گذری بر شعر نیمایی و ادبیات کلمه گرا

«گذری بر شعر نیمائی و ادبیات کلمه گرا»
«تا کی به انتظار قیامت توان نشست
برخیز تا هزار قیامت به پا کنی » مهدی اخوان ثالث
از دیر باز تا کنون ادبیات ایران و جهان ،هر روز هر روز محسوس و یا غیر محسوس در تغیر و تحولی تکامل گرایانه ،مدام دچار استحاله می شود .از گاتهای زردشت گرفته تا اسطوره های یونان باستان ،تغزلهای عارفانه _عاشقانه،حماسه های بزرگ تا ادبیات دیروز یعنی شعر نو یا نیمائی و شعر سپید تا ادبیات امروز یعنی انواع شعر گفتار ،حرکت ،غزل نوین مرحوم سیمین بهبهانی و...و همچنین انواع رمانس ها ،داستانها ،و داستانکها همه و همه در مکتب ها و سبک های متفاوت به صورت نا خودآگاه به دنبال یک قله اند و آن تکامل یافته ترین ژانرادبی است و ما فرزندان «مکتب ادبی اصالت کلمه» این تکامل یافته ترین صورت را در «متن کلمه محور» می بینیم که شاهراهیست برای عریانیت ،حضور و مشارکت توأمان کلمات در ارائه حقیقت های عمیق در یک انسان متعالی .
بالغ بر یک دهه است که از عمر مکتب ادبی اصالت کلمه می گذرد اما با این وجود هنوزا هنوز هستند اذهانی که بدون خوانش ادبیات دیروز و امروز و حتا بیانیه ،مقالات ، کتب و متون ارائه شده بر اساس مؤلفه های گفته شده را سبکی دیگر از شعر می دانند و اظهار می دارند که این مکتب هیچ حرف تازه ای برای گفتن ندارد و آنچه که تا به حال ارائه شده بدیهی و امری مبرهن است.در این مقال ما فرصت را مغتنم دانسته تا با توجه به اصول بنیادین شعر نو نگاهی گذرا داشته باشیم بر معضلات شعر و ادبیات امروز و طریقت های فرا شعر و فرا داستان کلمه محور.
ابتدا سخن را آغاز می کنیم با یک سؤال …
_دیدگاه فرزندان مکتب ادبی اصالت کلمه در مورد ادبیات امروز چیست؟
_ادبیات امروز فرزندان نا خلف کلامهای زردشت پسنتا مزد هستند .ادبیات دیروز و دیروزتر ما یکی از قطب های هنر ،ادبیات و حتا فلسفه جهان بود آنچنانکه ردپای شعور و تفکر باستان ما را می توان در ادبیات و فلسفه غرب و یونان باستان جستجو کرد و به رگه هائی قوی مثلأ در فلسفه جناب فیثاغورث وجناب فلوطین و سایرین رسید و همچنین قدرت نمائیهای قلمی ، فکری _فلسفی و هنری حافظ ،فردوسی ،مولانا و سایرین را در ادبیات جهان شاهد هستیم.اما امروز از آن خورشیدهای درخشان چیزی جز شب پره هائی با نور مصنوع باقی نمانده است ،ژرفنای ادبیات حماسی ،تغزلهای عارفانه _عاشقانه ،و شعر سپید و نیمائی جایش را به سانتی مانتالیست گرائی ها ، واژه بازیهای پوچ و بازیهای سطحی زبانی داده است .شعر وداستان به روزمره گی و روز مرگی رسیده اند ،کلمات ماتریالهائی هستند صرفأ برای بیان احساسات سطحی در همه جوانب ،شعر به جای عمق و ژرفنای شعور به نسیمی گریزان در ساحلی نه چندان آفتابی می ماند که عطری بی جان را با خود حمل می کند که به محض استشمام چیزی از آن باقی نمی ماند وهیچ دگرگونگی ، طوفان عاطفی و غلیان احساسی و شعوری را هم به دنبال ندارد چنانچه حکایتهای مولانا وغزل های حافط به دریائی شبیه بودند که امواج خروشان آنها طوفانهائی در مخاطب و خوانشگران ایجاد می کرد که هنوزا هنوز اینان خدایگان شعر و شعور هستند و متأسفانه داستان اوضاع بدتری دارد.
_پیشنهاد شما برای ادبیات امروز چیست؟
_پیشنهاد ما واضح است ،ادبیات کلمه گرا.نه مطلق گرائیهای ادبیات کلاسیک و نه نسبی گرائی های ادبیات امروز ،عصر حقیقت گرائی خودآگاهانه در ادبیات امروز آغاز شده است و به قول نیمای بزرگ:«ما صدای مخفی عالم و رونق آینده ایم» که در قالب مکتب ادبی اصالت کلمه امکان حضور یافته ایم.
_یک روز شعر نیمائی و تلاشهای خستگی ناپذیر« نیما »اتوریته شعر کلاسیک را شکست،فرا شعر و فرا داستان کلمه محور چگونه می توانند بحران شعر امروز را حل کنند؟
_فرا شعر و فرا داستان نتیجه هم افزائی و آشنائی زدائی از تمام پتانسیلهای بالقوه و بالفعل شعر و داستان به روزمره گی رسیده برای رسیدن به جنس سوم کلمه یعنی گونه های ادبی دیگرچه ژانرهای حاشیه ای بالفعل چه بالقوه است و در نهایت فرا روی ازهمه اینها برای رسیدن به متن کلمه محور ،برای انجام این کار نیز ابتدا با ارتباط بی واسطه باید تمام پتانسیل های بالفعل را شناخت سپس به گفته سهراب:«چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید» و از آنها فرا روی کرد و عصر حقیقت گرائی خودآگاهانه را در ادبیات با هدف قرار دادن کلمه رقم زد و طریقه تازه ای در نگاه به جهان خلق کرد البته نه مانند گذشتگان در عرصه محدود و بسته شعر به تنهائی و یا داستان به تنهائی ،بلکه با فراروی و آشنائی زدائی از تمام پتانسیلهای شعر و داستان و سایر ژانرهای گفته و نا گفته ادبی .
_یکی از خصوصیات فرا شعر و فرا داستان کلمه محور شکستن مرز بین شعر و داستان است چیزی شبیه به شعر نیمائی و کار نیما که قصد داشت عناصر داستان ،نمایشنامه و نقالی را به خدمت شعر در بیاورد .آیا هدف فرا شعر و فرا داستان ادامه کار نیما است؟
_«شکستن» مرز بین شعر و داستان نه! اصولأ مکتب ادبی اصالت کلمه با «شکستن ،تحقیر ،نفی و فرو پاشی » بناهای پیشین مخالف است ، نگرش ما ارتباط دیالکتیکی_ادراکی با ساحت کشف شده ﻯ سیستم ها و نوع های ادبی است تا با فراروی از چهار چوبه های بسته آنها با چشمانی گشوده تعمق گرایانه از آنها به سمت تکامل فراروی کنیم .پس در طریقت فرا شعر و فراداستان عریان ما از شعر محوری برای رسیدن به جنس سوم کلمات و هم افزائی پتانسیل های این دو جنسیت به سمت شریعت داستان فرا روی می کنیم و همچنین بالعکس،ما مرزی بین شعر و داستان قائل نیستیم که حالا مجبور به شکستن آن باشیم چرا که هردوی این شریعت ها در وحدت کلمات محو می شوند و به یگانگی می رسند.اما در شعر نیمائی ،نیمای بزرگ به هیچ وجه قصد انحلال شریعت شعریت و داستان را نداشتند ایشان تنها می خواستند عناصر داستان ،روایت ، نقالی و نمایشنامه را به خدمت شعر در بیاورند یعنی چارچوبه کار نیما خلاقیت در عرصه شعر است.تفاوت دیگر ما با نیمای بزرگ در این است که در حرف های همسایه نامه 49 می گویند:«کسی که شعر می گوید به کلمات خدمت می کند زیرا کلمات اند که مصالح کار او هستند» فارق ازدید مثبت ایشان از یک بعد که سرایش شعر را خدمت به کلمات دانسته اند از بعد دیگر کلمات را مصالح کار شعر و داستان دانسته اند. در حالیکه از دیدگاه ما شعر و داستان و عناصر شعری و داستانی و دیگر ژانرهای ادبی بالفعل و بالقوه مصالح کار ما برای ارائه وجود ،حضور و مشارکت واژگان در متن کلمه محور هستند.و کلمه مادر شعر و داستان است .محرز و مشخص است که جناب نیما مرزی مستحکم به پهنای تاریخ پشت سرشان را بین شعر و داستان قائل بودند در حالیکه ما اینگونه نمی اندیشیم هدف ما محو کردن و هم افزائی این مرز و مرزهای دگر است در حالیکه قصد و هدف نیما و دیگران فقط شعر بود چنانچه خود ایشان اظهار می دارند که :« من با در هم شکستن قوالب محدود شعری به وسیع شدن آن کمک کرده ام »اما مکتب ادبی اصالت کلمه وارون تمام نگرشهای پیشین که کلمه را وسیله ای صرف می دانستند عرصه هماره پهناور کلمه را هدف و مقصود راه قرار داده است و در این راه از تمام پتانسیل هائی که جناب نیما و دیگران به ادبیات ایران و جهان افزوده اند استفاده می کنیم.
_برای مشخص تر شدن تفاوتهای طریقت های ادبی فرا شعر و فرا داستان کلمه محور از شعر نیمائی و حتا شعر سپید اجازه بدهید قدری ریزتر به تفاوتها از لحاظ تئوریک و عملی نگاه کنیم مشخص ترین کار نیما در شعر نو شکستن اوزان عروضی شعر کلاسیک و حذف «من » متکلم وحده از شعر بود .در طریقت های فرا شعر«غزل عریانیستی و واژانه» و فرا داستان اوزان به چه صورت است و تکلیف «من »متکلم وحده یا خود شاعر چه می شود؟
_ذکر یک نکته لازم است که طریقت های فراشعر و فرا داستان به دنبال متمایز کردن و کسب هویت مستقل در ادبیات ایران و جهان نیستند چرا که در نهایت فرا شعر و فرا داستان به نقطه ای می رسند که دیگر نتوان آنها را از هم تمیز داد.یعنی رسیدن تمام کثرات شعری و داستانی به وحدت «کلمه».اما در بحث اوزان عروضی ،ما در فرا شعر و فرا داستان بنابر توان قلمی و ذوق فردی از هفت دستگاه وزنی استفاده می کنیم:1-وزن عروضی سالم2-وزن عروضی شکسته3-وزن نیمائی که خاص نیماست4-وزن مرکب که ترکیب هنرمندانه چند بحر عروضی است5-وزن پیوندی که ترکیب چند بحر عروضی یا بی وزنی در یک متن است6-وزن سپید7-و انواع موسیقی هجائی ،ریتمی ،حسی ،هندسی و...من باب حذف «من»متکلم وحده در شعر نیمائی باید بگوئیم که در شعر کلاسیک استفاده ممتد از مونولوگ و بیان حالات روحی خود شاعر باعث به وجود آمدن تیپ های مشخصی شده بود ،شعر کلاسیک ایران اسیر یک سابژکتیویته قوی و کل گرائی مستبدانه بود. نیما من متکلم وحده را از شعر حذف کرد تا شعر را از این اتوریته رها کند و در زمان خودش یک انقلاب ادبی بود به جای آن در شعر پرسوناها را آورد وبا تفاوت لحن به آنها شخصیت داد.در یونان باستان ارسطو فلسفه را از آسمان به زمین آورد و آن را زمینی کرد در ایران نیما با توجه به ابژه و توصیف عناصر نمایشنامه ،نقالی ،داستان و ایجاد دیالوگ شعر را در ایران زمین زمینی کرد. در طریقت فرا شعر و فرا داستان نیز بر خلاف قدما نه به دنبال سابژکتیویته محض است و نه به دنبال ابژکتیویته محض ! نه من متکلم وحده را رد می کنیم و نه دیالوگ را ،تنها به اقتضای شرایطی که بر جزء جزء فضای متن حاکم است آنها را در متن جانمائی می کنیم همانطور که در عالم واقع « طبیعت و انسان »شامل ابژکتیویته محض نیست متن کلمه محور نیز به دنبال ارائه ابعاد متغیر و ثابت حقیقت های عمیق در دل کلمات است.که این امر میسر نمی شود جز با هم افزائی فضاهای سابژکتیو و ابژکتیو در متن و رسیدن به جنس سومی از این دو، همانطور که در عالم واقع است ،فضای حاکم بر یک متن کلمه محور نیز هم ذهنی است و هم عینی .پس طریقت فرا شعر و فراداستان دارای متنی مولتی فونیک _چند صدائی_ است که با حضور کاراکترهای گونا گون که راوی و حتا نویسنده یکی از آنها می باشد بر اساس حادثه های زبانی و همچنین حادثه های «روائی _تغزلی »به پیش می رود و این کثرت بایستی در متنی منسجم ،یکپارچه و ارگانیک شکل بگیرد تا همه اجزاء،کاراکترها ،نشانه ها ،صداهای مختلف و گاه به ظاهر متضاد در آن به وحدت برسند.
_ پس می توان گفت طریقت های فرا شعر و فرا داستان یک ساختار و فرم واحد و منسجم داررند؟
_ساختار و فرم یکپارچه و واحد همانند غزل،قصیده و مثنوی که پیشاپیش یک چارچوبه و باید خاص را به متن تحمیل می کند نه! زیرا که هر متنی با توجه به تجربه های گوناگون از فرمها و ساختارهای متنوع و گاه خلاقانه و ابتکاری و پیرنگهای یک یا چند محوری استفاده می کند بنابراین طبیعی است که تکنیک هائی همچون واگویه های درونی یا مونولوگ،سولی لوگ یا گفتگو بایک کاراکتر ناشناس می تواند به متن غنای هنری بیشتری ببخشد.به این ترتیب متون مولتی فونیک در فراشعر و فرا داستان بی آنکه خود را محدود به قرار دادهای محدود کننده کنند بر اساس نگرش وحدت در کثرت و کثرت در وحدت شکل می گیرند.
_وحدت در کثرت ،کثرت در وحدت یک المان عرفانی است .بازخورد آن در دنیای تئوریک ادبیات چگونه اتفاق می افتد؟
_در واقع همه شریعت های ادبی ژانر داستان با تمامی کثرتشان در هنگامه فرا روی به سمت جنسیت داستان خودشان را در جایگاهی وحدت آفرین می یابند.به همین طریق کثرت شریعت های شعری نیز در زیر لوای جنسیت شعر به وحدت خواهند رسید و در گام بعدی فرا روی از جنسیت های شعری و داستانی .و بالاخره تمام این کثرتها همه و همه در وجود کلمات به وحدتی بی پایان خواهند رسید.
_وحدت کلمات ؟چگونه؟
_بله هر کلمه ای در خود دارای حقیقت عمیق است و حقیقت عمیق در کلمات دارای دو بعد هم افزاست 1)بعد ثابت حقیقت عمیق 2)بعد متغیر حقیقت عمیق ،یک کلمه هنگامی که در متن حضور پیدا می کند با یک معنای ثابت حضور دارد که با کلیت متن دارای هماهنگی پویائی است.وچون این کلمه دارای ابعاد متغیر نیز هست آنرا از حیث معانی کلی اش که در طول زمان دچار استحاله و تغیر شده اند ،باید باز شناخت.در واقع کثرت معانی و پتانسیلهای شعری و داستانی گوناگون در وحدت یک کلمه و وحدت یک کلمه در کثرت تمام تأویلها و پتانسیلهای شعری و داستانی که در متن از آن کلمه و دیگر کلمات به دست خواهد آمد
_ممکن است عناصر محوری شعر نیمائی را با عناصر محوری فراشعر و فرا داستان عریان مقایسه کنید؟
_یکی از عناصر محوری شعر نیمائی ،با توجه به اینکه نیما خواهان نزدیک شدن شعر به ابژه و درک ابژه و یا بهتر بگویم درک حضور دیگری است حلول،تخمیر ،ذوب؛ و در کل فنا از خویشتن می باشد که ما را به زایش در دیگری و درک او پیوند می دهد .نیما می گوید:«خیلی زشت است که فقط آدم عاشق زنی باشد و تمام شعرهایش در تمام عمر راجع به آن زن...آدم مجموعه خودش است به اضافه دیگران،هیچکس خودش به تنهائی نیست...»و برای درک حضور دیگری ما را به خوب دیدن ،خوب شنیدن مخصوصأ شنیدن صدای مخالف و درک نا همواریهای آن ،تطهیر آنچه به دست آورده ایم از این شنیده ها و دیده ها در خلوت ،جدا شدن از خود و با چشم دیگری دیدن راهنمائی می کند.نیما معتقد است که در شعر سنتی همه چیز و همه کس تنها از منظر شاعر دیده شده و به گونه ای باطنی و ذهنی برای ما تصویر می شود چنانچه:« به شما گفته بودم که شعر قدیم ما سابژکتیو است یعنی با باطن و عادات باطنی سر و کار دارد...نمی خواهد چندان متوجه آن چیزهائی باشد که در خارج وجود دارد...» می بینید نیما می خواهد عناصر در شعرش حضور عینی داشته باشند به همین دلیل علاوه بر شکستن اوزان ،حذف من متکلم وحده ،تغیر صورت و زبان از وصف هائی که به جزئیات اهمیت می داد بیشتر استفاده می کند از کلمات سابژکتیو و یا همان کلمات «معنا» استفاده نمی کند و عینیت گرا تر عمل می کرد و برای این منظور عنصر روایت در داستان را به خدمت گرفت و به یاد داشته باشیم که تمام این نو پردازیها و نو گرائیها در عرصه هماره بسته شعر و شریعت ادبی ایشان که سمبولیسم و رومانتیسیم اجتماعی است ،انجام می شود و داستان را به خدمت شعر در آورد.در حالیکه مهمترین عنصر در فرا داستان و فراشعر فرا روی از چارچوبه های بسته و قراردادهای تحمیل شده جنسیتهای شعر و داستان است.و دومین عنصر ارتباط بی واسطه است ابتدا با خود سپس با دیگری و در نهایت جهان اطراف به منظور رسیدن به ابعاد متغیر و ثابت حقیقت های عمیق در دل کلمات و جانمائی وجودگرایانه ﻯ گشتالتی کلمات در متن به صورتی که هر جزء کل را در خود بنمایاند و کل بدون هیچ اتوریته ای وجود گشتالتی واژگان را در متن پذیرا باشد تا با مراقبه شناور در متن به تمام ابعاد هولوگرام گونه کلمات در جهان چهار بعدی رسید .پس متن کلمه محور نه آنچنان کل گرااست که از جزئیات غافل شود و نه آنچنان جزءگرا است که از کلیت غافل شود بلکه دارای یک سیستم کل در جرء و جزء در کل مادر ما است.
_گفتید جنس سوم؟ممکن است تعریف دقیقی از این اصطلاح ارائه بدهید؟
_جنس سوم یعنی پتانسیلهای بالقوه ای که قلم های جستجوگر و پویندگان راستین هنر و ادبیات به علت سلطه مکان و زمان و همچنین اتوریته بی چون چرای جنسیت های شعر و داستان از آن غافل شده اند که با فراروی ،مراقبه شناور در متن و ارتباط بی واسطه حین هم افزائی شعر و داستان و دیگر ژانرهای ادبی بر نویسنده پدیدار می شوند.
_مراقبه از مراقبت می آید یعنی همواره مراقب و مواظب افکار حالات و روحیات خود بودن آیا متن کلمه محور نیاز به چنین ریاضت پر توان ذهنی دارد؟
_جناب شاملو من باب سرایش شعر می گویند:«عرق ریزان روح»! اما در مورد مراقبه شناور در متن جناب استاد «آرش آذرپیک»باور دارند که :« در وجود انسان فقط یک ضمیر مادر وجود دارد که آنرا «شعور فراآگاه »می نامند این ضمیر از دو بعد هم افزا تشکیل شده است الف)بعد باطنی شعور فراآگاه ب)بعد ظاهری شعور فراآگاه »شعور خودآگاه و ناخودآگاه فردی و جمعی که اولی تویط فروید و دومی توسط یونگ کشف شد قلمرو های کشف شده اند.مراقبه شناور در متن حاصل یک سکر و سهو توأمان است .هیچ متنی نه حاصل شعور خودآگاه محض است و نه نا خودآگاه محض بلکه با ارتباط بی واسطه با ژانرهای ادبی و با تحلیل و موشکافی حتا کوچکترین آنها پتانسیل های بالقوه بسیاری را از لایه های پنهان شعور باطنی وارد ساحت شعور ظاهری می کنیم و حاصل چنین فعل و انفعالی نوعی جنس سوم از نوع نوشتاری کوششی _جوششی است.چیزی که باعث می شود در عین مکاشفه شعور ناخودآگاه و سیالیت و شناوری خاصی که در شریعت سورئالیستها توصیه می شود نگاه حکیمانه و تحلیلگر خودآگاهانه را هم داشته باشیم که در شریعت های رئالیستی و ناتورآلیستی پیشنها می شود.
_یکی از عناصر اصلی شعر نو به خدمت در آوردن داستان ،نقالی و نمایش و توجه به ابژه بود که مستلزم مشاهده وصف و به تصویر در آوردن است آیا متن کلمه محور که داستان را جدا از شعر نمی داندمی تواند به نمایش درآید؟
_شعر نو از نظر نیما باید قادر باشد مثل تئاتر «زنده را با آنچه که در خارج زنده است»ارتباط دهد پرسونا ها حرف خودشان را بزنند و شاعر وصف کننده ﻯ حالات پرسونا ها و وضعیت صحنه است و این یعنی محو شدن زاویه ﻯ دید نویسنده یا شاعر .بسیاری از منظومه های نیما ،اخوان و شاملو ،روایت شاعرانه ای از یک داستانند که می توان آنها را به نمایش در آوردو وصف جزء ثابتی از آن شعر است در برخی از شعرها وصف به گونه ای است که دقت عمل یک داستان نویس در آن رعایت شده است یعنی متن حاصل انحلال شعر و داستان نیست و می توان در آن مرز بین شعر و داستان را مشخص کرد حتا می توان آنها را به نمایش در آورد چرا که در نظر نیما و پیروانش ،ابژکتیویته یعنی در یافت واقعیت اشیاء و اشخاص آنچنانکه در جهان بیرون از ذهن شاعر وجود دارد و انتقال و احضار آنان در شعر،نه باز گفت تأثیری که بر شاعر می گذارد.اما در متن کلمه محوروضع به گونه ای دیگر است و جناب استاد آذرپیک تنها چند پیشنهاد در قالب مؤلفه های ثانویه ارائه داده اند و راه را تا فراخنای کلمه برای خلاقیت و نو آوری عریان نویسان و عریان اندیشان باز گذاشته اند و هیچ گاه یک متن کلمه محور به این پیشنهادات ختم نمی شود .این پیشنهادات عبارتنداز :الف)عدم به نمایش در آمدن . ب)عدم قابلیت تعریف . ج)و عدم خلاصه شدن یک متن کلمه محور. بنابر این چون متن کلمه محور عریان نویس را تنها به دقت و به تصویر در آوردن ابژه فرا نمی خواند ،«غیر قابل به نمایش در آمدن »است چرا که قابلیت تجسم و تصویر تنها بعدی از کلمه است نه تمام آن و در داستان ،تصویر ،تجسم ،وصف و روایت کلمات را در خود محدود کرده اند .متن کلمه محور غیر قابل به نمایش در آمدن است زیرا اولأ در صورت به نمایش درامدن کلیت آن هیچ رغبتی برای خوانش متن باقی نمی ماند چنانچه بینوایان ،سفرهای گالیور ،زنان کوچک و آرزوهای یزرگ را که به نمایش در آمده اند ،کمتر کسی به سراغ متن اصلیشان می رود تا با خوانش عمیق آنها را در یابد ثانیأ تنها یک داستان محض و محدود به جنسیت داستان را می توان به نمایش در آورد زیرا ژانر داستان با تمرکز بر تصویر در تمام گونه هایش باعث فرو کاستن ارزش هنری کلمه در همان بعد خاص شده است،همچنین یک فرا داستان را« نمی توان به تعریف» نشست زیرا تعریف کردن یک روایت در فرا داستان و فرا شعر تنها محدود کردن کلمه به جنبه صوتی _تصویری آن است و در صورتی که بتواند بار هنری متن را منتقل کند کاهش غیر هنری ابعاد دیگر آن واژه و واژه های دیگر است و «خلاصه کردن »یک فرا داستان یا فراشعر توهین مستقیم به وجود سایر واژه گانی است که در آن متن با تمام بار متنی_ فرا متنی خودآگاهانه از گردونه روایت خارج خواهند شد.
_وقتی که نیما در حرف های همسایه نامه 49می گوید:«این فکر را از منطق مادی گرفته ام که اصل علمی است که هیچ چیز خودش نیست بلکه نتیجه خودش با دیگران است»ما را به دیگری در برابر خود ارجاع می دهد و تأکید می کند که نباید تصاویر شعری و ابژه حاصل اثری باشد که بر حالات و عواطف شاعر می گذارد بلکه خود ابژه باشد چنانچه باز هم در نامه 35 می گوید:«سعی کنید همانطور که می بینید بنویسید و سعی کنید شعر شما نشانی واضح تر از شما به دست دهد »در متن کلمه محور عواطف و حالات نویسنده و زاویه دیدش چگونه بیان می شود و «من» متکلم وحده در متن کلمه محور چه جایگاهی دارد؟
_هر اثر ادبی اصولأ در اثر تأثیری به وجود می آید که به قول نیما همین دیگری یا طبیعت بر روی نویسنده یا شاعر می گذارد و شعر بازگفت این تأثیر است حتا نیما ،شاملو ،سهراب ،فروغ و دیگربزرگان ادبی از این تأثیر مبرا نبو ده اند به هر حال تلاش نیما و دیگران در این زمینه قابل ستایش است اما چه نا خودآگاه و چه خودآگاه «من»متکلم وحده چه در اثار کلاسیک و چه در آثار معاصر حضور دارد.در متن کلمه محور نیز زاویه دید عریان نویس در فضای متن حضور دارد اما در قالب یک کاراکتر به نام «کاراکتر هرموتیک» که یک مؤلفه ثانویه است و دوشادوش سایر پرسونا ها در فضای متن پرداخت می شود و بانو نظریان در مجموعه «فرا زن»از آن استفاده کرده اند و حضورش کاملأ خودآگاهانه است و حتا گاه توسط راوی متن حضورش روایت می شود «هرموتیک» در واقع کاراکتری نا مرئی است که از فرط نا شناس و مستتر بودن شاید یه زعم خوانندگان حتا گاه خوانشگران جزئی از صحنه پردازی متن محسوب می شود اما پس از جانمائی در متن به هیچ وجه قابل جابه جائی حذف و نادیده گرفته شدن نخواهد بود زیرا بنابر اصالت وجود گشتالتی که هر جزء کل را در خود می نمایاند و کل حاصل هم افزائی اجزاء است ،زاویه دید عریان نویس نیز در متن یک جزء وجودی است که با هم افزائی با سایر عناصر چه در حیطه فضاهای سابژکتیو و چه در حیطه ابژکتیو کلیت متن را به وجود می آورد .نیما بر خلاف قدما توجه را به ابژه و دیگری معطوف کرد البته به طور محض و در قالب مکتب سمبولیسم و رومانتیسیم اجتماعی ،اما در متن کلمه محور که هدف ابعاد ثابت و متغیر حقیقت عمیق در دل کلمات است ابژه به تنهائی نمی تواند بیانگر تمام پتانسیلهای بالفعل و بالقوه ای که در ذات هولوگرام چها بعدی کلمات نهفته است ،باشد .وباطن نویسنده و تمام وقایع سورئال به غنای هنری _ادبی متن می افزاید
_با توجه به اینکه تحولات نیما در سه سطح صورت و قالب ،زبان ادبی و معنی داری بود که آثارش را از متون کلاسیک متمایز کرد متن کلمه محور تا چه اندازه به عریان نویس آزادی عمل می دهد و در کل آزادی یک نویسنده چگونه است؟
_با توجه به گفته های جناب استاد آذرپیک «هنگامی که ما در دنیای شریعت های ادبی زیست می کنیم اوج رها شدگی ما به نقطه ای «آزادی در انتخاب » می رسد که آخرین دست آورد تمدن و ادبیات غرب نیز همین است که مصداق بارز آن مکتب ادبی _فلسفی اگزیستانسیالیسم می باشد یعنی ما می توانیم و آزادیم که بین دو یا چند شریعت ادبی مثل رئالیسم یا سورئالیسم و..یکی را بر گزینیم یا بین انواع و قالبهای ادبی و همچنین در بقیه موارد، به هر صورت دنیای مکتب اصالت شعر و داستان جهان «آزادی در انتخاب »است اما در ادبیات کلمه گرا ما ناچار نیستیم بین دو یا چند گزینه یکی را انتخاب کنیم زیرا ایمان داریم وارون آنچه در روبنا مشاهده می شود این ژانرهای ادبی هیچ تضادی با هم ندارند و در زیر بنا همه و همه اعضاء یک پیکره زنده به نام «کلمه»اند.بنا براین ادبیات کلمه گرا به اصل «آزادی از انتخاب »می رسد که بر طبق آن ما ناگزیر نیستیم از بین گزینه های پیش روی خود که در روبنا می توانند متضاد هم باشند یکی را انتخاب کنیم زیرا همه کثرتهای ادبی در وجود بی پایان کلمات به وحدت می رسند.»و رئالیسم با سورئالیسم در تضاد نیست از نظر ما انتخاب یک بعد ،نوعی پندار پرستی در ادبیات است که به صورت خود آگاه یا ناخودآگاه یعنی کفر ادبی وپوشاندن و انکار قلمی آن لایه با پتانسیل ها، چنانکه کلاسیک ها با بت کردن سوژه و انکار ابژه تنها از معدودی از پتانسیل های کلمه استفاده کرده نیما هم به همچنین با انکار سوژه و توجه به ابژه دچار همین کفر ادبی شد هرچند در ادبیات انقلاب ادبی برپا کرد اما سایر پتانسیل ها را در کلمه محدود کرد و اصالت کلمه با اصل« آزادی از انتخاب» برای نوسینده هیچ باید و اتوریته ای قائل نیست چرا که به قول حضرت مولانا:
تا با تو ز هستی، تو، هستی باقیست ایمن منشین که بت پرستی باقیست
گیرم بت پندار شکستی آخر آن بت که ز پندار برستی باقیست
بنابراین قیاس، متن کلمه محور نه سبکی از شعر، بلکه ژانری فرارو در مکتب ادبی اصالت کلمه است که خواهان کامل ترین صورت ها و جنس سوم در یک متن کلمه محور است و شایان ذکر است که هر متنی که با عنوان فراشعر یا فراداستان ارائه می شود صرفاً تجربه ای است بنابر ذوق و توان قلمی فرد برای رسیدن به جنس سوم و کامل ترین صورت و هرگز نمی تواند نماینده ﻯ تام و تمام متن کلمه محور باشد.



نیلوفر مسیح


کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 678 نفر 1126 بار خواندند
ستاره اسفندیاری (29 /10/ 1394)   | مرتضی اربابی حکم آبادی (04 /11/ 1394)   | کرم عرب عامری (07 /11/ 1394)   | عظیم صوفی (27 /11/ 1394)   |

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا