صلاح الدین ریحانی«نسیم»:
نمی خواند مرا دیگر
تو گویی تا سحر
دژخیم تاریکی شبح گستر
نفس در تنگخوان سینه دردی سخت
و مرغ بی شب آهنگم
اسیر نخوت کنج اتاقی سرد
من امشب آخرین وامانده رویای پاییزم
من امشب موج دردم. سوز پاییزم
صدایی نیست. بانگی نیست
صدایی از قدم هایت نمی آید
چرا نوری بر این ظلمت سرای دل نمی تابد
اگر هست کور سوی فانوس
رویای تنهاییست
وقابی مه گرفته در بر
دیوار بی تابیست
نمی خواند مرا دیگر
توگویی مرگ هم این نوعروس
خفته در بالین
اسیر حجله خالی تنهاییست
گریزی نیست بانگ نیمه شب
آونگ صبح بی سحر را می کشد فریاد
و من در ماتم صبحی دگر در خواب
نمی خواند مرا دیگر!
صلاح الدین ریحانی
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 1
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 23 بهمن 1395 20:28
درودها
.