراسان داشتیم


      حسین دلجووو

      در نهایت دوستتان دارم و در محضرتان می اموزم و برایتان ارزوی تحقق والاترین و زیباترین ارزوهایتان را دارم..
      یا حق...

      rose rose rose rose rose

      • طارق خراسانی   20 خرداد 1394 16:36

        با سلامی دوباره

        حضرت استاد چون نامی از حضرت علی فیروکوهی در کامنت شما آمده است بنده با بخش مهم نقد ایشان موافقم
        و در حقیقت این بزرگوار برای تعالی شعر معاصر بی هیچ مزد و منتی کارهای مهمی را به انجام می رسانند ولی نه تنها از ایشان بلکه از همه ی عزیزان نقاد تمنا می کنم که در نقد های خود به مشکلات ادبی اثر بپردازند
        همانگونه که معایب شعر حقیر را به درستی بیان داشتند و از محضرشان آموختم اما از اینکه پای قرون را در نقد بمیان می کشانند به دلایل فراوانی مخالفم
        چون بنده اشعار ایشان را خوانده ام و دیده ام از همان واژگان استفاده کرده اند که شاعران کهن بهره برده اند.
        و اما یکی از خصلت های بنده این است : محال است از شعر و اثری فاخر راحت بگذرم دست خودم نیست .


        در پناه خدا

        rose rose rose rose

        • حسین دلجویی   20 خرداد 1394 20:23

          درود بر لطافت فحوای کلام شما ، استاد گلم...

          rose rose rose rose rose
          applause applause applause applause applause applause


          اینجاست همانجا که مکان غزلست
          دروازه ی عشق و آستان غزلست
          /
          عطار نشسته ، نوبت خیامست
          استاد نشسته ، امتحان غزلست
          /
          اینجا به جز از غزل متاعی نخرند
          بازار ادب گرم زبان غزلست
          /
          طعم خوش قهوه با غزل می سنجند
          یعنی که ملاک ، استکان غزلست
          /
          دیروز شنیدم از همین گلدسته
          میعاد نمازشان اذان غزلست
          /
          نیما که شکست وزن شعرش فرمود
          شالوده ی نو ز استخوان غزلست
          /
          ما آخر این حماسه ها جا ماندیم
          جایی که چو آخرالزمان غزلست
          /
          در عرصه سیمرغ چه عرضی ما را ؟
          بشکسته پریم و آسمان غزلست

          ما مبتدیان چکار با مسند و جاه ؟
          شهری که سکوی قهرمان غزلست

          حسین دلجووو
          دلنوشته ای در همایش مشهد و تجلیل
          از مقام ،استاد محمد قهرمان..

  • نگار حسن زاده   20 خرداد 1394 14:56

    شبی آخرنسیمی میرساند موج گیسویت
    نسیمی که به یغما می سپارد دودمانم را

    سلام و عرض ادب واحترام استاد

    دریک جمله باید بگم فوق العاده بود

    لذت بردم

    سپاااااس
    rose

    • حسین دلجویی   20 خرداد 1394 15:44

      درود دختر بزرگوارم..
      ممنونم از حسن نظر شما
      در ضمن بیت انتخابی تون تقدیم وسعت سبز پنجره ی نگاهتون..

      rose rose rose rose rose

      چـشم تو آمد دل ما را گرفت
      عشق شد و محـفل ما را گرفت
      .

      پونه صفت غنچه زد و پا گرفت
      سبز شد و وا شد و دنیا گرفت
      .

      بس که به چشمان تو دل دوختم
      بعد غزل مثنوی آموختم
      .

      بازکه دل خواست شود روبراه
      دید شده بسته ی چشمی سیاه
      .

      وای چنین شانه به گیسو مکن
      دست دلم پیش کسی رو نکن
      .

      تا نکشی زورق دل سوی خویش
      وای مزن شانه به گیسوی خویش
      .

      ما که در این شهر غریب توایم
      گم شده ی چشم نجیب توایم
      .

      کاش من گم شده پیدا کنی
      کاش دری سوی دلم واکنی

      .
      چشم تو عشقست پناهم بده
      باز در آن میکده راهم بده
      .

      آمدی و خـیمه زدی بر درم
      آمـده ای تا بشوی باورم
      .

      آمده ای رحـم به حالم کنی؟
      یا به ره عـشق حلالم کنی؟
      .

      حال که تو آمده ای، خوب من
      غنچه بزن پونه ی محبوب من


      حسین دلجووو

  • زهرا نادری بالسین شریف آبادی   20 خرداد 1394 15:22

    درود اینجاهمانجاست که مظروف تعاریف درظرف زیبایی نمیگنجدبسیاردلنشین بود
    rose rose rose rose rose rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   20 خرداد 1394 15:47

      درود بانو نادری گرانمهرم...
      سپاس از نوع دید و اندیشه ی دلگرم کننده و سبزتون..

      rose rose rose rose

      کنون که چشم دلم گشته آشنای شما
      ز شوق دل بنویسم شوم فدای شما
      .

      به هر کجا که نمودم نظر، نگاه بهار
      شمیم یاس بسرداشت درهوای شما
      .

      به گاه دوست بنازم صفای مشرق عشق
      که میدمد ز پگاه دلم صفای شما
      .

      مرا چه بـیم ز راه دراز و سخت غزل
      که داده دست بدست دلم خدای شما
      .

      مس عیار کلامم محـک چگونه زنم
      به پای نظم درخشنده ی طلای شما
      .

      به استجابت یاران همیشه ملتمسم
      که آب روی دلم مانده در دعای شما
      .

      به مهردوست نگو بیوفاست «دلجو»یی
      که شوق جلوه حق می دمد وفای شما


      حسین دلجووو

  • بهناز علیزاده   20 خرداد 1394 16:56

    درود بر شما جناب دلجویی گرامی اشعارتان یکی از یکی زیباتر است جاودانه نویسا مانید، rose rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   20 خرداد 1394 20:38

      درود گل دختر بزگوارم
      بانو علیزاده ی اهل دل و ادبم
      سپاسگزارم...

      rose rose rose rose rose


      بعد تو گردیده ام هر شب اسیر کوچه ها
      همچو مجنون بهر لیلی در کویر کوچه ها
      .
      هر شبم باید حساب چشم هایت پس دهم
      در سکوت خاطرات سخت گیر کوچه ها
      .
      رفته ای دارم که از پژواک گیسویت هنوز
      قـصه ها مانده ست نزد بادگیر کوچه ها
      .
      رفته است و میرود این اشک شاید گل کند
      روزگاری در ضمیر آبــگیر کوچه ها
      .
      یاد دارم روزگارانی که در مــیعاد دل
      هم امیر عشق بودم ، هم امیر کوچه ها
      .
      یاد دارم یکشبی در خلوت و مهتاب وشعر
      دلخوشی تفسیر می شد در نفیر کوچه ها
      .
      شیخ صنعانم که زیر چشم ترسایش شدم
      فانی ی یک باره ی تقدیر تیر کوچه ها
      .
      عاقـبت یک روز می آید که تزیین میکند
      یاس ها در گیسوان دلپذیر کـوچه ها
      .
      مولوی وارم که عمری درمدار شمس خویش
      چون نسیم آواره گشتم در مسیر کوچه ها


      حسین دلجووو

  • دادا بیلوردی   22 خرداد 1394 08:12

    درود بر استاد دلجویی
    بهره مند شدم از احساس لطیفتان applause

    • حسین دلجویی   24 خرداد 1394 11:58

      درود جناب بیلوردی بزرگمهرم...
      بی نهایت ممنون و سپاسگزار حضور مهرافشانتانم..
      یا حق..

      روی میزت، قلم ساده و تنها یی بود
      گاه می‌آمد و بر دفتر تو می‌رقصید
      منشاء زلزله‌ها رقص قلم‌های تو بود
      مرده‌ها هم تن‌شان توی کفن می‌لرزید!
      .

      من گمانم همه این بود که شاعر شده ام
      حال آنکه قلمم پیش شما : افلیجی‌ست
      من اگر شعر سرودم همه شاگردی بود
      نور قلب تو به این دفتر من می‌تابید
      .

      آنچه می‌ماند و هرگز نرود، از یادم
      شعرهای پُر ِ زلزال تو اند ای استاد
      قلب ما خو بگرفته‌ست به این زلزله‌ها
      قلب ما خو بگرفته‌ست ..و..این هم تاکید!

      rose rose rose rose

  • روح الله اصغرپور   26 خرداد 1394 13:31

    با سلام خدمت استاد بزرگوار.
    شعر زیبایتان را خواندم
    ولی همان نقدی که به اشعار آقای صمدی کرده اید در اشعار شما هم وجود دارد، با این تفاوت که در غزل شما حذف قافیه مستعدتر از قافیه غزل آقای صمدی برای حذف شدن می باشد.
    اگر قافیه را را حذف بفرمایید شعرتان زیباتر و ضرب آهنگ تر خواهد شد.
    تو می آیی و من دیگر نمی یابم نشانم
    چنانکه دست من گم میکند راه دهانم
    /
    تو میایی و مرهم میشوی برزخم تبدار
    تو میآیی و ساکت میکنی آتش فشانم
    / و الی آخر
    موفق باشید

  • علی معصومی   11 اردیبهشت 1399 22:50

    درود بر شما ارجمند
    ☆☆☆☆☆
    rose rose rose

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا