خورشید من کجایی؟
زمین تاریک
آسمان ابری
در این فضای بی فضیلت
هوا سرد و تهی از مهر
مدعیان،سرشار از لذت غفلت
آب و آینه و نور
در شهر کوران
مانده اند بدون ظهور
خورشید من کجایی؟
در شهر بی صداقت سایه ها
حیران می ماند آدمی
لبخندی که ما را مجذوب خود می کند روزی
روز دیگر شاید هیولایی شود
و ببلعد زندگی را
خورشید من!
می دانم که می تابی بر گروه عاشقان
و در حسرت تو
می میرند در ظلمت شب کور دلان
خورشید من!
در آسمان آن شب فرخنده
سیاره ره پوی دل
با یک نظر
در مدار عشق معلق مانده است
این روزها که پای ما
در شب تعلیق فرو رفته است
از چراغ های شهر رویا
در شب پنجره ها
از نور خبری نیست
سوگند به واژه واژه صبح
سوگند به قلم های شکسته عصر
که کاتبان شب
واژه های مان را از نور تهی کرده اند
سوگند به آزادی!
که در بند جهالت
مرده است شور زندگی
و سوگند به علم!
که نسل نسناسان
با تبلیغات میدانی
در آزمایشگاه تغییر ذایقه ها
مسخ می کنند نسل انسان را
خورشید من!
ای نور محض!
زیبایی درخشان!
می دانم که
با ظهور تو در یک بامداد اردیبهشتی یا که خرداد
به پایان می رسد شب شداد.
(امین فرومدی)
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5