شاه و گدا در ادبیات منظوم عرفانی
دکتر رجب توحــیـدیان استادیار و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد سلماس
چکیده :
از جمله مضامین و موضوعات مهم و اساسی موضوع شاه و گدا (سلطان و درویش ، غنی و فقیر) می باشد که در کنار سایر موضوعات عرفان ساز ، باعث به وجود آمدن و شکل گیری ادبیات غنی و پربار عرفانی شده و در برگ برگ صحیفه پرنقش و نگار و پررمز و راز و پرسوز و گداز عرفان و ادبیات عرفانی ما تأثیر عمیق و بسزایی گذاشته و به جرأت تمام می توان مدعی شد که بخش اعظم ادبیات روح نواز عرفانی ایران زمین را به خود اختصاص داده و همچون اختری پرفروغ و تابناک بر آسمان ادب عرفانی ما درخشیدن گرفته است ، که نگارنده در این نوشتار به بحث و تفحص در این زمینه پرداخته است .
مقدمه :
موضوع و مبحث شاه و گدا از همان اوایل شکل گیری ادبیات ، جسته و گریخته و به صورت ساده و ابتدائی درادبیات ما مشاهده می شود ولی از آغاز قرن ششم – که مباحث و مفاهیم عرفانی و صوفیانه برای نخستین بار توسط سنایی غزنوی در دورة دوم زندگانی وی مطرح می شود و ادبیات فارسی شورو حال تازه ای می یابد – و هفتم و هشتم به بعد ، در اشعار و آثار شعرای عارف مسلک ما نظیر : سنایی – نه به آن اندازه که در اشعار شعرای بعد از وی مطرح می شود – عطار، مولانا ، سعدی ، همام تبریزی ، عراقی ، خواجو ، حافظ ، عماد فقیه کرمانی ، شاه نعمت الله ولی (شاه عارفان) ، منصور حافظ ، پیر جمال اردستانی ، وحشی بافقی ، حزین لاهیجی ، هاتف اصفهانی ، نورعلیشاه اصفهانی، صائب تبریزی ، وصال شیرازی ، طالب آملی ، اهلی شیرازی ، کلیم کاشانی ، فروغی بسطامی و دیگران ، از آن صورت و شکل ساده و ابتدائی خود خارج شده و در معنا و مفهوم کاملاً عرفانی ، در جای جای ادبیات فارسی خودنمایی کرده ، گویی که جزو اصول و ارکان اساسی و بایسته عرفان شده و با روح و جان آن عجین شده است . علت و انگیزه این که در اشعار شعرای عرفانی ما از آغاز ادبیات عرفانی تا به حال ، موضوع شاه و گدا به عنوان موضوع اصل و مرکز تفکر و جهان بینی خاص عرفانی آنان قرار گرفته است ، این است که می خواستند قدرت ناچیز و قطره سان آدمی و نیازمندی او را در برابر دریای عظمت و قدرت بیکران خداوندی و اقیانوس کرم و بخشش او در معرض نمایش گذاشته و با زبان نمادین و سمبلیک که خاص عرفان می باشد ، آدمی را به مانند گدا و درویشی نشان دهند که نیازمند آن شاه حقیقی بوده و خواهد بود و نیز می خواستند این نکته مهم عرفانی را متذکر شوند که تنها از طریق گدایی در جانان و فقر معنوی است که می توان بر نفس خود غالب شده و به مقام و منزلت پادشاهی و سلطنت فقر در عالم عرفان دست یافت و با نوای بی نیازی از خلق و نیازمندی به حق ، گوش جانها را سیراب کرد .
شاه (سلطان) :
آنکه بر کشور پادشاهی و سلطنت کند ، تاجدار ، شهریار ، خسرو ، صاحب تاج. این لفظ در پهلوی هم شاه بود و ریشه اش در سنسکریت «شاش» به معنی حکومت کردن است و در اوستا «ساستر» بوده از همان ریشه ، و «تر» در اوستا و سنسکریت ملحق به لفظ شده است و معنی فاعل در ماده آن لفظ احداث میکند پس معنی ساستر حکم راننده است (لغت نامه دهخدا)
لقب بعض شیوخ صوفیه ها و مرشدها . لقب عام که درویشان و صوفیه به مراد و مرشد و شیخ و پیر که ظاهراً نسب به سادات می رسانیده اند داده اند و بیشک مأخوذ از معنی سروری و برتری و ممتاز بودن افراد جنس است : شاه نعمت اله ، شاه قاسم انور (لغت نامه دهخدا) و در ادبیات عرفانی و در اصطلاح عارفان و صوفیان ، شاه (پادشاه) مظهر و نماد حق تعالی است که بر کشور عشق حکم می راند و نیازمندان و گدایان طریق عشقش چشم امید به کرم و بخشش او دوخته ، گدایی درش را به ملک و پادشاهی عالم ترجیح می دهند.
گدا (درویش) :
در اوستایی گد (خواهش کردن ، خواستن) ، در یوزه گر ، راهنشین و سائل ، گدای ، فقیر ، درویش ، محتاج (لغت نامه دهخدا)
و در اصطلاح عرفانی کسی که فقیر تجلیات الهی است و گدای کرشمة یار است و گدای فیوضات باقی حق است.([1]) گاهی نیز در مفهوم صوفی و عارف است زیرا آنان نیز خود را درویش و فقیر می نامند ، زیرا که معتقد به فقر محمدیه اند که :«الفقر فخری و به افتخر»([2]) و در اصطلاح صوفیان کسی است که نیاز به حق دارد و بی نیاز از خلق است.([3])
موضوع شاه و گدا به لحاظ اهمیت و گستردگیش و نیز به لحاظ این که جهان بینی خاص عرفا و شعار اساسی آنان یعنی اعتقاد به وحدت وجود و قدرت مطلقه خداوند و اعتقاد به نیازمندی آدمی در برابر خالق لایزال را در خود گنجانیده است ، در اشعار شعرای عرفانی در صورتها و اشکال مختلفی جلوه گری و خودنمایی می کند که در این نوشتار نمونه هایی از ان محضر دوستداران و علاقمندان فضل و ادب و عرفان تقدیم می گردد :
- دسته ای از اشعار شعرای عرفانی ما که بار عرفانی بیشتری را بر دوش میکشند، از این نکته حکایت می کنند که : در عالم عشق و محبت و وحدت و یکرنگی بر خلاف عالم عقل و نیز در دیدة حق بین عارف و عاشق واقعی که مولانا وار نوای حق را برای همه سر داده و حقیقت را در میان خوشحالان و بدحالان جویا می شود ، میان شاه و گدا و دیگر موجودات این عالم ، هیچ تقدم و تضادی وجود نداشته ، بلکه هر کدام مظهر اسمی از اسما و صفات حق تعالی است که سرمست باده عشق اند و نوای وحدانیت حق را در نغمه کثرت سر می دهند که نمونه هایی از آن ذکر میگردد :
1 - عشق بیفزا که وصل دوست بیابی پیش محـبت گـدا و شـاه نباشد
(وصال غ 429 ب 8)
2 – عشقاستو بسکهدر دو جهان جلوه میکند گاه از لباس شـاه و گـه از کسوت گـدا
(جامی ، ص 233)
3 - چون عقل احول است دو بیند غریب نیست بنگر به عین عشق که شاه و گدا یکی ست
(شاه نعمت الله ولی ، غ 325 ب 6)
4 - عشق جز بخشش خدایی نیست این به سلطانی و گدایی نیست
( عطار ، ص 66 )
5 - بیخود از بادهعشقندچه هشیار وچه مست همه مست می وصلند چه شاه و چه گدا
(اسیری لاهیجی ، غ 8 ب 4)
6 - دیدم که مست باده عشقند هر که هست گر پیر و جوان و اگر شاه و گر گداست
(اسیری لاهیجی ، غ 72 ب 5)
7 - چون نسیمی ، طلب گنج بقا کن که یقین شاه و درویش در این منزل ویرانه یکی ست
(عمادالدین نسیمی ، غ 41 ب 9)
8 - پیش تو شهان خاک نشینند چو اهلی در عشـق تفاوت نبود شـاه و گـدا را
(اهلی شیرازی ، غ 53 ب آخر)
9 - شاه و گدا به دیدة دریا دلان یکیست پوشیده است پست و بلند زمین در آب
(صائب ، غ 916 ب 2)
10 - پادشـاهی و گـدایی برما یکسـان است که براین درهمه را پشت عبادت خم ازوست
(سعدی ، غ 109 ب 7)
- قسمتی دیگر از ابیات عبرت انگیز عرفانی این عقیده را بیان می دارند که سلطان و پادشاه ، هر چند که از لحاظ شأن و شوکت و عظمت مقام والاتر باشد ، درویش و گدای خاک نشین براو ترجیح دارد زیرا که به استناد حدیث معروف نبوی : «الشُهرهُ آفـهٌ و راحهِ فی الخُمولِ»([4]) گدا یا درویش دارای آرامش روحی و روانی بوده و از هر چه رنگ و بوی تعلق و دلبستگی ، آزاد است و نشاط و شادی و خرمی را باید در درویش جستجو کرد نه در پادشاه :
1 - امن و آسودگی و راحت و آرام و فراغ دل بسی سلطنت از دولت درویشی کرد
(وصال ، غ 394 ب 5)
2 - قدرت شاهان ز تسلیم فقیران بیش نیست قصر سلطان امن تر از کلبة درویش نیست
(بهار ، غ 25 ب 1)
3 - قدر درویشی کسی داند که شاهی کرده است راحت ساحل شود ظاهر ، به طوفان دیدگان
(صائب ، غ 5998 ب 10)
4 - سلطان و فکر لشکر و سودای تاج و گنج درویش و امـن خـاطر و کنـج قلندری
(حافظ ، غ 451 ب 6)
5 - ز حال خسرو و قارون ، گدا گر باخبر گردد به گنـج خسروانی کی دهد کُنج فقیری را
(توران ، ص 302)
6 - می نشاط نه جام جم جهان نما دارد که کیمـیای طرب کاسة گـدا دارد
(طالب کلیم کاشانی ، غ 195 ب 1)
7 - فراغت ملک آسوده است و بیتشویش و این دولت میسر نیست سلطان را که آن وصلت گدا دارد
(ناصر بخارائی ، غ 192 ب 6)
8 - دوش یک تن بار عالم چون کشد ایمرد هوش چون فقیران تن بهدرویشی ده و شاهی مخواه
(طالب آملی ، غ 1523 ب 3)
9 - گوهری کوست به گنجینة شاهان اکسیر خاطر امن و دل خرم درویشـان است
(شهریار ، ص 287)
10 - گر کلاه کهنه فقرت کرامت کرد گردون بِه که گیری تاج خون آلوده ای از پادشاهی
(ریاضی یزدی ، ص 295)
- دستهای دیگر از ابیات شعرای عرفانی ما که بخش عظیمی از عرفان و مفاهیم عرفانی برتر و والاتری را دربر میگیرند ، آنهایی هستند که مخاطبان و عارفان و سالکان طریق عشق را به گدایی حضرت عشق و کوی خرابات فراخوانده و با زبان حال و با سوز و اشتیاق درونی بیان می دارند که تنها با گدایی در دوست است که می توان به مقام سلطنت و پادشاهی عالم و مرحله استغنا و بی نیازی از ماسوای الله نایل شد نه با چیز دیگر :
1 - گر گـدای عشـق باشی پادشـاه عالمی حکم تو گردد روان گر تو بری فرمان ما
(شاه نعمت الله ولی ، غ 58 ب 3)
2 - سالها بانگ گدایی بر در دلها زدیم لاجرم بر پادشاهان پادشاهی یافتیم
(خواجو ، ص 309)
3 - مقـام فقر و فنـا را به سلطنت مفروش گدای کوی خرابات باش و سلطان باش
(صفی علیشاه ، ص 51)
4 - عجب نه گر که شوم پادشاه ملک وفا منم که بر سر کوی توام گدایی هاست
(معارف ، ص 195)
5 - هر که عشقت بخرد هر دو جهان بندة اوست بنـدة عشق شو و بر دو جهـان سلطان باش
(اهلی شیرازی ، غ 922 ب 3)
6 - تو بندگی بگزین شهریار برِ درِ دوست که بندگان دَرِ دوست شهـریارانند
(شهریار ، ص 201)
7- گر شوی خاک نشین بر در میخانه چو ما ملک جـاوید بدست آری و شاهنشـاهی
(عمادالدین نسیمی ، غ 286 ب 2)
8 - جام جم گر طلبی مجلس ما را در یاب کز گـدایی در میکده ســلطان شده ایم
(فروغی ، ص 268)
9 - گدایی در میخانه به ز سلطانی است گدای بر در میخانه باش و سلطان باش
(ملا هادی سبزواری ، ص 272)
10 - بر دو عالم پادشاهی می کنم گر چه از ایزد گدایی می کنم
(محمد شیرین مغربی ، غ 135 ب 1)
- در مواردی دیگر از ابیات عرفانی ، معشوق و یار ، با عاشق نشست و برخاستی نداشته و به واسطه تکبر و حسن و جمال و غرور خود از هم صحبتی با او عار دارد همچنانکه پادشاه و سلطان نیز از هم صحبتی با گدا اظهار ننگ می کند و گاه گدایان و عارفان با زبان طنز و نیشدار سلاطین را تحقیر می کنند و خود از هم نشینی و مصاحبت با آنان اظهار عار و ننگ می کنند :
1 - یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
(حافظ ، غ 77 ب 3)
2 - آری عجب نباشد گر در دلم نیایی در کلبه گدایان سلطان چه کار دارد
(عراقی ، ص 119)
3 - وصل از تو نجویم که ترا ای شه خوبان ننگ آیـد اگر با من درویش نشـینی
(اهلی ، غ 1314 ب 3)
4 - من رند گـدا پیشه و او پادشـه حسن با همچو منی کی شود از عار مصاحب
(وحشی ، غ 29 ب 3)
5 - عقل باورنکند کان شه خوبان خواجو از تکـبر نفسی پیش گــدا بنشــیند
(خواجو ، ص 694)
6 - هر چه گویی باورم ناید که باشی یار من پادشه را از گدا عار است،گویینیست هست
(وصال ، غ 217 ب 4)
7 - توشة حسنی و عار آیدت از من باری خسروان کی شده با رند و گدا بنشینند
(ملا هادی سبزواری ، ص 103)
8 - از من ای خسرو خوبان جهان عار مدار که نه هر شاه چنین طرفه گدایی دارد
(ناصر بخارایی ، غ 203 ب 7)
- قسمتی دیگر از ابیات عرفانی در کسوت تشبیه تمثیل، گویای این مطلب هستند که نزدیکی به بارگاه و حضرت عشق و معشوق ازلی و دولت وصل او را جستن لایق هر بی سر و پایی نیست همچنانکه گدای خاک نشین و درویش را یارای نزدیکی به درگاه سلطان نیست پس زمانی که نزدیکیمیسر نباشد افتخار مصاحبت و همنشینی نیز بخاطر غرور پادشاه حسن ، حاصل نخواهد شد:
1 - من دوریش کجا و سر کوی تو کجا دولت مسـند شاهی به گدایی نرسد
(منصور حافظ ، غ 429 ب 2)
2 - منزلگه خواجو و سر کوی تو هیهات در بزم سـلاطین که دهد راه گدایان
(خواجو ، ص 478)
3 - من خود به چه ارزم که تمنای تو ورزم در حضرت سـلطان که برد نام گـدایی ؟
(سعدی ، غ 587 ب 2)
4 - دولت وصـل خواسـتم گفتند سلطنت در خور گـدایان نیست
(کمال خجندی ، ص 23)
5 - وصل چو تو پادشه کی به گدایی رسد جستن وصـلت مرا مایة نـادانی است
(عراقی ، ص 96)
6 - هر گــدای رند ازرق پوش را بـار نبود بر در سـلطان عشــق
(ناصر بخارائی ، غ 419 ب 7)
7 - می نویسم قصه ها هر دم بخون دل ولی قصه چون من گدایی پیش سلطان کی رسد
(اوحدی ، غ 218 ب 6)
- عارفان و گدایان راه حق در برخی از ابیات خود با اینکه به حریم وصال سلطان عشق راهی نداشته و با غرور و تکبر آن پادشاه مواجه می شوند ، از سر خواهش و تمنا خطاب به آن سلطان می گویند که اگر عنایت و التفات و نشستی با آنان داشته باشد ، هیچ عیب و نقصی شامل حال او نخواهد شد و در واقع با زبان کنایی بیان می دارند که ارزش و مقام پادشاه به دل جویی از فقرا و درویشان وابسته است :
1 - دانم که خلل ناید در محتشمی او گر عاشـق او باشد بیچاره گـدائی
(سنایی ، ص 1019)
2 - خـللی ره ندهد مرتبه ســلطان را گر شبی صبح نماید به سرای درویش
(ملال ذرکی ، ص 71)
3 - چه زیان ملازمان را که تفقـدی نمایند به گدا که نیست بارش به حرمسرای شاهی
(ملا هادی سبزواری ، ص 159)
4 - گر شبی پیشمن بیکس بیخویش آید نبود عیب که ســلطان بر درویش آید
(عماد فقیه کرمانی ، ص 142)
5 - کلاه گوشه شاهنشهی نگردد کج اگر ز روی کرم با گــدا در آمیزد
(طالب آملی ، غ 688 ب 7)
6 - توانگـران را عیبی نباشــد ار وقتی نظر کنند که در کوی ما گدایی هست
(سعدی ، غ 128 ب 3)
7 - به گـدا قدر بیفزاید و از شـاه نکاهـد گاهگاهی که کند شاه نگاهی به گدایی
(ریاضی یزدی ، ص 47)
- در بعد عشق و عاشقی ، در برخی از ابیات عرفانی ما ، معشوق نماد و سمبل پادشاه حسن و صاحب جمال و خسرو خوبان خطاب شده و در مقابل او عاشق کوی عشق ، نماد فقیر و گدا و درویشی است که انتظار و توقع دارد که معشوق به او عنایت داشته و او را مشمول الطاف عنایت خود قرار دهد :
1 - ای پادشــاه حسن خـدا را بســوختیم آخرسئوال کن کهگدا را چه حاجت است
(حافظ ، غ 33 ب 3)
2 - من نظر باز گرفتن نتوانم همه عمر از من خســرو خوبان تو نظر باز مگیر
(سعدی ، غ 360 ب 3)
3 – در حلقه ارادت کشور گدای عشقیم کیهان خدا حسنی ، ما را غلام گردان
(حزین لاهیجی ، غ 769 ب 11)
4 - برآن سرم که نهم سر بخاک پای تو،من تو شــاه مملکت حـُسنی و گــدای تو من
(مظفر شیرازی ، ص 164)
5 - ای پادشـــه نکـوی رویـان یکدم گذری بر این گدا کن
(مظفر شیرازی . ص 166)
6 - حیران بمانده در ادب و خدمت تو چون تو پادشـاه حـُسنی و ذاکر گـدای تو
(مصطفی ذاکری ، ص 113)
7 - تو شاه کشور حسنی و من گدای توام غـلام حلقه به گـوش در سـرای توام
(عبدالحسین نصرت ، ص 137)
8 - تو شهیوکشور جان تو را،تو مهی و ملک جهانتو را ز رهکرم چهزیان تو را که نظر به حال گدا کنی
(هاتف ، غ 77 ب 2)
9 - شــاه حـُسنی کنون عطا فرما به غلامت همان که می دانی
(نور علی شاه ، غ 291 ب 7)
- در بعدی دیگر از عرفان ، شاعران عارف مسلک و گدایان واقعی راه عشق و حقیقت ، در کسوت صنعت ادبی پرادوکس و تضاد هنری «سلطنت فقر» بر خلاف موارد قبلی ، دیگر از در سلاطین گدایی نکرده بلکه به وجود گنج فقر معنوی در معدن وجود خویش پی برده و اعتقاد راستین دارند که به کمک کیمیای فقر می توان مس وجودی خویش را به طلای با ارزشی تبدیل کرده و به سعادتمندی ابدی و مقام سلطنت در کشور عشق نایل شد و شاه عالم را گدای خود ساخت و همگان را به فقر معنوی و بی نیازی از غیر حق به ویژه سلطان ، فرا می خوانند :
1 - مائیم آن فقیر که سلطان گدای ماست آری به فقــر سلطنت ما مسـلم است
(شاه نعمت الله ولی ، غ 250 ب 6)
2 – پس از سی سال روشن گشت بر خاقانی این معنی که : سلطانی است درویشی و درویشی است سلطانی
(خاقانی ، ص 414)
3 - ز خوان نعمت منعم مجو حلاوت فقر که عشق این مزه را ز کاسة گدا دیده است
(قاری عبداله ، ص 206)
4 - از فیض فقر می زند امروز مدتی است کشکول ما به کاسة فغفورپشت دست
(حزین ، غ 200 ب 4)
5 - ما خود به غنا شکوه ای از فقر نبردیم زخمی که خریدیم به مرهم نفروشـیم
(امیری فیروزکوهی ، غ 386 ب 3)
6 - ما گدائیم ولی قصر غنا منزل ماست هر که شد همدم ما منت قیصر نکشد
(بهار ، غ 51 ب 3)
7 - پادشاهان با نزاکت بار عالم می برند بار بر عالم گذار و فقر بر شاهی گزین
(طالب کلیم کاشانی ، غ 540 ب 7)
8 - خدمت شاهان گزیدن در پی نان ابلهیست پای بر خواهش گذار و فقر بر شاهی گزین
(غزال ، ص 295)
9 - همت نگر که خاک نشینان کوی عشق در ملک فقـر دعوی شـاهنشـهی کنند
(طرب ، ص 554)
10 - با قبای کهنه فقر و کلاه مفلسی فارغ البال از لباس و افسر شاهانه ایم
(نسیمی ، غ 198 ب 8)
- در بعدی دیگر ، درویشان و گدایان بی نیاز از غیر حق ، بواسطه سلطنت فقر و گدایی در میکده عشق و کوی جانان ، از دست سلطان عشق اکلیل پادشاهی بر عالم حق و حقیقت را بر سر گذاشته و به پادشاهی و ملک مجازی عالم سر فرود نیاورده و حتی از گریزان می شوند :
1 - گدا را سر فرو ناید به شـاهی اگر عشقش دهد صاحب کلاهی
(وحشی ، غ 509 ب 12)
2 – سر به شاهنشهی فرو نارم یک رهم گر گدای خود دانی
(غزلیات شمس ، غ 3313)
3 - خوشا وقت شوریدگان غمش اگر زخم بینند و گر مرهمش
گدایـانی از پادشــاهی نـفـور به امیـدش اندر گـدایی صبور
(بوستان ، ابیات 24 و 1623)
4 - گرم زخیل گدایان خود حساب کنی ز پادشــاهی اقلیـم ســبعه بیــزارم
(ملال ذرکی ، ص 80)
5 - هر کس که شد گدای در پیر می فروش جامش ز کاســه سر فغفور می شود
(وفایی ، غ 16 ب 6)
6 - میل شاهی نکند هر که گدای تو بود زانکه این منزلت از دولت سـلطانی به
(کمال خجندی ، ص 92)
7 - پشت پا بر افسر جمشید و دارا می زنیم ما گدایان درت ای خسرو مالک رقاب
(سرمست ، ص 21)
8 - مفلسان حرم کوی تو از حشمت و جاه چون نسیمی هوس ملک سلیمان نکنند
(نسیمی ، غ 127 ب 7)
9 - نظر به سلطنت و ملک و تخت و تاج نکرد هر آن فقیر کز آن شه نشان نگاهش هست
(منصور حافظ ، غ 265 ب 5)
10 - اسیر عشقم و از هر چه در جهان فارغ گدای یارم و بر هر که در دو عالم شاه
(رهی ، ص 192)
- یکی دیگر از موارد مهم و اساسی که در عرفان و اشعار شعرای عرفانی ما بیشتر مورد تأکید واقع شده ، موضوع حرص و طمع و قناعت و خرسندی می باشد . بنا به عقیده عارفان راه حق ، کسی که بر حرص و طمع و هوی و هوس خود غلبه کرده و قناعت و خرسندی را پیشه خود سازد در عالم درویشی ، شکوه و عظمت سلطانی را کسب کرده و سعادت ابدی را از آن خود ساخته ، شاه عالم گدای او می باشد :
1 - گر حرص زیر دست و طمع زیرپای تست سلطان وقت خویشی و سلطان گدای تست
(خواجو ، ص 392)
2 - خواجو کسی که مالک ملک قناعتست شاه جهان به عالم معنی گدای اوست
(خواجو ، ص 393)
3 - من که دارم در گدایی گنج سلطانی بدست کی طمع در گردش گردون دون پرور کنم
(حافظ ، غ 346 ، ب 9)
4 – گدایی که بر خاطرش بند نیست به از پادشاهی که خرسند نیست
(بوستان ، ب 2817)
5 - این سعادت بین که چون گنج قناعت شد پدید خـاتم ملک سـلیمان در گــدایی یافتیم
(شاه نعمت الله ، غ 1141، ب 2)
6 - اکسیر قناعت را سرمایة دستت کن در عالم درویشی افسر زن و سلطان باش
(فروغی ، ص 190)
- در بعد دیگری از اشعار عرفانی ، روندگان راه حق خطاب به معشوق و جانان می گویند که : ای معشوق اگر به ما عنایتی کرده و به زبان تو جاری شود که ما بنده و گدای درگاه تو هستیم ، در واقع ما این گدایی را شاهی و سلطنت حقیقی فرض کرده و به ملک و پادشاهی مجازی عالم اعتنایی نمی کنیم :
1 - روزی گدای کوی خودم خوان که بنده را این سلطنت بس است که گویی گدای ماست
(خواجو ، ص 391)
2 - خواجو که خاک پای گدایان کوی تست شـاهی کند گرش تو بگویی گدای ماست
(خواجو ، ص 392)
3 - جـاودان پادشـه شود عطار گر تو گویی که : تو گدای منی
(عطار ، ص 441)
4 - ملک دنیا همه با همت سعدی هیچ است پادشاهیش همین بس که گدای تو بود
(سعدی ، غ 299)
5 - هیچ دانی که مرا دولت شاهی ز کجاست به زبان تو گذشته است ، که درویش منی
(عماد فقیه ، ص 270 )
6 - چه التفات نمـاید به سـلطنت ناصر اگر رود به زبانت که او گدای من است
(ناصر بخارائی ، غ 87)
- مورد دیگری که جزو اصول اساسی و پایه گذار عرفان اسلامی به شمار می آید این است که بندگان و گدایان راه عشق ، درویشی و گدایی در دوست را بر شاهی و سلطنت عالم ترجیح داده و آن را به پادشاهی نفروخته و هزاربار بهتر از دولت حضرت سلیمان می دانند و مخاطبان راه را به این نکته مهم دعوت می کنند که تعویض گدایی در جانان با سلطنت خلاف راه حقیقت است :
1 - زین سپس ما و گدایان سر کوی غمت که گدایی درت ملکت سلطان ارزد
(خواجو ، ص 415)
2 - گـدایی در جانان به سلطنت مفروش کسی ز سایة این در به آفتاب رود؟
(حافظ ، غ 221 ب 5)
3 - دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
(حافظ ، غ 392 ب 1)
4 - درویش فقیریم و نخواهیم امیری ولله که به شاهی نفروشیم فقیری
(شاه نعمت الله ولی ، غ 1479 ب 1)
5 - گدایی در جانان (ملال) بیدل را هزار بار به از دولت سلیمان است
(ملال ذرکی ، ص 38)
6 - به تخت سلطنت خاک درش را کی دهم قاری گدای کوی جانان دولت روی زمین دارد
(قاری عبدالله ، ص 256)
7 - گر عارفی بدان که گدایی به کوی فقر بهتر بود ز سـلطنت و ملک کیقباد
(اسیری لاهیجی ، غ 245 ب 5)
8 - کسی که بر در او دولت گدایی یافت کجا به شـاهی عالم دهد گـدایی را
(اهلی شیرازی ،ص 412)
9 - گرچه درویشم ولی از یمن سلطانی عشق پیش چشمم با گدایی ملک سلطان هیچ نیست
(طرب ، ص 537)
10 - ما گدایان شرف از خاک درت یافته ایم آســتانت نفـروشیم به تخت شــــاهی
(همام تبریزی ، غ 214 ب 6)
- از جمله موارد مهم دیگری که در عرفان و ادبیات عرفانی ، از ارزش و جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و بهتر از موارد دیگر عرفانی ، ما را به سر منزل مقصود رهنمون می شود ، آن است که شاهان و اهل شوکت و شأن را به کوی عشق راهی نیست و تنها گدا و درویش وارسته دست از جان شسته و سرمست از باده پیر مغان است که اجازة ورود به کوی عشق را دارد . چون در کوی عشق به ظاهر افراد ارزشی قائل نشده بلکه تنها سیرت و باطن را در نظر می گیرند و در آنجا اظهار عجز و درماندگی شرط است نه اظهار شوکت و شأن و مرتبه . و در آنجا است که گدا به مرحلة پادشاهی نایل می شود و پادشاه به مرحله گدایی تنزل پیدا می کند :
1 - این وادی عشق است نه جولانگه شاهان اینجاست که بخشند شهی را به گدایی
(نشاط اصفهانی ، غ 272 ب 6)
2 - حلقه بر در زن و دلخوش کن و نومید مباش گر ببنــدند به شــــاهان به گدا بگشــایند
(وصال ، غ 511 ب 4)
3 - در خور عشق تو نیست صاحب جاه و جلال محــرم این درد کیست مرد فقیــر گـــدا
(پیر جمال اردستانی ، غ 5 ب 2)
4 - در کوی عشق شوکت شاهی نمی خرند اقرار بندگی کن و اظهــار چـاکری
(حافظ ، غ 451 ب 2)
5 – عشق را نازم که چون بر تخت استغنا نشست کرد کشـکول گــدایی کاسـة فغفور را
(جویای تبریزی ،ص 57)
6 - عشق می ورزی نخست از سر برون کن خواجگی شاه اگر در کوی عشق آید در این صورت گداست
(شاه نعمت اله ، غ 176 ب 4)
7 - مملکت شاه عشق جز دل درویش نیست دل بطلب کائنات مملکتی بیش نیست
(صفای اصفهانی ، غ 17 ب 1)
8 - ذوق عیشی که بدان دست سلاطین نرسد از وصــالت من درویش گــدا یافتــهام
(نیسمی ، غ 179 ب 5)
9 - گر صحبت فقیری جوید عجب نباشد با عشق در نگنجد سـلطانی و گــدایی
(همام تبریزی ، غ 219 ب 6)
10 - در غلامیت ما را فر سلطنت دادند خادم تو خسرو گشت بندة تو سلطان شد
(فروغی ، ص 137)
- در مرحله ای دیگر از عرفان و ادبیات عرفانی ، عرفان و درویشان کوی عشق ، که با پشت سرگذاشتن ناملایمات و دشواریهای راه حقیقت ، افتخار گدایی آستان جانان و میکده عشق را نصیب خود کرده و به مقام فقر و غنای حقیقی نایل شدند ، به شخص مورد خطاب خود که بهره ای از عرفان و عشق نبرده و از عالم درویشان واقعی هیچ اطلاعی ندارد می گویند که : ما را به چشم ظاهر مبین بلکه ما را به چشم باطن بنگر که در عین درویشی و داشتن ظاهری ژولیده ، سلطانی عالم را نصیب خود کرده و حتی به مقامی رسیده ایم که مورد رشک و حسادت سلاطین نیز واقع شده ایم :
1 - گر چه بی سامان نماید کار ما سهلش مبین کاندرین کشور گدایی رشک سلطانی بود
(حافظ ، غ 218 ب 6)
2 – مبین حقیر گدایان عشق را کاین قوم شهان بی کمر و خسروان بی کلهند
(حافظ ، غ 201 ب 4)
3 – گر به صورت گدای این کوییم بصفت بین که ما چه ســلطانیم
(غزلیات شمس ، غ 1767 ب 5)
4 – مکن به چشم حقارت نظر به درویشان که بی نیــاز جهانند اگر تهی دستند
(هاتف ، غ 32 ب 4)
5 – بملک فقر و معنی پادشاهیم بصورت گر فقیریم و گدائیم
(اسیری لاهیجی ، غ 351 ب 10)
6 – بحقارت منگر سوی من خاک نشین گر چه مورم بنظر ملک سلیمان دارم
(طرب ، ص 593)
7 - پیش رندان به ادب باش که این سرمستان صورت بندگی و سیرت شاهی دارند
(اهلی شیرازی ،غ 744 ب 2)
8 – تا ما گدای این گذر و خاک این دریم ما را گـدا مگوی که شــاه مظفریم
(عبدالحسین نصرت ، ص 155)
- ابیات دیگر عرفانی که شور و حال خاصی در آنها جلوه گری می کند ، ابیاتی هستند که در آنها دیگر نشانه ای از غرور و تکبر سلطانی و عجز و درماندگی درویشی و ذلت خواهش دیده نمیشود بلکه گدایان و درویشان راه عشق به چنان مقام و جایگاهی رسیده اند که سلاطین که زمانی بر درویشان فخر می فروختند ، به عجز و ناتوانی خود در برابر عزت نفس و مناعت طبع و فقر معنوی ایشان اقرار کرده و هم صحبتی و خلوت درویش را با جان و دل آرزو می کنند . در اینجا دیگر گدایان هستند که به پادشاهان توجهی نداشته و از هم صحبتی با آنان اظهار ننگ میکنند و آنان را در جمع خود بیگانه ی گدا به حساب می آورند که از عالم ایشان خبر ندارند:
1 - قدمی نه به خلوت درویش پادشه همدم گدا دریاب
(شاه نعمت اله ، غ 94 ب 3)
2 - فقر ما تاج سلطنت بخشد شاه عالم گدای ما باشد
(شاه نعمت اله ، غ 56 ب 2)
3 - چه عجب اگر گدایی ز شهی عطا بجوید عجب این که پادشاهی ز گدا کند گدایی
(غزلیات شمس ، غ 2839 ب 10)
4 - گذشت از سر سلطانی و شد بنده درویش شه ار دید فر مملکت فقر و فنا را
(صفای اصفهانی ،غ 10 ب 10)
5 - باز شد با هر گدایی همنشین پادشاهی کو ز شاهان عار داشت
(ملاهادی سبزواری ، ص 66)
6 - سلطان خبر ندارد از حال نعمت الله اسرار پادشاهی مرد گدا چه داند؟
(شاه نعمت الله ، غ 601 ب 7)
7 - مطرب آوازه درانداخت که شاهان جهان منزل امروز به مأوای گـــدائی کردند
(ناصر بخارائی غ 288 ب 3)
نتیجه :
با تفکر و تعمق در ادبیات عرفانی به ویژه اشعاری که موضوع « شاه و گدا » در آن مورد بررسی واقع گردیده ، این نتیجه بر ما حاصل می شود که عارف و سالکی که می خواهد در وادی عشق و حقیقت پا نهاده و به مقام وصال ابدی و عرفان خواهانه دست یابد ، باید درویشانه و از سر نیاز ، به همه چیز و همه کس پشت و پا زده و تنها از درگاه سلطان عشق گدایی کند و به مقام پادشاهی در کشور عرفان نایل شود و نیز باید در دیدة حق بین او میان شاه و گدا و دیگر موجودات این عالم هیچ تقدم و تضادی نسبت به یکدیگر وجود نداشته و تمامی موجودات عالم را مظهر اسما و صفات الهی و تجلیگاه عشق معشوق ازلی در آیینه آفرینش بداند چون در نظر عشق میان موجودات نه تنها اختلافی نیست بلکه نوای «وحدت در عین کثرت» را سر می دهند :
عشق است و بس که در دو جهان جلوه میکند گاه از لبـاس شــاه و گه از کسوت گـدا
منابع و مآخذ :
1 - اردستانی ، پیرجمال ، دیوان ، تحقیق و بررسی دکتر ابوطالب میرعابدینی ، انتشارات روزنه ، چاپ اول، 1376
2 - اسیری لاهیجی ، شارح گلشن راز ، دیوان اشعار و رسائل ، به اهتمام دکتر برات زنجانی ، موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل شعبة تهران ، 1357
3 - اشرف زاده ، رضا ، پیغام اهل راز ، بخش 1 ، شرح 60 غزل از حافظ شیرازی ، بر اساس دیوان حافظ چاپ قزوینی ، انتشارات اساطیر ، چاپ اول ، 1381 .
4 - اشرف زاده ، رضا ، آب آتش فروز ، گزیدة حدیقه سنائی غزنوی ، انتشارات جام ، چاپ دوم ، 1375.
5 - امیری فیروزکوهی ، دیوان ، غزلیات و قصائد ، به جمع و تدوین و شرح و تعلیق : دکترامیربانوی مصفا، جلد اول، سال 1354 .
6 - اوحدی اصفهانی ، معروف به مراغی ، کلیات ، تصحیح و مقابله و مقدمه : سعید نفیسی ، انتشارات امیرکبیر ، سال 1340
7 - اهلی شیرازی ، کلیات اشعار ، به کوشش حامد ربانی ، انتشارات کتابخانه سنایی ، فروردین 1344
8 - بخارائی ، ناصر ، دیوان اشعار ، از سخنوران قرن هشتم هجری ، با مقدمه و شرح و احوال و حواشی دکتر مهدی درخشان ، انتشارات بنیاد نیکوکاری نوریانی ، آبان 1353
9 - بهار ، محمدتقی «ملک الشعرا» دیوان اشعار ، جلد دوم ، مثنویات ، غزلیات ، قطعات ، رباعیات ، دو بیتی ها ، مطایبات ، اشعار به لهجة مشهدی ، تصنیف ها ، به کوشش : چهرزاد بهار ، انتشارات توس ، بهار 1380
10 - جامی ، نورالدین عبدالرحمن ، متضمن تحقیقات در تاریخ احوال و آثار منظوم و منثور خاتم الشعراء نورالدین عبدالرحمن جامی ، به کوشش : علی اصغر حکمت ، انتشارات طوس ، تابستان 1363 ص 233
11 - جویا ، تبریزی ، دیوان ، به کوشش پرویز عباسی داکانی ، انتشارات برگ ، چاپ اول 1378
12 - حافظ شیرازی ، خواجه شمس الدین محمد ، دیوان غزلیات ، به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر ، انتشارات صفی علیشاه ، چاپ شانزدهم 1374
13 - حافظ ، منصور ، دیوان ، به اهتمام سید احمد بهشتی شیرازی ، انتشارات روزنه ، چاپ اول 1378
14 - حزین لاهیجی ، دیوان ، به تصحیح : ذبیح الله صاحبکار ، نشر سایه ، چاپ اول ، 1378
15 - خاقانی شروانی ، دیوان ، به کوشش دکتر ضیاء الدین سجادی ، انتشارات زوار ، چاپ سوم ، 1368
16 - خواجوی کرمانی ، دیوان اشعار، به اهتمام و تصحیح : احمدسهیلی خوانساری، انتشارات پاژنگ،چاپ دوم 1369
17 - دهخدا ، علی اکبر ، لغت نامه ، زیر نظر محمد معین ، تهران اسفند 1337
18 - ذاکری ، مصطفی . متخلص به ذاکر ، کرشمه وصال ، شامل غزلیات و برخی از اشعار دیگر ، انتشارات «ما» چاپ اول ، بهار 1377
19 - رهی معیری ، دیوان کامل ، سایهء عمر ، آزاده ، انتشارات افسون ، چاپ دوم ، 1380
20 - ریاضی یزدی ، سید محمدعلی ، دیوان اشعار به اهتمام : سید محمود رستگار ، انتشارات انجمن کتابخانه های عمومی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی یزد .، چاپ اول بهار 75
21 - سبزواری ، حاج ملاهادی ، (اسرار) ، دیوان اشعار و شرح زندگانی ، با مقدمه استاد علی فلسفی ، به کوشش : احمد کرمی ، انتشارات تالار کتاب ، چاپ اول ، 1375
22 - سجادی ، سید جعفر ، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی ، انتشارات کتابخانه طهوری ، 1350
23 - سعدی ، بوستان (سعدی نامه) ، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی ، انتشارات خوارزمی ، چاپ پنجم 1375
24 - سعدی ، متن کامل کلیات سعدی ، محمدعلی فروغی (ذکاء الملک) مقدمه و شرح حال : استاد جلال الدین همایی ، حواشی : محمود علمی « درویش » ، انتشارات جاویدان ، چاپ اول 1374
25 - سلیمانی ، قهرمان و شعردوست علی اصغر ، بوی جان ، گزیده اشعار کمال خجندی و شهریار ، ناشر مجمع بزرگداشت شیخ کمال خجندی ، چاپ اول 1375
26 - سنائی غزنوی ، دیوان ، به سعی و اهتمام : مدرس رضوی ، انتشارات ابن سینا ، خرداد 1341
27 - شاه نعمت الله ولی ، دیوان ، مشتمل بر غزلیات و ترجیع بند ها و قصاید و سئوال و جوابها و مثنویها و رباعیها و دوبیتی ها و مفردات ، انتشارات علم ، چاپ اول 1382
28 - شهریار ، سید محمدحسین ، دیوان ، انتشارات زرین و نگاه ، چاپ سیزدهم 1372
29 - شهریاری (بهرامی) ، توران ، دیوان توران ، انتشارات «ما» ، چاپ اول 1379
30 - شیرین مغربی ، محمد ،دیوان ، به تصحیح و اهتمام : دکتر لئونارد لؤئیزان ، متن انتقادی با مقدمه ، حواشی و فهرست اصطلاحات عرفانی ، انتشارات مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران ، تهران 1372
31 - صائب تبریزی، دیوان ، به کوشش : دکتر محمد قهرمان ، انتشارات علمی و فرهنگی ، چاپ سوم 1375
32 - صفای اصفهانی ، دیوان ، به اهتمام و تصحیح : احمد سهیلی خوانساری ، انتشارات اقبال ، تهران 1337
33 - صفی علیشاه ، حاج میرزا حسن ، دیوان شامل : قصاید ، غزلیات ، ترجیعات ،رباعیات ، همراه با مثنوی بحرالحقایق ، به کوشش منصور مشفق ، با مقدمه : دکتر تقی تفضلی ،انتشارات صفی علیشاه ، چاپ اول 1379
34 - طالب آملی (ملک الشعراء) ، کلیات اشعار ، به اهتمام و تصحیح و تحشیه طاهری شهاب ، انتشارات کتابخانهسنایی ، ساری 1346
35 - طرب بن همای شیرازی اصفهانی (1276 – 1330 ق) ، دیوان طرب ، با مقدمه و حواشی جامع دیوان : استاد جلال الدین همایی ،انتشارات کتابفروشی فروغی ، تهران 1342
36 - عراقی ، فخرالدین ابراهیم همدانی ، کلیات دیوان ، حواشی و تعلیقات از : م. درویش ، به اهتمام : غلامرضا قیصری ، انتشارات جاویدان
37 - عطار، فریدالدین ،دیوان ،مقدمه و تصحیح اسماعیلشاهرودی (بیدار)،انتشارات فخر رازی ، چاپ چهارم:1375
38 - فروزانفر ، بدیع الزمان ، احادیث و قصص مثنوی ، ترجمه کامل و تنظیم مجدد : حسین داودی ، انتشارات امیرکبیر ،چاپ اول : 1376
39 - فروغی بسطامی ، غزلیات ، با مقدمه شاعر بزرگ معاصر رهی معیری ، به اهتمام : منصور مشفق ،بنگاه مطبوعاتی صفی علیشاه ، چاپ سوم : 1354
40 - فقیه کرمانی ، خواجه عمادالدین علی معروف به عماد کرمانی ، دیوان قصاید و غزلیات ، به تصحیح : رکنالدین همایونفرخ ، انتشارات این سینا ، چاپ اول : 1348
41 - فیاضلاهیجی، دیوان، اهتمام و تصحیح : ابوالحسن پروین پریشانزاده،انتشارات علمی و فرهنگی،چاپ اول:1369
42 - قاری عبداله (ملک الشعراء) ، غزلیات ، به اهتمام : دکتر عفت مستشارنیا ، نشر عرفان ، چاپ اول : 1379
43 - قرشی ، غلامحسین ، دیوان غزال ، انتشارات تالار کتاب ، چاپ اول : 1380
44 - کلیم کاشانی ، طالب ، کلیات ، به تصحیح و مقدمه و تعلیقات : مهدی صدری ، نشر همراه ، چاپ اول 1376
45 - گرگانی ، رجبعلی ، دیوان سرمست ، به کوشش : احمد کرمی ، انتشارات «ما» ، چاپ اول : 1379
46 - مظفر شیرازی ، دیوان ، با مقدمه و بازنگری :دکتر منصور رستگار فسایی ، انتشارات کویر ، چاپ دوم : 1372
47 - معارف ، حکیم سید عباس ، دیوان معارف شامل : مثنوی ، غزلیات ، قصیده و رباعیات ، چاپ اول : 1382
48 - ملال ذرکی ، میرزا احمد ، دیوان ، شاعری از خطة چهارمحال بختیاری ، به اهتمام : مصطفی ملالی ذرکی (نوة شاعر) ، انتشارات گلبن ، چاپ اول : 1379
49 - مولانا جلال الدین محمد بلخی ، کلیات دیوان شمس تبریزی ، شامل غزلیات ، قصاید ، رباعیات و فرهنگنامه مشتمل بر کلیه ابیات شمس ، با مقدمه و تصحیح : محمد عباسی ، نشر طلوع ، چاپ هشتم : 1376
50 - نسیمی ، عماد الدین ، زندگی و اشعار ، به کوشش : یداله جلالی پندری ، نشر نی ، چاپ دوم: 1382
51 - نشاط اصفهانی ، دیوان ، مقابله و تصحیح و مقدمه از : دکتر حسین نخعی ، انتشارات نگاه ، چاپ سوم : 1379
52 - نصرت ، عبدالحسین (منشی باشی) ، دیوان اشعار ، ناشر : عبدالرضا نصرت ، سال 1347
53 - نورعلیشاه اصفهانی ، دیوان ، به سعی : دکتر جواد نوربخش ، انتشارات خانقاه نعمت اللهی،تهران،آذر ماه 1349
54 - وحشی بافقی ، کلیات دیوان ، مقدمه استاد سعید نفیسی ، حواشی : محمود علمی (دوریش)، انتشارات جاویدان ، چاپ هفتم : 1377
55 - وصال شیرازی ، دیوان کامل ، جلد 2 ، غزلها و مثنویهای شیرین و فرهاد و بزم وصال ، به تصحیح و تنظیم : دکتر محمد طاووسی ، استاد دانشگاه شیراز ، انتشارات نوید شیراز ، چاپ اول 1378
56 - وفائی شوشتری ، دیوان ، مقدمه و تعلیقات و ویرایش ا.آذرنگ ، انتشارات به نگار ، چاپ اول : 1379
57 - هاتف اصفهانی ، دیون ، شرح احوال هاتف از شادروان عباس اقبال آشتیانی ، انتشارات نگاه، چاپ دوم : 1375
58 - همام تبریزی ، دیوان ، به تصحیح : دکتر رشید عیوضی ، نشر صدوق ، چاپ دوم : 1370
[1] - فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی ، سیدجعفر سجادی ، ذیل واژه گدا
[2] - پیغام اهل راز ، دکتررضا اشرف زاده ، شرح 60 غزل از حافظ شیرازی ، ص 70
[3] - آب آتش افروز ، دکتر رضا اشرف زاده ، گزیده حدیقه سنایی ، ص 170
[4] - احادیث و قصص مثنوی ، بدیع الزمان فروزانفر ، ص 75