جنگِ بینِ غرور و احساسم، جنگ حق برعلیه باطل بود
شیوه ی رفتنِ تو تاکتیکی از "پدافندِ غیرعامل" بود
عاشق رنگ موجها بودی، دل به دریا زدی و محو شدی
بعدِ تو اوجِ افتخاراتم شعر گفتن کنارِ ساحل بود
لحظه ی آخری که میرفتی از نگاهت ستاره می بارید
کوچه، مهتاب را بغل می کرد صورتت قرصِ ماهِ کامل بود
دلخوشِ احترامِ اغیاری، غافل از اینکه -گرچه یکطرفه-
این منِ ساده لوحِ خوش باور، بیش از این ها برات قائل بود
"چک برگشتی"ِ رقیبانی... "لاشه" ات دستِ ماست با اینکه
"وجه" بی اعتبارِ آغوشت، حکمِ ارضای شخصِ "حامل" بود
کو پروپاچه ی بلورین ات؟ دلبری های ساقِ سیمین ات؟
جای لیموی نازِ شیرازی کاش در سینه ات کمی دل بود..!
#مهدی_صادقی_مود
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5