3 Stars

چه کسی بود؟.چه میخواست ،چه گفت؟

ارسال شده در تاریخ : 09 امرداد 1394 | شماره ثبت : H94875

...
چه کسی بود صدا زد سهراب؟

چه کسی بود ؟

چه میخواست ؟

چه گفت؟

آشنا بود ،صدا:

این همه پشت درم ، در نزنید..

اینهمه سر نزنید

عاقبت می ترکد شیشه ی تنهایی من....

عاقبت شیشه تنهایی من می شکنید

چی کسی بود که گفت:

«قایقت جا دارد؟َ»

چه سوالی!

عجبا!

«من که از باز ترین پنجره صحبت کردم» ...

***

من خود از قافله درد زمان جاماندم..

من از این سینه تنگ،من از این رنگ به رنگ

چقدر مبهوتم...

من نگفتم دارم...

گفته ام باید ساخت..

همه با هم باید...

قایقی با همه ی وسعت این قافله ساخت...

چمدانها را بست

همه پیراهن تنهایی خود را برداشت

«و به سمتی که درختان حماسی پیداست»

و گل نور...

ز قندیل محبت جاریست

و صفا قافیه ساز غزل رابطه هاست

قایق انداخت به آب...

متصل پارو زد

«رفت می باید از این شهر غریب»

رفت آنجا که دروغ اولین حربه انسانی نیست...

و درختان پٌر پرواز پر چلچله هاست

وقناری هر روز

میهمان غزل میخک هاست

و پرستوی محبت هر سال،زیر سقف دلها

چینه سابقه می چسباند

«رفت می باید از این شهر غریب»...

***

«چه کسی بود صدا زد سهراب»؟

آشنا بود ،صدا

ازهمین اطرافم..

چه کسی بود؟.چه میخواست ،چه گفت؟

قایقی باید ساخت...

قایقی

باید

ساخت....


حسین دلجووو

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 382 نفر 580 بار خواندند
زهرا نادری بالسین شریف آبادی (10 /05/ 1394)   | طارق خراسانی (10 /05/ 1394)   | روح الله اصغرپور (10 /05/ 1394)   | منوچهر منوچهری(بیدل) (10 /05/ 1394)   | حسین دلجویی (10 /05/ 1394)   | سمانه تیموریان (آسمان) (10 /05/ 1394)   | مرتضی فصیحی (10 /05/ 1394)   | تبسم عبداله زاده (10 /05/ 1394)   | علی اصغر اقتداری (10 /05/ 1394)   | بهناز علیزاده (10 /05/ 1394)   | مینا آقازاده (10 /05/ 1394)   | کمال حسینیان (10 /05/ 1394)   | بهجت مهدوی (10 /05/ 1394)   | فاطمه اکرمی (12 /05/ 1394)   | علی اکبر سلطانی (12 /05/ 1394)   |

رای برای این شعر
تعداد آرا :4


نظر 23

  • طارق خراسانی   10 امرداد 1394 09:43

    applause applause applause applause applause applause applause applause applause
    applause applause applause applause applause applause applause applause applause
    applause applause applause applause applause applause applause applause applause
    applause applause applause applause applause applause applause applause applause

    با سلا م ودرود بر امیـــر الشعرای سرزمینم
    هر روز بر بی مانندی ات آیه ای نازل می شود.

    تصدق شما و احساس پاک و طبع خروشانت


    در پناه خدا



    rose rose rose

    • حسین دلجویی   11 امرداد 1394 14:53

      درود بر استاد مهرم...
      خوش آمدید برادر بزرگوارم....

      نصف هنر ساقی ما جام شناسی ست
      نصف دگرش گوشه و پیغام شناسی ست

      فهمیده ام از چشم تو تلخ است نگاهت
      چون رشته ی من رشته ی بادام شناسی ست

      راهی به درون تو کسی کشف نکرده
      درشهر فقط کار من اهرام شناسی ست

      فهمیده فقط کفتر جلدی که به بند است
      آزاد شدن در گرو دام شناسی ست

      ابروی توهرجاست خود کفر همان جاست
      این ساده ترین شیوه ی اسلام شناسی ست

      =====
      rose rose rose rose

  • روح الله اصغرپور   10 امرداد 1394 10:02

    درود استاد عزیز بسیار دل انگیز و لطیف rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   11 امرداد 1394 14:56

      درود بر شما نازنین یار کوی ادب
      ممنونم...

      لابلای خاطراتم رد پایی مانده است....
      کاروانی رفته هی های صدایی مانده است
      .
      از دوچشمم دور شد سوسوی دمسازی، ولی
      در مسیر اشک هایم جای پایی مانده است
      .
      ناخدایی داشتم در شور طوفان زای عشق
      عشق رفت و شور رفت اما خدایی مانده است
      .
      شاعری اندیشه ی من نیست اما بعد او
      در خیال شعر هایم ادعایی مانده است
      .
      از نگاه مهربانی های از کف رفته ای ...
      قاب عکس کوچکی از آشنایی مانده است


      rose rose rose rose

  • منوچهر منوچهری(بیدل)   10 امرداد 1394 10:52

    سلام بر استاد سلام بر شهریار دلم چه زیبا قلمت اشعار دلهارا نوازش میکند اررزیبائی احساست هرچه بگویم کم گفته ام دست بوسم همیشه همراهد rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   11 امرداد 1394 14:54

      سلام بر نازنین بیدل دلدارم..
      امیر ترانه های دلنواز و اشعار دلنشین...
      خوش آمدید بزرگوار...

      دوباره حرف تو شد در میان ماهی ها !
      تویی که بسته به جان تو جان ماهی ها !

      اگر چه تو پری کوچک فروغی ، باز
      شنیدنی است غمت از زبان ماهی ها!

      ببین خدای من آن شب چقدر شاعر بود
      که ریخت طعم تو را در دهان ماهی ها!

      شبی که با هیجانی زلال رقصیدند
      میان برکه ی ذوقم ، ترانه ماهی ها!

      و شب به نیمه رسید و غزل به نیمه و آه…
      به روی خاک ، تن نیمه جان ماهی ها!

      دل تو ساقه ی تردی ز نور بود افسوس
      که نور می شکند در جهان ماهی ها!

      تو را نه آب ،‌ نه آیینه در نمی گنجد
      تو ماورای زمینی تو ماه، ماهی! ها!

      rose rose rose rose

  • سمانه تیموریان (آسمان)   10 امرداد 1394 12:26

    سلام و درود
    واقعا زیبا و دلنشین اند تک تک اشعارتان

    در پناه حق شاد باشین rose rose rose

    • حسین دلجویی   11 امرداد 1394 14:57

      درود بر گلبانوی وادی مهر و ادب
      سپاسگزارم بزرگوار...

      من تو را دیدم و دل بر تو سپردم تو چطور
      داغ دل را سر بازار تو بردم تو چطور

      دل بی عشق به والله دلی مردار است
      منکه عمریست در این مخمصه مردم تو چطور

      در بهاران دلم مشق خزان میکردم
      بسکه از جاذبه ها ضایعه خوردم تو چطور

      رفتی سینه شاعر همه ابری کردی
      چشم هر قافیه ام بی تو فشردم تو چطور

      بازهم صاف ترین ایت یک رابطه ام
      جام صهبا ز دلی بی غش و دردم تو چطور

      در غروبم نظری کن که من این نیمه نفس
      عاقبت دست نگاه تو سپردم تو چطور؟



      rose rose rose rose

  • مرتضی فصیحی   10 امرداد 1394 13:09

    قایقی ساخته ام
    جنسش از جنس بلور
    خواهم انداخت به دریای احساس دلت
    دور خواهم شد ازین غصه و غم
    تا رسم بر ساحل خوشبختی ها applause applause applause applause applause applause applause applause applause

    • حسین دلجویی   11 امرداد 1394 14:58

      درود بر شاعر گلها و دلها....
      ممنونم بزرگوار...

      ماندست به دل شور و شررهای زیادی
      امای زیادی و اگر های زیادی*
      .
      بازار حواشیست که بر آینه ی دل
      از آه نهادست اثر های زیادی
      .
      آنجا خبری غیر صداقت نفشاندند
      اینجاست که روئیده خبرهای زیادی
      .
      بس حرمت افراد شکست ست به زورٍ
      تهدید زیادی و تشر های زیادی
      .
      بس خنجر افشین که دریدست به تلبیس
      از بابک ایام جگر های زیادی
      .
      بتها بشکسته ست ز اندیشه ی آنی
      جا مانده بر این شانه تبرهای زیادی
      .
      افسوس که تاریخ دریدست به تزویر
      قلب پسر از تیغ پدر های زیادی
      .
      این فوج کبوتر که مقیم حرم ماست
      خسته ست ز بیداد خطر های زیادی
      .
      صید حرمم نیست به والله در این باغ
      هر چند بود شانه به سرهای زیادی
      .
      تا اینکه نپرسند به میقات،که افتاد
      «دلجو» ز تو سرپوش ز سرهای زیادی
      .
      زنهار که حاجی سفرت رو به حرم نیست
      ترسم ندهد دست سفرهای زیادی

      rose rose rose

  • تبسم عبداله زاده   10 امرداد 1394 13:12

    سلام
    درودها
    جناب
    دلجو
    مانا باشید.

    • حسین دلجویی   11 امرداد 1394 14:59

      سلام و سپاس ، مهربانوی والاتبار کوی ادب
      ممنونم...

      در دلم مثل عشق میمانی
      گر چه این قصٌه را نمیدانی
      خانم ناظم همیشه، عزیز
      دوستت دارد این دبستانی !
      **
      چند سالیست « باز باران» را
      در نگاه تو از برم ، بانو
      بسکه از آسمان ابری تو
      دشت سینه شدست ، بارانی
      **
      من که رسوای عالمم ، توببر
      سر بازار خود حراجم کن
      من به نور تو گشته ام پیدا
      نیستم اهل عشق پنهانی
      **
      باز باران و باز هم تنها ...
      باز هم یک مسیر اشک آلود
      در خیال تو باز بی چترم
      در هوای تو ، باز بارانی
      **
      با تو تصمیم تازه ای دارم
      گر که کبرای قصه ام بشوی
      نگذارم شبی تو را تنها
      زیر بارانی از پریشانی
      **
      من دلم پشت جاده ها مانده ست
      سنگلاخ است راه شیرازت
      ریزعلی باش و مشعلی بفروز
      در شب ریل های طولانی
      **
      شده سردم از این شمالی ها
      جان به قربان گرمسیری تو
      استوایی که قطب سرد مرا
      از تنور خود بسوزانی
      **
      تا همیشه معلمم تو بمان
      تا که انسان عاشقی بشوم
      واحد انتخابی ام تو شدی
      در کلاس علوم انسانی
      **

      بسکه احساس خفته در غزلم
      از بلندای موج گیسویت
      میکنی شهره ام به پسوند
      شاعر شعرهای طوفانی...
      **
      دوستت دارم ای غریبه بمان
      تا غزل هم به مقصدش برسد
      گر چه عشقت شدست آغازم
      تو بمان تا شوی چه پایانی

      rose rose rose rose

  • علی اصغر اقتداری   10 امرداد 1394 13:38

    rose rose rose rose rose
    سلام از شما تا حال جز غزل ندیده بودم درود

    • حسین دلجویی   11 امرداد 1394 15:00

      سلام استاد دل و یاور ادبم
      ممنونم جناب اقتداری بزرگوار...

      باشد که نگوییم که بودیم وچه بودیم
      آن قدر بدانید که از عشق سرودیم
      .
      قرنی به بر اهـل صـفا مشک سلامیم
      عـمری به در اهل قـلم عطر درودیم
      .
      در مدرسه جـز خـط لب یار نخواندیم
      درآینه جز جلـــوه دلــبر نستودیم
      .
      فـرمان قـلم جز به ره عـشق نـبردیم
      جز در ره مقصود کـــلامی نسرودیم
      .
      گر مرهــم زخــم دل تبدار نگشتیم
      والله غمی هــم به نگاهی نـفزودیم
      .
      یک جای نمـاندیم که چون آب بگندیم
      رفتیم و گذشتیم و درخشنده چو رودیم
      .
      ما را به جهان سهم همان بود که بردیم
      نی تلـخ زیانیم و نه خوشحال ز سودیم
      .
      گرعشق همان مشعل تابنده روح است
      برخـاسته از روزن عشقیم و ز دودیم
      .
      هر چند به کس روزن امـیـد نه بستیم
      هر بسـته که در حد توان بود گشودیم
      .
      بودیم وکسی پاس نمیداشت که هستیم
      باشد که نباشـیم و بدانــند که بودیم *

      rose rose rose

  • زهرا نادری بالسین شریف آبادی   10 امرداد 1394 14:18

    بداه ای تقدیم ساحت شاعرانگیتان
    صدف دلی دارم که ...
    قایق من است
    مزین به مرواریدهای احساس
    باتیک تاک دل
    درساحل تنهایی
    چشم به راه است ..
    دستان پراز
    شقایقهای عاشق را
    ودلی که میبوسد
    تیر عشق را

    درودها برقلم شاهکارتان


    applause applause applause
    rose rose rose

    • حسین دلجویی   11 امرداد 1394 15:01

      درود بانو نادری مهر اندیش و سبز آیینم
      بی نهایت ممنونم از تقدیمی دلنوازتان.....

      یا حق بزرگوار...

      ای چشم تو سرشار ز انوار محبت
      ای دست تو لبریز ز انعام و اجابت
      .
      در اصل تو مقصود بود عین عبادت
      درچشم تو مشهود بود اصل نجابت
      .
      ای شاعر والا گهر عشق که داری
      ارث از قبل فاطمه میراث نبوت
      .
      ای در سکنات تو پر از بارقه ی عشق
      ای در وجنات تو پر از پاکی ی نیت
      .
      در سایه ناز تو چه خوش گفت دل ما...
      در حشر رها میشود از زجر و عقوبت
      .
      ما را چه سعادت که به شعرتو فتادست
      امروز به دلجویی ما قرعه و نوبت
      .
      ما را چه نیاز از عسل و قند که دیریست
      شهد غزلت طعنه زده بر صف شربت
      .
      در طینت تو نیست بجز عشق و ندیدیم
      در جلوه چشم تو به جز عزت وغیرت
      .
      «دلجو»لب بامست به دنیا و دریغا...
      بی رخصت یارش برود سوی قیامت


      rose rose rose rose

  • بهناز علیزاده   10 امرداد 1394 16:45

    درود بر شما استاد دلجویی مثل غزلهایتان زیباست rose rose rose rose rose

    • حسین دلجویی   11 امرداد 1394 15:02

      درود بر بانوی گل و گرامی سبزدشت ادب...
      سپاسگزارم شاعر...

      شیرم و آهوی چشمانی شکارم کرده است
      روزگاری آنچنانی روزگارم کرده است
      من که دیوانی ز چشمان تو از بر داشتم
      در نمازم تابع رکعت شمارم کرده است


      rose rose

  • کمال حسینیان   10 امرداد 1394 20:58

    «یک نفر آمد

    تا عضلات بهشت

    دست مرا امتداد داد.

    یک نفر آمد که نور صبح مذاهب

    در وسط دگمه های پیرهنش بود.

    از علف خشک آیه های قدیمی

    پنجره می بافت‌. »

    (سهراب سپهری)

    یک نفر آمد

    نه زان سان که گفت»سهراب«

    یک نفر آمد ...

    جهنمی در چشمش

    خیره تر از آفتاب

    خرمنِ ده منی ام به باد داد

    یک نفر آمد

    عضله در عضله ...

    خفگان بود در گلو

    عشق بود که دود می شد

    احساس بود که چون کبوتران خونین

    پر می کشید

    و نفرت بود که چون ابرِ

    سیاهِ پاییزی

    باریدن گرفت

    نفرین به خلقتم اگر دست و پا زنم

    نفرین به همان ابلیس

    که سجده ام نکرد

    و نفرین به من ...

    توان سربلند کردن

    از سجدۀ شیطانم نیست

    به دنبال قافلۀ هیچستان

    برجا خواهم ماند

    ببنیدید پنجره ها را

    که این بار هم نشنوَد

    خدا، صدای عجزم را

    من خود را بی شرمانه خواهم کُشت

    و شرم بی رحمانه در خود ...!!!

    من حسرتِ رفتنت دارم

    و تو ...

    حسرت قطره ای از چشمم

    هر دو در آرزو بر جا خواهیم ماند

    ----------------
    استاد چنان ذوق زدۀ ناب تان گشتم که نمی دونم بداهه بود، دلنوشته بود یا نفرت قلم از دستم
    دلم با خواندن بند بند ناب تان، لرزید
    بوسه ها نثار دست و قلم تان

    rose

    • حسین دلجویی   11 امرداد 1394 15:06

      درود بر استاد دل و برادر گلم جناب حسینیان بزرگوارم....
      شما دست به قلم که کنید ،مطمئنا چکیده ی قلمتان دلنواز و شاعرانه ست
      حالا چ با تامل و چه بداهه
      بی نهایت زیبا و خواندنی ، کمال جان...

      سپاسگزارم از سرشک ناب قلم و زلال آیینه ی مرامتان بزرگوار...

      در شب هستی خود در طلب نیستی ام
      وای ازاین واقعه تاب و تب نیستی ام
      .
      ای که فانوس ترین بارقه ی عمر منی
      پیش دریای دو چشم تو لب نیستی ام
      .
      روزهایم همه با درد که شاید برسند
      آخرین لحظه ی هستم به شب نیستی ام
      .
      دست کوتاه من و دامن سبزینه ی عشق
      شهد شیرین شراب رطب نیستی ام
      .
      واجبم مانده سر کوچه و من بیهوده
      چشم در راه یکی مستحب نیستی ام
      .
      من چسان عقده دل وا کنم اینجا که کنون
      هستی ام بودی و گشتی سبب نیستی ام
      .
      جان دلجو مزن آتش تو به دنیای تبم
      که مرا برده طبیبم مطب نیستی ام

      rose rose rose rose rose

  • فاطمه اکرمی   12 امرداد 1394 14:10

    سلام وعرض ادب
    خدمت استاد مهرپرور
    زیبا نگارشهایتان رامی خوانم. ومی اموزم
    بزرگوار همیشه شادوسر حال وهمیشه پیروز rose rose

  • علی اکبر سلطانی   12 امرداد 1394 18:10

    سلام و عرض ارادت ...

    نیمایی تان به دل چسبید ..
    من خود از قافله درد زمان جاماندم..

    بوی سهراب داشت ....

    درودتااان استاد ...
    rose applause applause applause

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا