مقاله ی چرا مکتب ؟؟


«چرا مکتب...؟»


چندیست زمزمه هایی مبهم از گوشه و کنار انجمن های ادبی استان و یا اهل ادب به کنایه و گاه به صورت مستقیم در قالب یک پرسش منطقی که الزامأ باید پاسخی معقول در بر داشته باشد،به گوش می رسد که:چرا فرزندان «اصالت کلمه» به جریان ساده و پیش پا افتاده ای که از نظر همگان امری بدیهی و مبرهن است و جز یک سبک ساده شخصی که محصولی تقلیدی از ادبیات غرب می باشد نام «مکتب »گذاشته اند آیا نه این است که آنان آب در هاون می کوبند و به دنبال باد می دوند؟
در پی این اظهار نظر های شخصی و غیر فنی و با توجه به گفته های جناب استاد«آرش آذرپیک» بنیانگذار این دیدگاه،علت گزینش نام «مکتب» را بررسی کرده ایم که شرح آن در ذیل خواهد آمد.
_ابتدا از ریشه گاه کلمه «مکتب» آغاز می کنیم، به راستی ریشه این کلمه کجاست و مفهوم آن چیست؟
_«ایسم» در لغت به معنای اصالت ،اصول ؛ رویه و نمونه آن است ،ریشه این پسوند در زبان یونانی به معنای «شکاف» است و در ابتدا در مورد مسلک ها و انشعاباتی به کار می رفته است که از کلیسا و مذهب مسیح منشعب شده اند،اما بعدها به صورت یک پسوند رایج به دنبال واژه ها و اصطلاحات ادبی، هنری،عرفانی،فرهنگی و...بکار رفت،اصطلاح یا واژهای که به «ایسم» ختم می شود،یک عقیده ،مرام و مسلک نو بنیاد است که با عقاید ماقبل خود در تضاد است و با آن فرق می کند.
اما مکتب از دیدگاه اهل ادب و هنر به دسته ای از نویسندگان یا شعرا گفته می شود که خلق آثار خود را بر اصول معینی توافق می کنند گاهی این اصول به صورت بیانیه منتشر می شود.و چنانچه یک مکتب کشورهای مختلفی را تحت تأثیر قرار دهد به آن نهضت می گویند مثل رومانتیسیسم که یک نهضت جهانی در ادبیات بود و یا ایماژیسم ،که عنوان گروهی از شعرای آنگلوساکسون در اوایل قرن بیستم بود که تنها در حد یک مکتب باقی ماند.
_حال جای این پرسش باقیست که آیا دو واژه «سبک»و «مکتب»دو واژه متفاوت با مفهوم متفاوتند یا دو واژه متفاوت با مفهوم یکسانند؟
_غالبأ بین این دو واژه خلط معنی وجود دارد از این رو ذکر تفاوتهایی که بین سبک و مکتب وجود دارد به نظر ضروری می آید.در ابتدا باید گفت که مکتب بر پایه اصول فکری و گرایشات آگاهانه گروهی از نویسندگان یا شعرای همفکر ایجاد می شود،اما سبک به شیوه و طرز بیان هنرمند عطف می کند و این شیوه و طرز پدیده ناخودآگاه است که تحت تأثیر عوامل مختلفی چون ،جهان بینی فردی، پیشینه فردی، زمینه تربیتی،محیط اجتماع ،دوره تاریخی و گرایشات روحی_فردی نویسنده یا شاعرشکل می گیرد.
دیگر آنکه مکتب ،نظریه ای معین است برای مثال ناتورالیسم بر اساس نظریه داروین که انسان را از جمله دیگر حیوانات به شمار می آورد ،شکل گرفت و به ادبیات راه یافت اما اینکه همه نویسندگان ناتورالیست دارای ویژگی های سبک شناسیک یکسان باشند امری نامعقول می باشد. زیرا هریک از نویسندگان شیوه بیان خاص دارد که منجر به تفاوت بین او و دیگران می شود.نکته مهم و شایان ذکر آنکه در تشکیل مکتب ابتدا اصول معینی پایه ریزی و مورد موافقت اعضاء گروه قرار می گیرد سپس مکتب جنبه رسمی پیدا می کند.اما در پیدایش سبک ابتدا آثار به وجود می آیند سپس بر مبنای ویژگی های مشترک بیانی ،آثار نوشته شده دسته بندی می شوند،مکتب تأسیس می شود اما سبک همراه با نویسنده یا شاعر خلق می گردد،معمولأ مکتب علیه شرایط خاصی ایجاد می گردد اما پیدایش سبک تحت تأثیر شرایط مختلف درونی نویسنده یا بیرونی او پدید می آیدهر نویسنده یا شاعر ماندگاری لزومأ دنباله رو سبک خاصی است ولی لزومأ به مکتب خاصی تعلق ندارد،ولی تک تک اعضاءیک مکتب یا منش فکری_ادبی به شرط آنکه هنر مندی خلاق باشند خود دارای سبک هستند به عبارت دیگر سبک اعم بر مکتب است.
_پس از ذکر این مقدمه کوتاه باید پرسیده شود که به توجه به برهه زمانی_مکانی آیا ما همچنان باید تحت تأثیر دگمات معنایی کلمات در مورد دو کلید واژه سبک و مکتب باقی بمانیم؟
_ مسلمأ از لحاظ برهه زمانی _مکانی این کلید واژه ها می توانند دچار استحاله معنایی شوندهرچند ما این تعاریف را رد نمی کنیم اما ترجیح می دهیم قدری دایره این تعاریف را گسترده تر کنیم ،از نظر ما «مکتب»شیوه نگرش به کلمه و نوعی جهان بینی است که با کشف دیدگاهی در جهان کلمه و گاه از طریق ادبیات نشر پیدا می کند،در واقع یک نوع نگرش که نگارشی خاص را در پی خواهد داشت.و چارچوبه مکتب یا ایدئولوژی همان بایدها ونبایدها یا جهان بینی خاص فکری _ادبی است که نظریات خاصی را در ادبیات یا سایر حوزه های علمی_تفکری اعلام کرده و به گسترش آن ایدئولوژی می پردازد از همین رو به این مکاتب ،مکاتب ایدئولوژیستی می گوئیم.
در این صورت جهان بینی خاص «مکتب اصالت کلمه» چیست؟آیا ایدئولوژیستی است؟_
_جهان بینی ما اصالت کلمه در برابر اصالت شعر و داستان است. اما ایدئولوژیستی نیست بلکه شناخت شناسی است.
_آیا آین بدان معنی نیست که دیدگاه «اصالت کلمه» هیچ ایدئولوژی یا چارچوبه مشخصی ندارد؟
_هر مکتبی الزامأ چارچوبه فکری _فلسفی خاص خودش را دارد.«اصالت کلمه» هم مؤلفه ها و اصول خاصی ارائه کرده است،اما با این تفاوت که اصول آن شریعت ادبی نمی سازد ولی سیستم به خصوصی دارد که ما بر اساس آن می توانیم از تمام شریعت های ادبی گذشته ،حال و آینده به شناخت برسیم در واقع یعنی یک نوع سیستم باز خود تنظیم یا یک مکتب شناخت شناسی.
_با این توضیحات «مکتب ادبی اصالت کلمه» جزء آن دسته از مکاتب فکری _ادبی است که سیستم ارائه کرده است اما چرا سیستم باز خود تنظیم؟
_به این دلیل که دایره دریافت هایش را روبه هیچ علمی نمی بندد،باز است. اما خود تنظیم بودنش از آن روست که ما با شناخت تمام نگرشهای ادبی_فلسفی گذشته ی جهان به نقاط قوت و ضعف آنها آگاهی پیدا می کنیم،کاستی ها را ترمیم و با تلاش و پشتکارموجب کشف بعد تازه تری در جهان ادبیات می شویم.
_چرا نحوه نگرش به کلمه! مگر جهان بینی ها از دل کلمه به وجود می آیند؟
_ابتدا باید گفت که ذات کلمه هنگامی که به ذات و صفات انسانی نزدیک می شود بسیط می گردد،درست همانند انسان که هرگاه به صفات الهی نزدیک شود وجودش به عنوان خلیفه الهی بسیط خواهد شد و این یعنی محدود نشدن در یک یا چند بعد خاص.در حالیکه هر کدام از این مکاتب یا جهان بینی ها به یک یا چند بعد یا پتانسیل کوچک از کلمه دسترسی پیدا کرده اند.
_در ابتدای بحث گفته شد که هرکدام از مکاتب علیه مکتب پیشین به منصه ظهور رسیده اند،«مکتب اصالت کلمه »نیز از چنین روندی پیروی می کند؟
_خیر اگر چه ما اصالت را به کلمه داده ایم که نقطه ثقل جهان ادبیات و اندیشه بشر است اما دیالکتیک «اصالت کلمه»بر خلاف قدما که بر اساس تقابل ضدین و همان قضیه معروف «تز،آنتی تزو سنتز» شکل گرفته است،بر مبنای نفی ویا تحقیر دیگر منشهای فکری _ادبی نیست بلکه با رویکردی تکامل گرایانه خود را به عنوان یک منش فکری _ادبی شناخت شناسی ابراز می دارد و به جرأت می توان گفت،مادرِ تمام مکاتب به شمار می رود و هیچ اصول فکری _ادبی را نمی شکند بلکه از آن اصول فرا روی می کند زیرا دیالکتیک «اصالت کلمه»بر پایه ارتباط بی واسطه،فراروی و شناخت حقیقتهای عریان و رسیدن به جنس سوم شعرو داستان یعنی «کلمه»بنا شده است.
_در ذیل خصوصیات مکتب آمده است که مکتب ابتدابر پایه اصول معینی پایه ریزی و سپس مورد موافقت اعضاء قرار می گیرد آیا دیدگاه شما که آن را «مکتب» می دانید از چنین روندی پیروی می کند؟
_مسلمأ بله! اما نکته مهم این است که ما نگرشهای فکری _ادبی یا مکاتب را به سه دسته تقسیم می کنیم، در نگرشهائی که پیش از متن شکل گرفته اند،متفکران و نظریه پردازان در قدم اول به آسیب شناسی ادبیات یا اجتماع پرداخته اند و پس از شناسائی کمبودها ،آنها را تجذیه و تحلیل کرده ،سپس راهکارهائی ارائه داده اند که ارائه این راهکارها آغاز شکل گیری یک مکتب است که معمولأ بنیانگذارانشان در آن مانیفست نواقص و دلایل اشباع شدگی نگاه های پیشین به کلمه را و علل به بن بست رسیدن ادبیات را در آن برهه از زمان مورد تحلیل و بررسی قرار می دهند درست مثل مکاتب ،سورئالیسم و ناتورالیسم.
_با توجه به این مطالب ،این گونه مکاتب تئوریشان قبل از متن ارائه شده است،در این صورت ما باید با مکاتبی که بعد از متن ایجاد شده باشند نیز مواجه شویم؟
_البته ما در ادبیات با ژانرهائی هم روبه رو هستیم که توسط اهل قلم یعنی شاعران و نویسندگان ،تحت تأثیر ناخودآگاه جمعی در یک دوره خاص نوشته شده اند،البته بخاطر ذوق و سلیقه مردم! چرا که مردم آن دوره اینچنین می خواسته اند. در واقع این مکاتب پس از متن ،در زمان خود دارای یک مانیفست مستتر و نانوشته بوده اند ولی چون انسجام کافی نداشته اند به صورت یک مکتب بزرگ و جهانی اعلام حضور نکرده اند.
_می شود مثال بزنید؟
_اصولأ مکاتب ادبی شرقی از چنان تئوری پردازی قوی ای برخوردار نبوده اند،ما می توانیم مکتب های بزرگ خراسانی و هندی را نام ببریم.
_پس در نگرش شما ،دو سبک خراسانی و هندی ،مکتب هستند؟
_بله همینطور است،البته نا گفته نماند که مکاتبی نیز وجود دارند که با ارائه متن خود به خود می میرند چرا که همه مشخصات تئوریشان را در خود دارند و از آن رو که دیگر جائی برای بسط و تکامل ندارند لحظه تولدشان برابر است با لحظه مرگشان!
_این یعنی یک تئوری ضعیف؟
_ضعیف به این معنا که این جریانات یا منشهای ارائه شده ،دارای پتانسیل بیشتری نیستند و با همان یک اثر پتانسیل ناچیزشان اشباع می شود و شاعر یا نویسنده به زبان خاص خودش می رسد مثل همین سانتی مانتالیستها که در احساس و عاطفه غریزی اغراق و زیاده روی می کنند.
_با این اوصاف ،تعریف به خصوصی از سبک هم دارید؟
_البته در نگاه ما سبک به انواع شیوه های بر خورد و استفاده از کلمات در نگارش گفته می شودیعنی انواع شیوه های نگارش!
قاعدتأ ،با باز تعریفی از انواع سبک نیز در مکتب ادبی اصالت کلمه روبه رو هستیم. اینطور نیست؟_
_ببینید سبک شخصی که مشخص است نویسنده در آن به زبان خاص خودش می رسد و با آثار دیگران متفاوت است کسی شعرهای شاملو را با فروغ به جای هم اشتباه نمی گیرد،در سبک جمعی هم اوضاع مشخص تر است،نوعی نگارش است که در بین یک گروه یا چند نفر که غالبأ وابسته به یک کارگاه خاص هستند دنبال می شود بیشتر آثار در این سبک مشابه است،آنچنانکه می توان تمام آنها را به نام یک شخص به چاپ رساند طوری که آب هم از آب تکان نخواهد خورد.
مثلأ چه کسانی می شود نام ببرید؟_
_چنانچه با شعر گفتار در دهه هفتاد آشنائی داشته باشید،متوجه خواهید شد که تمام افرادی که در کارگاه شعر سید علی صالحی مشغول مشق شعر بودند،آثارشان تقریبأ از لحاظ ساختار،فرم و محتوا مشابه است همچنین در شعر حرکت.
در مورد نیما و پیروان شعر نیمائی چطور؟_
_نیما و تمام کسانی که وزن و عروض سالم را شکستند بنابر نیاز یک دوره خاص شکل گرفتند و غالبأ تحت لوای یک جریان فکری و نگرش خاص حرکتشان را آغاز کردند.سهراب ،فروغ،م.آزاد و دیگران پیرو نظریات نیما در ایران هستند،البته با تمام وجود تفاوتهای نوشتاری همگی زیر لوای یک سبک دوره هستند .
_و آخرین مطلب اینکه اصالت یعنی ابتکار و تازه گی دز مقابل کهنگی و تقلید،شما در مورد ابتکار و تازه گی و حتی چارچوبه های این مکتب که آنرا فرا رو می دانید چیزی نگفتید؟
_خوب اینکه «مکتب ادبی اصالت کلمه» ،اصالت در کلمه را بر جدا انگاریهای شعر و داستان ترجیح داده است نشان از تازه گی و ابتکار است ولو اینکه فلان نویسنده ی غربی در فلان مقاله به نقش و اهمیت کلمه اشاره کرده باشد،تازه گی و ابتکار نگرش ما در این است که کلمه را ،مادر ،شعر و داستان و دیگر ژانرهای گفته و نا گفته و نهفته در ادبیات می دانیم و برای رسیدن به این حقیقت و در واقع شناخت ،مؤلفه هائی ارائه شده است از جمله اصل ارتباط بی واسطه،اصل فراروی،اصل حقیقت مداری در ادبیات، اصل جنس سوم در یک متن،اصل مراقبه شناور ، حقیقت عمیق ، اصل اصالت وجود گشتالتی واژگان در یک متن و مهمتر از همه اصل وجود مؤلفه های ثانویه که هیچگاه دایره اندیشه عریان را نمی بندد و راه را برای خلق ،ابتکار و شناخت بیشتر باز می گذارد.
با تو جه به مطالب فوق که بنده برای سهولت دریافت و درک بیشتر آنها را دیالوگ بندی کرده بودم ،می بایست رنسانسی در ادبیات ایران و جهان صورت گیرد و در عرصه ابداع افکار و مفاهیم نو ،خلق نوشتاری بکر،آستین همت را بالا زد و از مرزهای واهی شعر و داستان فراروی کرد تا مگر بنائی به فراخنای ذهن انسان خلق کرد که از باد و باران نیابد گزند .هرچند برای دگرگون نشان دادن حقایقی اینچنین عریان هیچگاه نباید استدلال و قیاس باطل کرد زیرا که حقیقت برای تجلی در عرصه ادبیات و سایر حوزه های علمی _فلسفی هیچگاه به انتظار تنفیذ طلایه داران سفسطه گر نخواهد نشست و راه خویش را هویداتر از خورشید به پیش خواهد راند.
یا حق
نیلوفر مسیح



کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 462 نفر 655 بار خواندند
آوین کلهر (22 /01/ 1395)   | کرم عرب عامری (27 /01/ 1395)   | نیلوفر مسیح (30 /01/ 1395)   | عباس یزدی(طوفان) (04 /02/ 1395)   | حسین شفیعی بیدگلی (07 /02/ 1395)   | محمد جوکار (17 /02/ 1395)   | علیرضا خسروی (18 /02/ 1395)   |

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا