3 Stars

خروش

ارسال شده در تاریخ : 07 آذر 1394 | شماره ثبت : H941910


به نام خدا
(خروش)
دوش از دل میخانه خروشی به هوا خاست
کای از پی مه چهره کسان گمشده اینجاست!
واعظ بشنید این و بشد بر سر منبر
کآب از رخ آیین بشد و کفر علم افراشت!
جانا مشو دلخورده از این جهل مرکب
با کفر صنم ریشه ایمان تو بر جاست!
میخانه گزین و لب پیمانه و دلخوش
داور نبود واعظ رخ بنده که بر ماست!
او مسجد و سبحه به میان آرد و ما هم
میخانه و پیمانه که فرمان، بر مهساست!
"عارف" ز چه ترسد که شود شهره مستی
فتانه در اندیشه این لوده رسواست!
غلامحسین خورشیدی(عارف)
29/7/91

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 244 نفر 421 بار خواندند
علیرضا خسروی (08 /09/ 1394)   | مسعود احمدی (08 /09/ 1394)   | محمد فولادی (08 /09/ 1394)   | مهدی صادقی مود (08 /09/ 1394)   | محمد جوکار (09 /09/ 1394)   | غلامحسین خورشیدی (09 /09/ 1394)   | کمال حسینیان (09 /09/ 1394)   | حسین سپهری (پرواز) (09 /09/ 1394)   | نسرین قلندری (09 /09/ 1394)   | منوچهر منوچهری(بیدل) (10 /09/ 1394)   | محسن بیاتیان (11 /09/ 1394)   | مهری خسرو جودی (13 /09/ 1394)   |

رای برای این شعر
علیرضا خسروی (08 /09/ 1394)  مسعود احمدی (08 /09/ 1394)  محمد جوکار (09 /09/ 1394)  کمال حسینیان (09 /09/ 1394)  مهری خسرو جودی (13 /09/ 1394)  
تعداد آرا :5


نظر 16

  • علیرضا خسروی   08 آذر 1394 11:07

    احسنت applause applause applause applause rose rose rose rose rose

  • مسعود احمدی   08 آذر 1394 14:18

    rose rose

  • محمد فولادی   08 آذر 1394 20:30

    applause applause
    درودتان باد

  • مهدی صادقی مود   08 آذر 1394 21:19

    درود برشما دوست عزیز
    rose rose

  • محمد جوکار   09 آذر 1394 13:06

    درودتان باد جناب خورشیدی عزیز
    مقدمتان گلباران
    rose rose rose

  • کمال حسینیان   09 آذر 1394 21:26

    دوش از دل میخانه خروشی به هوا خاست
    کای از پی مه چهره کسان گمشده اینجاست!
    واعظ بشنید این و بشد بر سر منبر
    کآب از رخ آیین بشد و کفر علم افراشت!
    جانا مشو دلخورده از این جهل مرکب
    با کفر صنم ریشه ایمان تو بر جاست!

    سلام و درود و خیر مقدم عارف عزیز
    سپاس از اشتراک این زیبایی
    قلم تان مانا و تقدیم به پیشواز ناب سرودۀ تان :

    صد کاخِ مجلل شده ویرانۀ چشمت
    عالم همه دیوانه و دیوانۀ چشمت

    بیزار شود از می و پیمانه و مستی
    هرکس گذرش خوردبه میخانۀچشمت

    اسکندرِ دل سوخت در آتشکده همچون
    چنگیز به خونخواهی افسانۀ چشمت

    در سینۀ من زد شرری آذر عشقت
    روزی که جهان شد همه پروانۀچشمت

    یک تیر خطا هم نشد از چلّۀ ابرو
    نازم به چنین حملۀ جانانۀ چشمت

    با اینکه به صحرای جنون می برد امّا
    دریای خلایق شده پایانۀ چشمت

    شاید که نصیبم نشود در همۀ عمر
    از گردشِ مستانۀ پیمانۀ چشمت

    قربانیِ بازیچۀ دستانِ تو گشتم
    دلشادم از آن بازی رندانۀ چشمت


    کمال حسینیان(حزین)

    rose

    • غلامحسین خورشیدی   09 آذر 1394 22:53

      به نام خدا
      سپاس بر نکو بینی چشمانتان!:
      به نام خدا

      (توبه)

      اگر می خواری و مستی رها کردم ، خطا کردم!
      وگر با ساقی و شاهد جفا کردم ، خطا کردم!
      دلم گر سوی واعظ شد گناهم بود و می دانم
      جماعت هر چه من با او به پا کردم ، خطا کردم!
      اگر بیرون نهادم پا من از کوی سیه چشمان
      وگر با غیر مه رویان صفا کردم ، خطا کردم!
      اگر نشکستمی عهدی که با دیگر کسان بستم
      وگر جز عهد ساقی را وفا کردم ، خطا کردم!
      اگر غیر پریسا را به دل راهی بشد یادش
      بجز بر وصل رویش گر دعا کردم ، خطا کردم!
      فریبم داد اگر واعظ گنه کردم گنه کردم
      ز بهر جنت ار بیع و شرا کردم ، خطا کردم!
      اگر جز ماه رویت را پرستیدم پری سیما
      عبادت گر ز بهر هر خدا کردم ، خطا کردم!
      مرا عمری گذشت و بس دویدم کو به کو دانم
      اگر جز در ره کویت فدا کردم ، خطا کردم!
      درون دل بغیرت ار رهی دادم پشیمانم
      وگر در سر بجز یاد شما کردم ، خطا کردم!
      گرم از دیده بان ره به هم خوردم شها چشمی
      من این استم به جانم ار روا کردم ، خطا کردم!
      اگر گوش خود آزردم ز وعظ مفتی بی جان
      تلف عمری اگر با ذی العبا کردم ، خطا کردم!
      اگر جز پیش رویت ای بت برده دل و دینم
      نمازی را ادا یا که قضا کردم ، خطا کردم!
      کنونت توبه آوردم بفرما تا چه سازم من
      تو خود دانی و می دانم چه ها کردم ، خطا کردم!
      اگر کس را دلی باشد ، پناه دل تو تنهایی
      اگر جز ملجا دل را صدا کردم ، خطا کردم
      دلم رنجیده اندر شد به زندان هوس هایم
      ستم هایی که با این بی نوا کردم ، خطا کردم
      گدا بودیم و شه بودی ، من این دانستمی اما
      فراموش ار ره و رسم گدا کردم ، خطا کردم
      مرا گفتی که با غیر تو ننشینم ، کنون ای مه
      اگر همراهی اهل دغا کردم ، خطا کردم
      تو بودی شاهد بی تا و مجلس بی تو بی رونق
      اگر بزمی مها بی تو به پا کردم ، خطا کردم
      اگر با تیر مژگانت دلم در خون شنآور شد
      شکایت پیش هر صاحب قبا کردم ، خطا کردم
      نشاندم گر که چیزی را به جای تاری از مویت
      اگر دنیا و عقبی نی رها کردم ، خطا کردم
      به جای نازش ار تازش نمودی مرحبا بر تو
      اگر رازی از اینت بر ملا کردم ، خطا کردم
      نگه گر برگرفت "عارف" ز بالایت پشیمان شد
      بغیرت دیده گر یک دم مها کردم ، خطا کردم!

      غلامحسین خورشیدی
      (عارف)

  • نسرین قلندری   09 آذر 1394 22:39

    درود

  • مهری خسرو جودی   13 آذر 1394 02:39

    سلام بزرگوار

    درود و سپاس بر طبع زیبایتان rose rose rose rose rose rose

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا