3 Stars

آخرین بیت این غزل با تو

ارسال شده در تاریخ : 08 تیر 1394 | شماره ثبت : H94590

...
باد افتــاده لای موهـایت ، در شفق گون دشت انگاری
برده گلبوته های روسری ات ، دیده با یاس خواهری داری
/
ای که خط شمال چشمانت ، شـده خـط تراکــم عشاق
گل محبوبه عاشقـت شده است ،مطمئنم که دوستش داری
/
ژاله ای از طراوت باران، خفته در صبح گاه گیسویت
زین سبب در ردیف اشعارم ،صبح تا شب بنفشه میـکاری
/
ای که قوس سیاه مژگانت ، کرده مجنون مکتب غزلم
گر که لیلای قصه ام نشدی ، پس چرا تا سپیده بیداری؟
/
شب دراز است و دل قلندر وار، انتظار طبیب مهرویی ست
دوست دارم که صبح من ندمد ، تا تو در کسوت پرستاری
/
چاک چاک سپید پیرهنت ، خون شاعر حلال فرموده ست
با ترش رویی ات گمان دارم ، حکمت قهوه های قاجاری
/
باز تکرار شــو چو قافیـه ها ، تا ابد در ضمیر اشعارم
گرچه در بیت های احساسم ، تا ابد تا همیشه تکــراری
/
بسکه درگوشه های روسری ات،سر ودستار و دل تلمبارست
نکنــد از دیار چنگیزی ؟ ، نکنـد از تبار بشــــاری ؟
/
دوستت دارم ای غریبه بمان،چشم های تو شاعـرم کردند
واژه ها در طواف تو مستند، تا به کـانون عشـق پرگاری
/
آخرین بیت این غزل با تو ، من نوشتم که دوستت دارم
تو بیا هر چه خواستی بنویس ، یا بیا خط بزن که نشماری

حسین دلجووو


از تک تک اساتید و بزرگوارانی که در پستهای پیشین
اظهار مهر و لطف وبزرگواری فرموده بودند
بی نهایت سپاسگزارم...

تقدیم به حضور مهر پرورتان ...

برخیز که عشـق و شورتمدید کنیم
سرزندگی و سرور تاییــد کنیـم
تقویم که کُل روز و ماهش قتل است
یـک روز بیا به نام خود عیـد کنیم

حسین دلجووو

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 615 نفر 945 بار خواندند
زهرا نادری بالسین شریف آبادی (09 /04/ 1394)   | طارق خراسانی (09 /04/ 1394)   | روح الله اصغرپور (09 /04/ 1394)   | حسن عباسی (09 /04/ 1394)   | دادا بیلوردی (09 /04/ 1394)   | قاسم افرند (09 /04/ 1394)   | علی اصغر اقتداری (09 /04/ 1394)   | کمال حسینیان (09 /04/ 1394)   | حسین دلجویی (10 /04/ 1394)   | کرم عرب عامری (10 /04/ 1394)   | منوچهر منوچهری(بیدل) (10 /04/ 1394)   | اله یار خادمیان (10 /04/ 1394)   | احمد الماسی (12 /04/ 1394)   | مجتبی جلالتی (08 /01/ 1399)   | علی معصومی (11 /02/ 1399)   |

رای برای این شعر
طارق خراسانی (09 /04/ 1394)  روح الله اصغرپور (09 /04/ 1394)  حسن عباسی (09 /04/ 1394)  قاسم افرند (09 /04/ 1394)  علی اصغر اقتداری (09 /04/ 1394)  کمال حسینیان (09 /04/ 1394)  کرم عرب عامری (10 /04/ 1394)  حسین دلجویی (17 /04/ 1394)  مجتبی جلالتی (08 /01/ 1399)  علی معصومی (11 /02/ 1399)  
تعداد آرا :10


نظر 27

  • زهرا نادری بالسین شریف آبادی   09 تیر 1394 12:09

    دروداستادعالیقدر بسیارخوشحالم که حالتان خوب است وبلا ازوجود مبارکتان بحمدا... دورشده دعاگویتان بودم
    احسنت به قلم فاخرتان چون همیشه متلذذمان فرمودید باصحت وجاودان زی استاددلجویی گرانمهر
    برخیز که عشـق و شورتمدید کنیم
    سرزندگی و سرور تاییــد کنیـم
    تقویم که کُل روز و ماهش قتل است
    یـک روز بیا به نام خود عیـد کنیم
    applause applause applause applause
    rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   10 تیر 1394 00:14

      سلام دختر بزرگوارم...
      همین تشویق ها و ترغیب هاست که عاشقی را براه عشق ب معشوقش دلگرم و امیدوار میکند
      عشق ب ادبیات و غزل
      باور کن ک مرا سیرایی نیست
      و اگر هفته ای دوازه تا غزل نگویم بنوعی از خویش ناراضی و گله مندم
      گاه به خانمم میگویم سه روزست هیچ نگفته ام
      ایشان با تعجب میگویند «گفتم چه شده است.مگر آسمان به زمین آمده،خب نگفتی که نگفتی
      مگر اینهمه آدمهایی که گفتند به کجا رسیدند و کجاها را گرفتند؟»

      ولی همچنان حکایت همان پتک بر سندان سردست
      ولی نهایتا مگر ما شعرا چ میخواهیم؟
      جز همین تشویق کوچک که برایمان دنیایی بزرگ و بس ارزشمند است

      ممنونم دختر مهرآیینم..

      rose rose rose rose rose


      بیا در این شــب تارم ستاره ی مـا باش
      برای مـن که غروبـم طلــوع فردا باش


      بیاو پرســـه بزن لابــلای شعر ترم
      برای دشت کویـرم شمیم دریا باش


      کنون که گمـشده بـــودی میان دیروزم
      بیا و آخر این قصــه ام هویــــدا باش


      بیا و باز نشـــانم بده که رد نـــشوم
      برای مکتـــب دلـداریم الفـــبا باش


      بیا و روزنــه ی رفتن خزانـــــم شو
      برای سبز بـهارم عبــور یلـدا باش


      کنون که هنـد دلم را گرفــته ای ، بانو
      برای مملـکت خویـش حـــکم فرما باش


      خـــدای تبت عشقی و اوج معــبد نور
      برای سجــده شکرم همیشه بودا باش


      برای قطــبی ذوقم طــراوت نفس و
      برای دسـت نیازم حـــریم گرما باش


      کجا نوشته نبایــد تو را بــدارم دوسـت ؟
      بیا که هیچ نـدیدم همیشــه ی مـا باش


      بیا کــــه حــرمت دارای میهـــنم داری
      بیا برای دل من همیـشه ســـــارا باش



      ====

      دلجوووو

      • حسین دلجویی   10 تیر 1394 00:23

        استاد بزرگوارم جناب طارق مهرآیینم
        سلام و درود خدا بر شما
        صفای قدومتان که مبشر مهر و مروج دوستی های سبز و زلالید
        جناب طارق بزرگوارم ، اشکالی نداشت و ای کاش که علنی عنوان کرده بودید
        این یک اشتباه محض است که در وزنی دوری با قافیه ی «الف و نون » وافر قافیه ای به اشتباه تکرار شود
        تا بلکه دیگر عزیزان هم واقف گردند چرا که بنده از نقد استقبال میکنم
        قبلا هم خدمتتان عرض کردم که خدا وکیلی شما اشعار بنده را سلاخی بفرمیایید
        اما قصد توجیه ندارم ک خود شاهدید که نا زیبایی تکرار قافیه برای مبتدی ترین شاعر نیز ضعفی محرز و مسلم است بنده با اجازه ی حضرتعالی تذکر شما و پیشنهاد زیبای شما را علنا کپی میکنم تا دیگر عزیزان هم با رویت ازاد گذاشتن گزینه ی نقد در راه آموزش بنده گامی برداشته و به نقد و بررسی دلنوشته هایم همت نمایند
        یا علی برادر بزرگوارم..

        =========
        کامنت خصوصی استاد دلم جناب طارق عزیز..

        سلام حضرت دلجویی عزیز

        عجب غزل چهارپاره ی زیبا و فاخری!!
        بی نهایت زیباست
        خواندم و لذت بردم
        ای کاش در بند اول" داری " تکرار نمی شد

        باد افتــاده لای موهـایت ،
        در شفق گون دشت انگاری

        برده گلبوته های روسری ات ،
        دیده با یاس خواهری داری
        /
        ای که خط شمال چشمانت ،
        شـده خـط تراکــم عشاق
        گل محبوبه عاشقـت شده است
        ،مطمئنم که دوستش داری
        /
        اگر مصرع ها را در بند اول جابجا کنیم مشکل رفع می شود:

        باد افتــاده لای موهـایت ،
        دیده با یاس خواهری داری

        برده گلبوته های روسری ات ،
        در شفق گون دشت انگاری

        این کار شما را خیلی دوست دارم

        دستمریزاد استاد

        ======

        بی نهایت سپاسگزارم..

        پیکر تراش دهر بنازد به پیکرش
        زین گوهر هنر که نشانده به افسرش


        بر رای ناخدا که به تدبیر سالها
        انداخته بر سواحل فرهنگ لنگرش


        معمار زندگیست که در عرصه ی دلش
        داده تراش جلوه به تندیس دلبرش


        چشم خدای منجی و معمار حافظش
        دست خدای برکت و بخشنده یاورش


        پیوسته بر فراز هنر جایگاه اوست
        عشق تمام جمع ادب در سراسرش


        دریا سکوت کرده و من غرق زمزمه
        من بوده ام که راه نبردم به باورش


        حسین دلجووو
        rose rose rose rose rose rose

  • طارق خراسانی   09 تیر 1394 12:36

    سلام حضرت دلجویی عزیز

    عجب غزل چهارپاره ی زیبا و فاخری!!
    بی نهایت زیباست
    خواندم و لذت بردم

    این کار شما را خیلی دوست دارم

    دستمریزاد استاد

    rose rose rose

    • حسین دلجویی   10 تیر 1394 00:27

      استاد بزرگوارم جناب طارق مهرآیینم
      سلام و درود خدا بر شما
      صفای قدومتان که مبشر مهر و مروج دوستی های سبز و زلالید
      جناب طارق بزرگوارم ، اشکالی نداشت و ای کاش که علنی عنوان کرده بودید
      این یک اشتباه محض است که در وزنی دوری با قافیه ی «الف و نون » وافر قافیه ای به اشتباه تکرار شود
      تا بلکه دیگر عزیزان هم واقف گردند چرا که بنده از نقد استقبال میکنم
      قبلا هم خدمتتان عرض کردم که خدا وکیلی شما اشعار بنده را سلاخی بفرمیایید
      اما قصد توجیه ندارم ک خود شاهدید که نا زیبایی تکرار قافیه برای مبتدی ترین شاعر نیز ضعفی محرز و مسلم است بنده با اجازه ی حضرتعالی تذکر شما و پیشنهاد زیبای شما را علنا کپی میکنم تا دیگر عزیزان هم با رویت ازاد گذاشتن گزینه ی نقد در راه آموزش بنده گامی برداشته و به نقد و بررسی دلنوشته هایم همت نمایند
      یا علی برادر بزرگوارم..

      =========
      کامنت خصوصی استاد دلم جناب طارق عزیز..

      سلام حضرت دلجویی عزیز

      عجب غزل چهارپاره ی زیبا و فاخری!!
      بی نهایت زیباست
      خواندم و لذت بردم
      ای کاش در بند اول" داری " تکرار نمی شد

      باد افتــاده لای موهـایت ،
      در شفق گون دشت انگاری

      برده گلبوته های روسری ات ،
      دیده با یاس خواهری داری
      /
      ای که خط شمال چشمانت ،
      شـده خـط تراکــم عشاق
      گل محبوبه عاشقـت شده است
      ،مطمئنم که دوستش داری
      /
      اگر مصرع ها را در بند اول جابجا کنیم مشکل رفع می شود:

      باد افتــاده لای موهـایت ،
      دیده با یاس خواهری داری

      برده گلبوته های روسری ات ،
      در شفق گون دشت انگاری

      این کار شما را خیلی دوست دارم

      دستمریزاد استاد

      ======

      بی نهایت سپاسگزارم..

      پیکر تراش دهر بنازد به پیکرش
      زین گوهر هنر که نشانده به افسرش


      بر رای ناخدا که به تدبیر سالها
      انداخته بر سواحل فرهنگ لنگرش


      معمار زندگیست که در عرصه ی دلش
      داده تراش جلوه به تندیس دلبرش


      چشم خدای منجی و معمار حافظش
      دست خدای برکت و بخشنده یاورش


      پیوسته بر فراز هنر جایگاه اوست
      عشق تمام جمع ادب در سراسرش


      دریا سکوت کرده و من حرف میزنم
      گویا که هیچ راه نبردم به باورش*


      حسین دلجووو

      rose rose rose rose rose rose
      applause applause applause applause applause applause

      • طارق خراسانی   10 تیر 1394 01:31

        سلامی دوباره به خداوند شعر و ادب زمانه


        تواضع و فروتنی شما بی مانند است

        درودها بر شما

        این حرکت زیبای تان سرمشق خوبی ست برای جوانان عزیز ما که از نقد فرار می کنند.

        درود درود درود


        applause applause applause applause applause
        rose rose rose rose rose
        big hug love struck love struck love struck love struck big hug

  • روح الله اصغرپور   09 تیر 1394 13:48

    با سلام و درود .
    بلا به دور باشد از وجودت ای شاعر
    سلامتی ِ تو در ، تار و پودت ای شاعر
    بداهه

    • حسین دلجویی   10 تیر 1394 00:30

      درود جناب اصغر پور بزرگوارم
      سپاس از حضور مهر افزای و تک بیت زیبای بداهه تا
      دلتان برنا و شهد شکر افشان قلمتان جاودان و توانا...

      rose rose rose rose rose

      یار امروز رو به ما آورد ، عشق را همره صبا آورد
      کشتی گل نشسته ی ما را ، دست تدبیر ناخدا آورد


      آمده سینه را صفا بدهد ، خانه را عطر کبریا بدهد
      دل به دنیای شعر ما بدهد ،دل جدا و خدا جدا آورد


      هاتفی در ورای دیده من،صائبی در فراز بام سخن
      یوسفی با سروش پیراهن ، بهر یعقوب توتیا آورد


      شهر میمند شهرعرفان بود،در هوای تب بهاران بود
      حالیا در هوای اسفندم ، بوی سبز اقاقیا آورد


      موج زاینده رود در غزلش،شهد سوهان قم شده بدلش
      یک بغل عارفانه در بغلش ، یک دل پاک و بی ریا آورد


      در دلش شور وماجرا دارد،عشق اسطوره های جدا دارد
      صدپاسارگاد و تخت جمشیدش،همره مهر آریا آورد


      شعرهایش تب و توان دارند،نفسش انبساط جان دارند
      شاعر شهر اصفهان امروز ، بهر ما با خودش صفا آورد

      حسین دلجووو

  • حسن عباسی   09 تیر 1394 14:45


    سلام گرامی مرد مهربان


    شعر زیبا و متن زیباتر پایانش را خواندم من یقین دارم که دوستان هم با من همعقیده اند و می دانند که پستهای
    شما بیش از حد شلوغ می شود وامکان جوابگویی به محبت دوستان برایتان وجود ندارد من که به سهم خودم همین جا اعلام می کنم که هرگاه بیایم و هر وقت که آمدم نه به آن دلیل است که سلامم را جوابی باشد و
    که این بار و هر بار که آمده ام نه به آن دلیل بوده بوده که سلامم را علیکی باشد و رفتنمرا پاسخ آمدنی من که اصلا

    اصلا چنین انتظاری ندارم می آیم و شعر ی می خوانم و عرض ادبی و رفع زحمت


    امید که هکه ی دوستان دیگر هم با من هم عقیده باشند


    به هر حال از اینکه خواننده ی اثر زیبای شما بودم خرسندم




    به امید دیداری دیگر در همین تابستان


    applause applause applause applause

    • حسین دلجویی   10 تیر 1394 00:35

      سلام دوست گل و برادر نازنین جناب حسن عباسی والاگهرم
      میدونی ک ...همیشه پیش شما کم میاورم ، استاد

      کشته منو همین سیستم کامنت نویسی ت..
      خودتم میدونی ک
      مرا یارای پاسخ بر کامنت دو نفر نیست
      یکی حضرتعالی و دیگر شکر افشانی های نمکریز طنز الدود خالو درویش عزیز...
      ممنونم و تواضعات را نماد بزرگواریتان میدانم

      چرا ک هر چیزی نو و آکبند و بقولی اورجینالش ارزش دارست جز دوست ک هر چه قدیمی تر و دور از جون زیر خاکی ش...

      شاد بزی و سلامت...بزرگوارم...

      rose rose rose rose rose

      میتوان ای دوست آیا از شما چیزی نگفت؟
      از تو و یک عالمه مهر و وفا چیزی نگفت؟


      لحظه ی دیدار یاد آورد در چشمان تو
      از نگاه مهربان آشنا ، چیزی نگفت؟


      وه چه شیرینست وصل روی دلداران ،ولی
      میتوان از یک بغل عشق و صفا چیزی نگفت؟


      راستی از خانه ات از آن هوای دلپذیر
      میشود آسان گذشت و بی هوا چیزی نگفت؟


      میتوان در محفل مهر عزیزان شد سهیم
      بعد آمد در قبال ماجرا چیزی نگفت؟


      میتوان تاصبح باتو رفت در توصیف عشق
      بعد از شبهای پر عشق و صفا چیزی نگفت؟


      میتوان در شهر چشمانت دخیلی بست و بعد
      از نجابت ،از متانت، از وفا چیزی نگفت؟


      میتوان در مرکز کانون قلبت خیمه زد
      بعد برگشت و از آن آهن ربا چیزی نگفت؟


      میتوان آیا که عمری شرمساری را کشید
      منتها ی عشق دید و منتها چیزی نگفت؟


      میتوان در سایه ی الوند طبعت سایه کرد
      از مرام آن بزرگ بی ریا چیزی نگفت؟


      ای نگاهت کشتی آرام بخش دردها
      میتوان از ابتکار ناخدا چیزی نگفت؟


      حال با یک کوله باری خاطرات دلپذیر
      میتوان ای دوست آیا از شما چیزی نگفت؟


      حسین دلجووو


  • دادا بیلوردی   09 تیر 1394 20:41

    درود بر جناب دلجوو
    احساستان زیباست
    لذت بردم applause rose

    • حسین دلجویی   10 تیر 1394 00:36

      جناب دادای گرانمهر و گل مرامم
      بی نهایت سپاسگزار و ممنون و مرهون و مدیونم
      خوش آمدید بزرگوارم...

      rose rose rose rose


      گوی دلها را به افسونی چه زیبا میبری
      گوی جانها را به چشمانی فریبا میبری

      ای خوشا درچاه چشمان تو زندانی شدن
      تا زلیخایی و یوسف را به بالا میبری

      ما که از روز ازل مات دو چشمت بوده یم
      درشگفتم سالیانی رفته ، حالا میبری

      آمدی دل بردی و حالا دگر با رفتنت
      ناز شستت عاقبت ، ما را ز دنیا میبری

      جای دیگر تا که دل دادی برایم روشن است
      بردنی ها را تو از محدوده ی ما میبری

      سینه ی تنگ مرا اینقدر طوفانی مکن
      من دلم دریاست ،دریا را به دریا می بری *

      ======
      دلجووو

  • علی اصغر اقتداری   09 تیر 1394 23:49

    سلام
    فقط می توانم بگویم عالی بود

    • حسین دلجویی   10 تیر 1394 00:38

      سلام بر جناب اقتداری بزرگوارم
      دوست قدیمی و یار نام آشنای ایام دیرم

      ممنونم بزرگوار
      پیوسته متلذذ از ناب سرایی تان هستم


      این بیتها به پاس ورودت ، بیا عزیز
      قربان مهربانی و جودت، بیا عزیز

      زیبارخان اگر چه جفا پیشه میکنند
      دیدم شراره های وجودت ، بیا عزیز

      گاهی تلنگری و زمانی کنایه ای...
      قربان چشم های کبودت، بیا عزیز

      پیوسته در عروج سخن، سجده میزنی
      قربان آن رکوع و سجودت، بیا عزیز

      ای در قیام قائده های غزل غنی
      دل میبری ز شرم وقعودت بیا عزیز

      ازچشمه ام به ذوق تو با سردویده ام
      تا دل دهم به بستر رودت، بیا عزیز

      هر چند پای شعر تو کمبود میزنم
      من بودنم تنیده به بودت بیا عزیز

      در انتهای نیمه ی راهیم ،برنگرد
      تارم تنیده گشت به پودت ،بیاعزیز

      دست مرا برای خداحافظی مخواه
      جان میدهم برای درودت ، بیا عزیز

      من راٌی داده ام به نگاهت و میدهم
      حتی اگرکه نیست به سودت،بیا عزیز

      حسین دلجووو

  • کمال حسینیان   10 تیر 1394 00:00

    درود بر استاد عزیزم
    شعرتان هم مثل شاعرش دلبری ها کرد استاد
    چندین بار خواندم و لذت بردم
    آخرین سروده ام که به نقد قلم زیبای شما هم رسیده و تا به حال جایی منتشر نکرده ام رو برای تان به یادگار تقدیم می کنم

    گیسوی کمندت چه خوش افسار دلم شد
    هر چند که دیدم و بسیار دلم شد

    آشوب گر شهر شقایق چه کسی جز
    طنازترین دختر قاجار دلم شد

    آتش به وجودم زده افسون نگاهی
    آن صائقه ویرانگر دربار دلم شد

    افسرده و تنها و پریشان و ملولم
    رفتی گسل فاصله آوار دلم شد

    نازم به غمت باز دمش گرم که هر شب
    بنشست بر این سینه پرستار دلم شد

    نفرین به تو ای بخت نجنبیدی و امشب
    در بدرقه اش کوه غمی بار دلم شد

    دامی که نهادی چه خوش افتاد «حزین» را
    عشق است و چنین باعث آزار دلم شد

    خوشحالم که باز بهبودی نسبی حاصل شده و می دانم که هنوز از دوران نقاهت تان مانده ولی این شوق بودن با دوستان است که دوباره دست به قلم تان کرده استاد

    rose

    • حسین دلجویی   10 تیر 1394 00:44

      درود بر نازنین داداش و استادم فیروزه مرام و الماس طینتم
      کمال عزیز ،شرمسارم ک زحمات این چند روزه کلا بر دوش شما بود
      ما ک هیچوقت جز زحمت برای دوستانمان حامل تحفه ای نبودیم..
      راستی ممنونم از کپی غزل بسیار دلنشینتان
      ولی داداش گلم گمان کنم که در بیت اول، مصرع دوم ..کلمه «کم» جا افتاده ک کمی توازن را ...

      باز هم زحمت و باز هم مهرافشانی و بازهم جرعه جرعه از زلال ناب دریای مرام مهر ایینتان را نثار یاران تشنه کام نمودنتان
      و باز هم شرمساری مضاعف بنده..

      شاد بمانید و جاودانه ها بسرایید که جز این مرا یقینی نیست..

      rose rose rose rose

      نازنینا با قرار بی قراری روز و شب
      کرده ای ما را اسیر روزگاری روز و شب


      ما که عمری پشت خط چشم هایت مانده ایم
      پس چرا سر بر سر ما میگذاری روز و شب


      میبری دل را و بر دامان مان سیلاب هاست
      دیده را تا کرده ای ابر بهاری روز و شب


      شاهکار شعر شد در روزگارم این غزل
      گر چه خود در روزگارت شاهکاری روز و شب


      خط چشمان تو بس تلفیق نستعلیق داشت
      سایه اش مانده است عمری یادگاری روز و شب


      بسکه از مشاطه ها دل می بری در سایه ها
      فکر میکردم جز این کاری نداری روز و شب


      وقت شرعی لطف کن از کوچه ی مسجد نرو
      مومنین را میبری در سوگواری روز و شب


      جان « دلجو » این حوالی آفتابی ...لا اله...
      گر چه با خورشید دائم در مداری روز و شب


      ======

      دلجووو

  • کرم عرب عامری   10 تیر 1394 00:44

    استاد دلجویی عزیز و پر مهر

    درود براحساس پاکتان

    rose rose rose

    • حسین دلجویی   10 تیر 1394 00:48

      درود بر جناب عرب عامری والاگهرم
      سپاس از مهتاب مصفای نگاه مهر اندیشتان بزرگوار

      ممنونم

      rose rose rose rose rose

      دلم گرفته از این روزهای تکراری
      از این سیاه نمور چهار دیواری

      چقدر رسم عجیبی ست رسم شب هایم
      غم و تلاوت اشک و عذاب بیداری

      دلم گرفته ز طوفانی درون خودم
      دلم گرفته زجریان روز و شب جاری

      در این فضای گرفته در این هوای غریب
      کنار پنجره باشی و لحظه بشماری

      برای رفع خستگی ات مینشینی و بازم
      تویی و عشق مجازی و لایک تکراری

      تویی و درد توهم که دوستت دارند
      تویی و درد توهم که دوستش دار ی

      دلم گرفته خدا یا نمیزنی حرفی؟
      دلم گرفته خدایا نمیکنی کاری؟

      ====
      دلجوووو

      • منوچهر منوچهری(بیدل)   10 تیر 1394 18:24

        عرض ادب بر شاعری که باید عاجزم در برابرش چه بنویسم خدارا شاهد میگیرم حسینم عزیزم عین حقیقت را میگویم شاعری که هر آن از هر دری سخن بتوان گفت کم نیست
        ولی سخنش شیوا نیست شاید به جرئت بگویم 52 صفحه از اشعار شما را که باب دلم بود نوشتم و وگاهی میخوانم و لذت میبرم دمت گرم استاد همیشه تنورد داغه همیشه اشعارت
        زیباست از صد در صد 95 درصد اشعارت نمراش بیست شاید 5 درصد متوسط باشد چنین شاعری هست ولی کم است قلمت را دوست دارم در هر محفل نشستم دم از شما زدم وقتی میگویند استاد میگویم اشعار جناب دلجو را خوانده ائی

        شبی از اشگ خود پرکرده دامن
        بکوی تو خرامان آمدم من
        دو چشمم چشمه ابر بهاران
        که گریان زیر باران آمدم من
        زشوق دیدنت ای حسین دلجو
        چو مجنون از بیابان آمدم من
        دلم چون هاله مهتاب شب دیس
        هوایت کرده از آن آمدم من
        نه از شعری خبر نی از جوانی
        چو پیری خسته بی جان آمدم من
        چو اشگی از لب مژگان عاشق
        به ترس ازدیده لرزان آمدم من
        زدم تک تک به در با ناله دل
        حسین آنجا ماندو گریان آمدم من
        rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose

        • حسین دلجویی   11 تیر 1394 19:28

          سلام نازنین بیدل دلدارم
          اول ببخشید ک الان میبینم و پاسخ میدم
          هر چند عذر تقصیر دارم
          ولی برادر بزرگوارم ، هر گلی بوی خاص خودش و کاربرد مختص خودشو داره
          منم ترانه ها و دگویه های شاعری حضرتعالی رو دوست دارم
          چ در فیس و چ در سایر سایت ها و وبلاگها بارها خواندم و لذت بردم..
          و در نهایت اگر خدا روزی سعادتی نصیبم کند بوسه بر دستان مهرافشانتان جزع آرزوهای دور و درازم بوده ست
          شاد و شا دل بمانید و سلامت..

          rose rose rose

          گاهی به خود دل بستنم را دوست دارم
          یعنی خودم جان و تنم را دوست دارم
          .

          دیوانه ای از آن گروه شاعران ، که
          این گونه گاهی بودنم را دوست دارم
          .

          یک سایه ای افتاده روی آشیانم
          هر چندجای ایــمنم را دوست دارم
          .

          انگار باید کوچ کرد از این حـــوالی
          انگار از اینجا رفتــنم را دوست دارم
          .

          جان کنده ام تا این غـزل گفتم برایت
          حتی همین جان کندنم را دوست دارم
          .

          اما تو با سردی و سـنگینی گذشــتی
          باشد، هــجوم بهـمنم را دوست دارم
          .

          مانده است هرشب رد تو بر گونه هایم
          تلـفیق اشک و دامــنم را دوست دارم
          .

          هر کس مرا دیده ست با تو ،دشمنم شد
          با من بمان من ،دشمنم را دوست دارم
          .

          ایام طاعت طی شد و من خواب ماندم
          زیرا که من اهریمــنم را دوست دارم
          .

          شوریده ام ،آشفتگی ها کوله باریست
          حتی همین ، آشفتنم را دوست دارم
          .

          بگـذار برگــردم به کــنعان درونم
          بگـذار ، من برگـشتنم را دوست دارم
          .

          بردار دست ازشانه هایم ، فرصتی نیست
          من یوســفم پیراهـنم را دوست دارم


          حسین دلجووو

  • منوچهر منوچهری(بیدل)   10 تیر 1394 18:27

    جناب دلجو منو ببخش جای نظر ارسال نداشت در پارسخ نوشتم rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose

  • اله یار خادمیان   10 تیر 1394 19:58

    سلام و در د بر بردر ارحمندم جناب حسین دلجویی متلذذ شدم از این گل سروه
    مخصوصا چند بیت ابتدای غزل که با آوردن گلهای گونان که مرا عات نظیری پسندیده
    به وجود امده گلستانی را به تصویر کشیده اید ای کاش تا انتها ی غزل با همین کلمات خرم و زیبا
    ادامه می یافت اما باز هم این غزل در حد تقدیر و ستایش است جاودانه باشی rose rose rose

    • حسین دلجویی   11 تیر 1394 19:32

      سلام و عرض ادب و ارادت جناب خادمیان بزرگوارم..
      بله حق باششماست

      ابته اشتباهات من در این غزل دوری راستش یکی دوتا نیست
      هم بفرموده شما باید در راه اعتلای زیبایی ش بیشتر سعی میشد
      و هم بقول طارق والاتبارم نبایست بی توجهی میشد و در بیت دوم قافیه تکرار میشد
      برادر بزگوارم حتما به پیشنهاد شما وحضرت طارق گلم بها خواهم داد..
      بی نهایت ممنونم..


      ای فرازت اوج بی تکرار عشق
      ای فرودت مرکز پرگار عـشق
      /
      ای نگاهت در صف آیینه ها
      چار چار گرمی بازار عشق
      /
      ثبت شد در دفتر اندیشه ها
      از بلندای تو استمرار عشق
      /
      گشت پیدا در ضمیر آفـتاب
      از دل منشور تو ، آثار عشق
      /
      با تو باید رفت تا مـعراج نور
      با تو باید رفت تا دیدار عشق
      /
      با تو باید رفت تا اوج غـزل
      با دلی سرشار در پیکار عشق
      /
      از تو باید گفت با آئـینه ها
      روز میلاد تو در اخبار عشق
      /
      هر چه بارم کردچشم عاشقت
      در غزلها کرده ام من بار عشق
      /
      اقتدا بر چـشمهایت عالمیست
      مقتدای عشق من، «سالار عشق»

      حسین دلجووو

  • احمد الماسی   12 تیر 1394 10:30

    استاد دلجوی نازنینم
    همیشه زیبا می ساریید rose

    • حسین دلجویی   17 تیر 1394 15:51

      درود نازنین داداش گل و بزرگوارم احمد الماسی مهرآیینم

      ممنونم بزرگوارم...

      rose rose rose rose

      چندیست دلم بسته ی گیسوی نگاریست
      دلداده و دلبسته و دلجوی نگاریست
      .
      آئینه به آئینه نظر کردم و دیدم
      آئینه نمای دل من روی نگاریست
      .
      ما را چه ثمر از صف نخجیر غزالان
      وقتی دل ما بسته ی آهوی نگاریست
      .
      سوسنبر مویش همه افشانه شعر است
      تار دل من کوک سر موی نگاریست
      .
      در این شب قدرم چه نیازی به دعا ، چون
      گمگشته ی دل معتکف کوی نگاریست
      .
      ما را چه غم از گردش ایام که عمریست
      محراب دلم تاق دو ابروی نگاریست
      .
      خالو تو چه کردی به صف شعر که امروز
      جان سوی تو و این دل ما سوی نگاریست

      حسین دلجووو

  • مجتبی جلالتی   08 فروردین 1399 20:01

    درود فراوان بر شما استاد گرامی بسیار لذت بردم

  • علی معصومی   11 اردیبهشت 1399 22:40

    درود بر شما ارجمند
    ☆☆☆☆☆
    rose rose rose

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا