عبـاس عـلمدارم ، مـن خسـرو خـوبـانــم
عبـاس عـلمدارم ، من چــاکـر سلـطانــم
از خویش گذشتم من ، با دوست نشستم مـن
مـن قاتـل کـفّارم ، مـن سـاقـی طـفلانـم
.......................... عبّــاس علمــدارم ، من رود خــروشـانـم
بیـنی تـو چـنین آرام ، غـرّنده تر از شیـرم
فرمان بـرادر جـان ، بستَ...ست بـه زنجیرم
از سـوز غـم جـانـان ، پـیوسته دلـم نـالان
با دیـدن ایـن اوضـاع ، از جان خودم سیرم
......................... عبّـاس علمـدارم ، من شعلـه ی ســوزانـم
از عشـقِ حسیـن خـود ، پروانه ی جانبازم
بر شـمع وجـود او ، میـسوزم و مـی سـازم
هم شاهـم و هـم بنده ، بـر مـرگ زنم خنده
در پیـروی مـولا ، چـون عـاشـق دمسـازم
............................عبّــاس علمــدارم ، من شمـع فــروزانـم
مـن در طلـب آبـم ، هـرگز نبـرد خـوابم
در گوشه ی این صحرا ، همواره چه بی تابم
شد عشق حسین دینم ، مهرش شده آئینم
از امـر ولـیِّ خـود ، سـر بـاز نـمی تـابم
...............................عبــاس علمـدارم ، من یــاور سلطــانم
او شاه و منم بنـده ، بـر عشقِ شَـهم زنده
چون مِهر حسین جـانم ، بر قـلب من آکنده
از بـی کسی مـولا ، از دیـده شـرر بــارم
مادر در دو جهان هستیم ،خود زنده و پاینده
.............................عبــاس علمـدارم ، من قــدرت یــزدانم
گر عقل و خِرد خواهی ، ور فضل و ادب گویی
در سینه ی ما باشد ، هر آنچه تـو می جـویی
ای عاشقِ " روح افـزا " اشـعار تـو شـد والا
تلقین به تو شد از ما ، شعـری که تو می گویی
............................عبــاس علمــدارم ، من فـاضــل دورانـم
برگ زردیست تحفه ی درویش ، چه کند بینوا ، برگ سبزش زرد شده است »
میدانم شأن آن بزرگوار خیلی بیشتر از این نوشته ی حقیر است
شاید قبول افتد ......
"روح افــزا "
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نقد 1
علی روح افزا 30 مهر 1394 12:22
درود بر اساتید محترم .
در بیت ما در دو جهان هستیم ، خود زنده و پاینده )
یک کمه ی ( در ) اضافه تایپ شده است .