3 Stars

انزوا

ارسال شده در تاریخ : 04 آذر 1394 | شماره ثبت : H941875

در انزوای عاشقی ، در گیر و دار آخرم
باور نمی کردم چنین از هم بپاشد باورم

من از نگاهت دامنم در آتش سودایی است
این قطره های اشک نیست ، دریاست در چشم ترم

عشق در مصافی بی امان، با عقل غوغا میکند
فکر جنونت را مدام ، می پروراند در سرم

گویی زمان در پیچ و تاب ، گویی اسیر بندهاست
گویی مکانم در خیال ... بر بام دنیا می پرم

گه با سکوتی مرگبار ، قفل بر دهانم می زنم
گه با غریوی از گلو ، زنجیر محنت میدرم

گه چون شرر بر آستین ، سر از گریبان بر کشم
گاهی چو دود از خویشتن بر باد هاست خاکسترم

با اختران شامگاه ... دارم هزاران گفتگو
کان ماه را منزل کجاست تا از سیاهی بگذرم

شوریده درد صبح را تنها تو میدانی و من
تا شب به دنبال رخش ، سرگشته حال و مضطرم

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 3 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 235 نفر 350 بار خواندند
حامد بهنام (05 /09/ 1394)   | حسین سپهری (پرواز) (05 /09/ 1394)   | مسعود احمدی (06 /09/ 1394)   | علیرضا خسروی (07 /09/ 1394)   | مجتبی جلالتی (21 /01/ 1399)   |

رای برای این شعر
حسین سپهری (پرواز) (05 /09/ 1394)  مسعود احمدی (06 /09/ 1394)  علیرضا خسروی (08 /09/ 1394)  مجتبی جلالتی (21 /01/ 1399)  
تعداد آرا :4


نظر 4

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا