نـبــودن هـای تـو دلــواپـسـی را بــیـشتـر کـرده
غمت چشـم غـزل را –خانـه ات آباد - تر کرده
نـبـاشی از غــرورم ذره ای بــاقـی نـمی مـانـد
صـدای گـریـه ام هـمسـایه هـا را هم خبر کرده
کنــار پـنـجـره روبـوسـی بـاران و اشــکــم را
قناری دیـد، تصـنیف مـرا " مرغ سحر" کرده
صـبـا چرخی زد و تـصـویر من را برد تا فردا
گــمانـم قصـه ی صـبر مـرا نـامُـعتـبر کـرده !
نشستم گوشه ای با یاد مویت مــویه می کردم
که دیدم باغبانی سـینه ی خود را سـپر کرده :
که با این گریه ها از حـاصلم چیزی نمی مـاند
سرشـکت بـاغ احـساس مرا زیر و زبر کـرده ...
***********
سکوتم ازرضایت نیست از ترس حسودان است
مبادا چشـم زخمی روی مـاهت را نظرکرده !؟
دو مـَه در آسـمان چـهره ات انگار می تـابد
مگر اعـجاز گیسوی شـبت شق القمر کرده ؟
نوشـتم " ان یکادی " روی بـال خسته ی باور
نگه دارش ! که گاهی هم دعای من اثر کرده !
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 15
طلعت خیاط پیشه 07 آذر 1394 21:10
دو مه در اسمان ِ چهره ات انگار می تابد
مگر اعجاز ِ گیسوی شبت شق القمر کرده؟
درود بر شما جناب رضا محمد صالحی ارجمند.قلمتان سرسبز و دلتان بهاری باد.
رضا محمدصالحی 08 آذر 1394 09:21
سلام بانو خیاط پیشه ارجمند
از لطف شما سپاسگزارم
موفق باشید
علیرضا خسروی 07 آذر 1394 22:26
رضا محمدصالحی 08 آذر 1394 09:21
سلام جناب خسروی عزیز
نظر لطف شماست ... سپاسگزارم
محمد جوکار 08 آذر 1394 00:21
"کنــار پـنـجـره روبـوسـی بـاران و اشــکــم را
قناری دیـد، تصـنیف مـرا " مرغ سحر" کرده "
اگرچه اشکهای من ، شده سیلاب بی تابی
نبودن های تو ، عشق مرا آسیمه سرکرده
مرور خاطرات تو و هق هق های تکراری
شده آتشفشانی و دلم را شعله ور کرده .... بداهه
===================
درودتان باد جناب محمد صالحی عزیز
غزل بسیار زیبا و دلنشین تان بر جانم نشست و بداهه ای ناچیز آفرید که با مهر تقدیمتان نمودم
در پناه خالق پروانه ها
رضا محمدصالحی 08 آذر 1394 09:32
سلام و عرض ادب جناب جوکار گرامی
از حضور ارزشمند و همراهی خوب و زیبای شما بسیار ممنونم
مهرتان مستدام و ایام بکام
مسعود احمدی 08 آذر 1394 14:34
سلام بر استاد صالحی بزرگ و بزرگ.
خوشحالم که شما را در این سایت می بینم. می آموزم در محضرتان .
رضا محمدصالحی 10 آذر 1394 15:03
سلام دوست هنرمندم جناب احمدی عزیز
همیشه به بنده لطف داشته اید
سپاسگزارم و ارادتمند
موفق باشید
مهدی صادقی مود 08 آذر 1394 21:32
سلام بر شما دوست عزیز
بسیار زیبا
لذت بردم
نـبـاشی از غــرورم ذره ای بــاقـی نـمی مـانـد
صـدای گـریـه ام هـمسـایه هـا را هم خبر کرده
رضا محمدصالحی 10 آذر 1394 15:04
سلام حناب صادقی ارجمند
از حضورو حسن ظنتون بسیار ممنونم
موفق باشید
کمال حسینیان 09 آذر 1394 21:53
کنــار پـنـجـره روبـوسـی بـاران و اشــکــم را
قناری دیـد، تصـنیف مـرا " مرغ سحر" کرده
صـبـا چرخی زد و تـصـویر من را برد تا فردا
گــمانـم قصـه ی صـبر مـرا نـامُـعتـبر کـرده !
نشستم گوشه ای با یاد مویت مــویه می کردم
که دیدم باغبانی سـینه ی خود را سـپر کرده :
که با این گریه ها از حـاصلم چیزی نمی مـاند
سرشـکت بـاغ احـساس مرا زیر و زبر کـرده ...
درودتان باد جناب صالحی عزیز
چند بار خواندم و هر بار بیشتر لذت بردم از این ناب سرودۀ تان
تقدیم به پیشگاه غزل دلنشین تان :
در بازی بازیچۀ چشمان تو ماندم ، ندیدی ؟
مهر دگری بر دلِ خود کی بنشاندم، ندیدی ؟
دریای دلم پر شد و از تشنگی اش سوخت دوباره
خونابۀ غمریز از این دیده فشاندم، ندیدی ؟
رسوا نکنم مثل همان یوسف خوشنام از این رو
قبل از تو به دستانِ خودم جامه دراندم، ندیدی؟
با تیشۀ غم عقدۀ خود ریخت برین کوه چو فرهاد
من کوه غمِ عشقِ تو بر سینه کشاندم، ندیدی ؟
تا موی پریشانِ تو آشفته کند روز و شبم را
من پای دلم از سرِ مویی نرهاندم، ندیدی ؟
ای ابر سیه دور شو از چهرۀ چون ماهِ نگارم
تو روی نهان کردی و من عشق نهاندم، ندیدی ؟
یکسر همه از جام شکر ریز لبانت شده اند مست
در حسرت آن بر دلِ خود زهر خوراندم، ندیدی ؟
کمال حسینیان(حزین)
رضا محمدصالحی 10 آذر 1394 15:07
سلام و عرض ادب جناب حسینیان ارجمند
خوشحالم که در این فضا توفیق شد در خدمت دوستانی باشم که دیر وقتی است سعادت همکلامی شان را نداشته ام ... شما ، خانم دکتر آقا زاده و .... ظاهرا ً ققنوسی ها را اینجا می توان داشت !
و سپاسگزارم بابت حضور و بداهه ی ارزشمندی که به یادگار مرقوم کردید
مهرتان مستدام و ایام بکام
نسرین قلندری 09 آذر 1394 22:48
نـبـاشی از غــرورم ذره ای بــاقـی نـمی مـانـد
صـدای گـریـه ام هـمسـایه هـا را هم خبر کرده
بی نهایت زیبا درود
رضا محمدصالحی 10 آذر 1394 15:08
سلام بانو
سپاسگزارم .... نظر لطف شماست
موفق باشید
مجتبی جلالتی 21 فروردین 1399 11:22
هزاران درود بر شما
بسیار زیبا و دلنشین