3 Stars

بی نام

ارسال شده در تاریخ : 25 آبان 1396 | شماره ثبت : H945674


برگی از شاخه ی تنهایی من ریخت ولی
ترسم از زردی احساس غبار آلود است
می،رود تا که به خس خس برسد سینه ی من
از غمِ خش خش برگی که دگر نابود است

رنگ پاییز تو را یک شبه شاعر می کرد
شاهدِ مصرع قبلی، تو و دستانت بود
گر چه دنیای من از،رنگ تهی بود ولی
دلخوشی های من از ذوق دوچندانت بود

گرمیِ دست تو را، سردی پاییز گرفت
حسِ سبزی که به دل داشته ام ، زرد نشد
روی فرشی که دلم بود ، زمین خوردم و بعد
در من احساس پر از کودکی ام ، مرد نشد

رفتی و حادثه ای تلخ به جانم افتاد
بعد تو ، منظره ها  حل شده در عریانی ست
رفتنت زلزله ای بود که در من رخ داد
حاصل ِ سردی پاییزِ دلت‌ ویرانی ست

زیر اوار نفس می کشم و می دانم
دست یاری ِ تو کوتاه تر از سابق شد
سهم من ، در تهِ قبری که در ان می میرم
از همین شعر به بعد ، هر نفسی هق هق شد
جوادصارمی

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 228 نفر 335 بار خواندند
ابوالحسن انصاری (الف. رها) (05 /09/ 1396)   | فاطمه گودرزی (11 /02/ 1399)   |

رای برای این شعر
فاطمه گودرزی (11 /02/ 1399)  
تعداد آرا :1


نظر 2

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا