گلوی مرا از سمتِ بغض ببر دنیا
از سمت شاهرگی که
هیچ گاه
شادی در آن اوج نگرفت ،
همیشه در آشیانه تنم
مرغ انتظار عقوبت می کشد ،
استخوان شکانده ام در خاموشی تهی ،
دنیا ! چه در سفره ام آوردی
اندوهی که هر دم
آتش دست می برد در آن ،
گلوی مرا تر نکن دنیا
بیابان همیشه خشک است و رو به باد
گلوی مرا از سمت بغض بُبر دنیا ،
داغت هنوز در تنم می جوشد
که
تاول های شعر از آن
آب می خورد ،
و زندگی ام که
از دست تو ذبح می شود ،
نفسم که می بُرد
در پاییدن جاده های یخ زده
خنجر زیر گلویم نی لبک می شود
لبت از قربانگاه عشق من
لقمه خواهد برد،
گلوی مرا از سمت شیون بُبر دنیا ،
از سمت شعری که
گوش تا گوش
از نفس زندگان
زخم خورده است .
محبوبه طاری دشتی – گرگان
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
محسن بیاتیان 24 اسفند 1397 01:27
سلام
شعر قابل تاملی است
داغت هنوز در تنم می جوشد
که
تاول های شعر از آن
آب می خورد ،
و زندگی ام که
از دست تو ذبح می شود ،
نفسم که می بُرد
در پاییدن جاده های یخ زده
خنجر زیر گلویم نی لبک می شود
لبت از قربانگاه عشق من
لقمه خواهد برد،
کاش کمی روی این تصاویر زیبا بیشتر کار می شد
موفق باشید