3 Stars

آخرین بیت غــزل روی لب تار توایم

ارسال شده در تاریخ : 05 امرداد 1394 | شماره ثبت : H94844

...
مدتی هست که ما سخت گرفتار توایم
روز و شب چـشم به راه سر بازار توایم
/
غـزلی ساز نمودی و دلم کوک تو شد
آخرین بیت غــزل روی لب تار توایم
/
دامن وصل تو از کف ندهم،چشم سیاه
قاب عکسیم که کوبیده به دیوار توایم
/
شعر گفتی که مرا از سر خود باز کنی
به خدا تا ابد الدهر گرفتار تــوایم
/
نه عزیزم، گذر از کویِ دلم کارِ تو نیست
گرچه ما بر سرِ کویِ تو وُ در کارِ تو ایم
/
دامنِ وصلِ تو از کف ندهم چشم سیاه
چینِ دامانِ تو وُ ، چینه دیوارِ توایم
/
نغمه ی ساز تو تا تنگه ی شیراز رسید
حافظ و سعدی و ما بیدل اشعار توایم
/
می طلب کن که بریزیم و طوافی بزنیم
ما که عمریست در این دایره پرگار توایم
/
یادِ ما کردی و تسکینِ دلِ ما شده ای
ازسرِشوقِ طبیب است که بیمارِ توایم
/
هر چه بالا برود نرخ تو ، مشتاق تریم
یوسف مصری و ما نیز خریـدار توایم

حسین دلجووو

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 486 نفر 768 بار خواندند
کرم عرب عامری (06 /05/ 1394)   | بهناز علیزاده (06 /05/ 1394)   | روح الله اصغرپور (06 /05/ 1394)   | منوچهر منوچهری(بیدل) (06 /05/ 1394)   | نگار حسن زاده (06 /05/ 1394)   | حسین دلجویی (06 /05/ 1394)   | طارق خراسانی (07 /05/ 1394)   | زهرا نادری بالسین شریف آبادی (07 /05/ 1394)   | کمال حسینیان (07 /05/ 1394)   |

رای برای این شعر
روح الله اصغرپور (06 /05/ 1394)  نگار حسن زاده (06 /05/ 1394)  طارق خراسانی (07 /05/ 1394)  کمال حسینیان (07 /05/ 1394)  
تعداد آرا :4


نظر 18

  • کرم عرب عامری   06 امرداد 1394 16:09

    درود بر استادی ی استاد دلجو
    خوشحالم که خواندم و لذت بردم

    rose rose rose

    • حسین دلجویی   07 امرداد 1394 09:35

      درود بر جناب عرب عامری والاتبارم..
      خوش آمدید گرامی...

      بیا در این شب تارم ستاره ما باش
      برای من که غروبم طلوع فردا باش
      /
      بیاو پرسه بزن لابــلای شعر ترم
      برای دشت کویـرم شمیم دریا باش
      /
      کنون که گمشده بودی میان دیروزم
      بیا و آخر این قصه ام هویـدا باش
      /
      بیا و باز نشـانم بده که رد نـشوم
      برای مکتب دلـداریم الفـبا باش
      /
      بیا و روزنــه ی رفتن خزانــم شو
      برای سبز بـهارم عبـور یلدا باش
      /
      کنون که هند دلم را گرفـته ای ، بانو
      برای مملکت خویـش حکم فرما باش
      /
      خـدای تبت عشقی و اوج معبد نور
      برای سجـده شکرم خیال بودا باش
      /
      برای قطبی ذوقم طـراوت نفس و
      برای دسـت نیازم حریم گرما باش
      /
      کجا نوشته نباید تو را بدارم دوست ؟
      بیا که هیچ ندیدم همیشه ی ما باش
      /
      بیا کـه حرمت دارای میهـنم داری
      بیا برای دل من همیشه سارا باش


      حسین دلجووو

  • بهناز علیزاده   06 امرداد 1394 17:34

    درود بر استاد دلجوی گرانقدر مثل همیشه عالی rose rose rose

    • حسین دلجویی   07 امرداد 1394 09:36

      سپاسگزارم بانوی گرامی
      خوش آمدید..

      rose rose rose

      پیکر تراش دهر بنازد به پیکرش
      زین گوهر هنر که نشانده به افسرش


      بر رای ناخدا که به تدبیر سالها
      انداخته بر سواحل فرهنگ لنگرش


      معمار زندگیست که در عرصه ی دلش
      داده تراش جلوه به تندیس دلبرش


      چشم خدای منجی و معمار حافظش
      دست خدای برکت و بخشنده یاورش


      پیوسته بر فراز هنر جایگاه اوست
      عشق تمام جمع ادب در سراسرش


      دریا سکوت کرده و من غرق زمزمه
      من بوده ام که راه نبردم به باورش


      حسین دلجووو

  • روح الله اصغرپور   06 امرداد 1394 17:55

    درود استاد دلجوی عزیز rose rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   07 امرداد 1394 09:37

      درود گرامی یار عرصه ی ادب
      خوش آمدید بزرگوارم..

      rose rose rose rose

      این فاصله در فاصله ها کشت مرا
      پس لرزه ی این زلزله ها کشت مرا


      از من گله کم کن که دلم لرزیده ست
      در فاصله ات این گله ها کشت مرا


      مواج دو چشم تو پر ازخواهش هاست
      سونامی این هلهله ها کشت مرا


      کوتاه بیا این مژه ها جانسوزند
      کوتاه بیا حرمله ها کشت مرا


      من پای به ماه بغض این شبهایم
      بی قابلی قابله ها کشت مرا


      با مستی ساربان و این راه دراز
      بیراهه ی این قافله ها کشت مرا


      لبخند بزن که از تو جان میگیرم
      هرچند که این فاصله ها کشت مرا

      =====
      دلجووو



  • منوچهر منوچهری(بیدل)   06 امرداد 1394 19:35




    دوستت دارم دلم باز هم جسارت کرده است
    در درون سینه ام گویی قیامت کرده است
    ****************
    می گریزم از هوس هایم ولی چشمان تو
    معتکف بر ساحت توبه، ندامت کرده است
    ****************
    من کدامین لحظه بودم بی تمنای رخت
    عشق تو این زندگی را پر طراوت کرده است
    ****************
    شک نکن بر این حدیث کهنه ی دلدادگی
    عمریه جانم به توعرض ارادت کرده است
    ***************
    نازنینم میل آغوشت مرا دیوانه وار
    عاشقی در بند وپایم در اسارت کرده است
    ****************
    در خیالم بوسه ها می گیرم از رویت ولی
    خوب می دانم که رویایم قناعت کرده است
    ***************
    در فراسوی همه دیوانگی هایم بدان
    در حریم بیدلان این دل نجابت کرده است
    ******************************
    از این غزل خوشم اومد گفتم برات بفرستم هرچند در مقابل غزل های شما ارزشی نداره .... خوب سلام داداشم عزیزم نور چشمم میگن قراره
    یک ماه دیگر همایش شعر صلح بر قرار بشه از من خواسته اند ده نفر از بزرگان شعر را دعوت کنم من هنوز نمیدانم چقدر حقیقت داره اگر درست بود اشعار صلح خواسته اند دعوت آنان با من این است آنها وقتی دعوت میکنند شعر باید بفرستید به ایمل وقتی داداشت میگه شعر دست خودت باشه وکسی اجازه خوندن نداره فدای شما بشه داداشت rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose حالا اگر این اشعار بر قرار بشه قدم رو چشم من میزاری

    • کرم عرب عامری   06 امرداد 1394 20:58

      لذت بردم
      درود بر شما وجناب دلجووو

      rose rose rose

    • حسین دلجویی   07 امرداد 1394 09:38

      سلام بر بیدل گل و سبز اندیشم
      ممنونم از ارسالی زیبا و متن سرشار از زلال احساستون..
      خیلی گلید بزرگوارم..
      rose rose rose rose

      یار امروز رو به ما آورد ، عشق را همره صبا آورد
      کشتی گل نشسته ی ما را ، دست تدبیر ناخدا آورد


      آمده سینه را صفا بدهد ، خانه را عطر کبریا بدهد
      دل به دنیای شعر ما بدهد ،دل جدا و خدا جدا آورد


      هاتفی در ورای دیده من،صائبی در فراز بام سخن
      یوسفی با سروش پیراهن ، بهر یعقوب توتیا آورد


      شهر میمند شهرعرفان بود،در هوای تب بهاران بود
      حالیا در هوای اسفندم ، بوی سبز اقاقیا آورد


      موج زاینده رود در غزلش،شهد سوهان قم شده بدلش
      یک بغل عارفانه در بغلش ، یک دل پاک و بی ریا آورد


      در دلش شور وماجرا دارد،عشق اسطوره های جدا دارد
      صدپاسارگاد و تخت جمشیدش،همره مهر آریا آورد


      شعرهایش تب و توان دارند،نفسش انبساط جان دارند
      شاعر شهر اصفهان امروز ، بهر ما با خودش صفا آورد

      =====
      دلجووو

  • نگار حسن زاده   06 امرداد 1394 22:16

    سلام و عرض ادب جناب دلجویی گرامی

    درود بر شما

    بسیار زیبا بود
    rose

    • حسین دلجویی   07 امرداد 1394 09:39

      درود بانو حسن زاده ی گرامی

      خوش آمدید بزرگوار...

      rose rose rose rose

      گوی دلها را به افسونی چه زیبا میبری
      گوی جانها را به چشمانی فریبا میبری
      /
      ای خوشا درچاه چشمان تو زندانی شدن
      تا زلیخایی و یوسف را به بالا میبری
      /
      ما که از روز ازل مات دو چشمت بوده یم
      درشگفتم سالیانی رفته ، حالا میبری
      /
      آمدی دل بردی و حالا دگر با رفتنت
      ناز شستت عاقبت ، ما را ز دنیا میبری
      /
      جای دیگر تا که دل دادی برایم روشن است
      بردنی ها را تو از محدوده ی ما میبری
      /
      سینه ی تنگ مرا اینقدر طوفانی مکن
      من دلم دریاست ،دریا را به دریا می بری *

      حسین دلجووو

  • طارق خراسانی   07 امرداد 1394 01:17

    شعر تو می برد از سینه ی ما درد و محن
    نیست مانند تو غوغاگر و اســـتاد سخن

    با سلام و درود بی حد بر استاد بداهه سرای سرزمینم

    هنوز در حیرتم از این همه غوغاگری های شما امیر شاعران ایران
    آرزویم دیدار آن عزیز بهتر از جان است... الهی قسمت شود.


    در پناه حق شاد زی





    rose rose rose

    • حسین دلجویی   07 امرداد 1394 09:39

      درود بر جناب طارق والا تبارم
      ممنونم استاد گل و دلم...سپاسگزارم و صفا بخشیدید شاعر...

      rose rose rose


      میتوان ای دوست آیا از شما چیزی نگفت؟
      از تو و یک عالمه مهر و وفا چیزی نگفت؟


      لحظه ی دیدار یاد آورد در چشمان تو
      از نگاه مهربان آشنا ، چیزی نگفت؟


      وه چه شیرینست وصل روی دلداران ،ولی
      میتوان از یک بغل عشق و صفا چیزی نگفت؟


      راستی از خانه ات از آن هوای دلپذیر
      میشود آسان گذشت و بی هوا چیزی نگفت؟


      میتوان در محفل مهر عزیزان شد سهیم
      بعد آمد در قبال ماجرا چیزی نگفت؟


      میتوان تاصبح باتو رفت در توصیف عشق
      بعد از شبهای پر عشق و صفا چیزی نگفت؟


      میتوان در شهر چشمانت دخیلی بست و بعد
      از نجابت ،از متانت، از وفا چیزی نگفت؟


      میتوان در مرکز کانون قلبت خیمه زد
      بعد برگشت و از آن آهن ربا چیزی نگفت؟


      میتوان آیا که عمری شرمساری را کشید
      منتها ی عشق دید و منتها چیزی نگفت؟


      میتوان در سایه ی الوند طبعت سایه کرد
      از مرام آن بزرگ بی ریا چیزی نگفت؟


      ای نگاهت کشتی آرام بخش دردها
      میتوان از ابتکار ناخدا چیزی نگفت؟


      حال با یک کوله ای ا ز خاطرات دلنواز
      میتوان ای دوست آیا از شما چیزی نگفت؟


      حسین دلجووو

  • زهرا نادری بالسین شریف آبادی   07 امرداد 1394 01:45

    درودها استاد سخن باز غوغایی دیگر به دلها افکندی وشوری به پا مانا ونویسا مانی
    applause applause applause

    • حسین دلجویی   07 امرداد 1394 09:40

      درود بانوی بزرگوار عرصه ی ادب
      سپاسگزارم و خوش آمدید...

      rose rose rose rose rose

      آمدی دست غزل یک شبه بالا کردی
      عالمی عشق دراین خانه مهیا کردی
      .
      بی تو هر پنجره زندانی دیواری بود
      آمدی پنجره ها رو به خدا وا کـردی
      .
      خانه در پشت غبار شب جنگل گم بود
      نبش خانه طرف آبی دریا کــردی
      .
      آمدی آب و گل و آیینه همسایه شدند
      گل به آیینه سپردی و شکوفا کردی
      .
      هرم مرداد به اندیشه ی دی بخشیدی
      شب یلدا زده ها همدم رویا کردی
      .
      نرگس شبزده راخوشه ی پروین دادی
      یاس سرما زده با ناز مـداوا کردی
      .
      گندم گونه تو برکت بارانش... ..بود
      که دل دشت از این زاویه پویا کردی
      .
      یوسف از گوشه چاهی به عزیزی بردی
      پیرهن چاک زدی ناز زلیخا کردی
      .
      بازهم خانه ات آباد بگو « سیب» که تو
      غنچه ی لب شدی و چهره فریبا کردی


      حسین دلجووو

  • کمال حسینیان   07 امرداد 1394 02:38

    سلام و درود بر استاد عزیزم
    نمی دانم راجع به اثر بی نظیر چه بنویسم و چطور احساساتم را بیان کنم
    این غزل، خود دفاعیۀ لازم را دارد و به شیواترین کلام می گوید که چرا شاعرش یکی از بهترین غزلسرا های عصر حاضر است

    مدتی هست که ما سخت گرفتار توایم
    روز و شب چـشم به راه سر بازار توایم
    /
    غـزلی ساز نمودی و دلم کوک تو شد
    آخرین بیت غــزل روی لب تار توایم
    /
    دامن وصل تو از کف ندهم،چشم سیاه
    قاب عکسیم که کوبیده به دیوار توایم
    /
    شعر گفتی که مرا از سر خود باز کنی
    به خدا تا ابد الدهر گرفتار تــوایم
    /
    نه عزیزم، گذر از کویِ دلم کارِ تو نیست
    گرچه ما بر سرِ کویِ تو وُ در کارِ تو ایم
    /
    دامنِ وصلِ تو از کف ندهم چشم سیاه
    چینِ دامانِ تو وُ ، چینه دیوارِ توایم
    /
    نغمه ی ساز تو تا تنگه ی شیراز رسید
    حافظ و سعدی و ما بیدل اشعار توایم
    /
    می طلب کن که بریزیم و طوافی بزنیم
    ما که عمریست در این دایره پرگار توایم
    /
    یادِ ما کردی و تسکینِ دلِ ما شده ای
    ازسرِشوقِ طبیب است که بیمارِ توایم
    /
    هر چه بالا برود نرخ تو ، مشتاق تریم
    یوسف مصری و ما نیز خریـدار توایم

    ==================
    بهترین آرزوها را برای شما و قلم توانمند تان دارم
    پاینده باشید

    rose

    • حسین دلجویی   07 امرداد 1394 09:44

      سلام بر نازنین استاد دلم
      استاد اخلاق و مرام و سخاوت و ادب..
      شرمنده مون کردید بزرگوارم..

      ارسال سیاه مشق های خودمون ،فکر کنم مصداق همون زیره به کرمون بردن باشه..
      در ضمن بی نهایت سپاسگزارم که بها دادین و خوشحالم ک مورد توجه و تایید استاد و داداش بزرگوارم واقع شد
      یا حق....

      rose rose rose rose rose rose

      دل ما خیره بر آن قامت رعناست هنوز
      آنکه درساحل چشمش تب دریاست هنوز


      گوشه ی چشم تو جان داد که شاعر بشوم
      ای که هرم نفست رمز مسیحاست هنوز


      نغمه سازِ نت افسون غزلهای من است
      آنکه پژواک نگاهش به ثریاست هنوز....


      بین سوهان قم وشهد لبت نسل به نسل
      حاج حسین و پسرانش به تماشاست هنوز


      عکس چشمان غزلخوان تو از مدتهاست
      از همین تنگه ی شیراز هویداست هنوز


      بر دوچشمان و سر وزلف شکن در شکنت
      نوری از هاله ی طولانی یلداست هنوز


      همچو شیراز بکن ناز که در هر غزلش
      حافظ و سعدی وخواجو به تمناست هنوز


      گر چه هرگز هنری نیست دل رسوا را
      درد این بی هنری با من رسواست هنوز


      جمع یاران همه در گوشه ی چشمان تواند
      این دل تحفه ی ما بود که تنهاست هنوز


      جنگ مضمون غزل ها سر دلداری ماست
      سر دلداری ما جنگ غزل هاست هنوز


      وای« دلجو» مبر این تحفه به دربار نگار
      که زر ناسره از فاصله پیداست هنوز....


      =====
      دلجووو

      • کمال حسینیان   08 امرداد 1394 15:56

        استادم، به غیر از این اعجاز هنر، شعری به نظرم نرسید که در حد ناب سرودۀ تان و لایق نظر تان باشد
        وگرنه می دانم شما خود منبع گوهرید و دریای کلام
        دستبوسم
        rose

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا